باد صبا

چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۳

سلام
اين شعر قسمتي از شعر استاد علي معلم دامغاني كه در دهه 60 سروده شده و به نظر من از زيبا ترين اشعار ادبيات انقلاب است كه تعابير زيباي از انقلاب ، وحدت امت اسلام ، امام و... داره. اگر قسمت هايي از شعر را نفهميدين خيلي ناراحت نشين ،اصولا اگر بيشتر از نصف شعرهاي استاد معلم را بفهميد خودش يه موفقيت بزرگ محسوب مي شه .
اگه من يه كاميون بخرم گنده پشتش مي نويسم :((عشق من ، علي معلم ))
كار صعب است در اين راه، بگويم يا نه؟
تواء مانند مه و ماه، بگويم يا نه؟
يال هنگامه‌ي اين شير بجنبانيدند
گيتي از واهمه شمشير بجنبانيدند
هفت اقليم جهان از تب ما لرزيده است
مردم ارزد به همان صبح، كه شب ورزيده است
دستبردي سره كرديم، غرامت با ماست
اگر از ره بنگرديم، كرامت با ماست
و گر از زمره بريدم، بريدن بي‌جاست
چاره‌ي تيغ دعا نيست، دميدن بي‌جاست
رسن و حنجره صعب است، هلا، برجا باش
انتقام سره صعب است، هلا، بر جا باش
رفع اين رخنه به گل نيست، خسارت ننگ است
كار گِل، كامه‌ي دل نيست، ‌اسارت ننگ است
كار صعب است در اين راه، بگويم يا نه؟
تواء مانند مهِ و ماه، بگويم يا نه؟
شرق از مرمره تا سند به پا مي‌خيزد
خلق از افريقيه تا هند به پا مي‌خيزد
خون تاجيك دگر جوش جنون خواهد زد
ازبك از آمويه پاپوش به خون خواهد زد
باشه در صخره‌ي كشمير فزون خواهد شد
ببري از بيشه‌ي بنگال برون خواهد شد
تركمن بر زبر باد سفر خواهد كرد
باز افغان به جهان عربده سر خواهد كرد
روم عثماني از آيينه برون خواهد تاخت
ترك شرواني از ارمن به ليون خواهد تاخت
اور و اربيل مپندار كه بي‌آيين است
كرد سالار امين است، صلاح‌الدين است
دوش نقشي به زمين آمد و نقشي برخاست
آذرخشي بدر خشيد و درفشي برخاست
صبح امكان محال است در عالم امروز
حشر رايات جلال است در عالم امروز
گيتي از اشتلم شيعه دژم خواهد شد
جيش سنّي و ابا‌ضيّه به هم خواهد شد
زيدي و مالكي افسانه‌ دِگر خواهد كرد
شافعي و حنفي ترك سمر خواهد كرد
هله رعد است، هلا برق به پا خواهد خاست
اُمت واحده از شرق به پا خواهد خاست
كار صعب است در اين راه، بگويم يا نه؟
تواء مانند مه و ماه، بگويم يا نه؟
***
چند پا بست دغاييد و شقاييد آخر؟
اين شماييد و شماييد و شماييد آخر
نيمه شب هلهله كرديد، خداتان دانست
خصم شيطان صفت از رنگ صداتان دانست
خود از اينان نه گريزي، نه گريزي داريد
مايه‌تان چيست؟ سپاسي و ستيزي داريد
مار كي‌ياز گژاغند شما خواهد شد؟
خصم از سجده خداوند شما خواهد شد؟
خصم، ابليس پليدي است كه هنجاريش نيست
صلح، تلبيس پليدي است كه ديدارش نيست
كار صعب است در اين راه، بگويم يا نه؟
تواء مانند مه و ماه، بگويم يا نه؟
بويناك است فضا، شادي كنّاسان بين
شو در اين وسوسه بازار به خناسان بين
هر چه بدريده سقا آب خنك دارانند
شوره پشتان كفن دزد، بنكدارانند
جانشان مبرز شرك است، ظلام اوبارند
تِوله‌ي لقمه لجامند، حرام اوبارند
عفن انباشته دارند به انبان‌هاشان
نيست، جز سيم‌سيا نيست به هميانهاشان
جوش كناس كنيسه است در اين سوق‌الكلب
سود سوداي دسيسه است در اين سوق‌الكلب
بيع دست خر عيساست، جهودان بيش‌اند
خود از اين سان ‌يد بيضاست، جهودان بيش‌اند
اي شما سوقه‌ي بازار! چه سودا كرديد؟
سوقيان كهنه فروشند، چه پيدا كرديد؟
عرضه‌ي يوسف دين نيست، خلاف آورديد
اي كم از پير‌زنان! لاف و كلاف آورديد
سوقيان خاج فروشند، شمايان حاجيد
رشته‌تان پنبه شد از جهل، عجب حلاّجيد
قبض و بسط و ره و روز و نو و روشن لافند
عرض نشخوار و يهود است، خران علافند
***
كار صعب است در اين راه، بگويم يا نه؟
تواء ماند مه و ماه، بگويم يا نه؟
نه، نمي‌گويم، فرسودن جان است اين گفت
در زمين پرده‌دري نيست، نهان است اين گفت
نه، نمي‌گويم پيداست، چرا مي‌گويم؟
!نفسم سوخت، كرانند، كه را مي‌گويم؟
پدرم گفت: چو گفتند نبايد نشنود
شرحه شرحه است صدا در باد شايد نشنود
چيزي اين‌جاست، بلي هست... و چيزي كم داشت
پدرم پير يلي بود، دلي خرّم داشت
كوره راه پدرم تا خود قائم مي‌رفت
شايد ايمان پدر بود كه دائم مي‌رفت
با وي از عربده‌ي باد نمي‌ترسيدم
كه نه از زيد و نه از زاد نمي‌ترسيدم
خارها همراه او سوسن و سنبل بودند
اسب‌هاي پدرم كره‌ي دلدل بودند
دشنه! در حضرت او دشنه‌گري كسبم بود
دشنه‌اي داشت پدر، تشته‌تر از اسبم بود
دشنه‌اي داشت دودم، يكسره همراهش بود
ذوالفقار پدرم دشنه‌ي كوتاهش بود
سال‌ها پيش بدان سني و صوفي مي كشت
كربلا بود زمين، شامي و كوفي مي كشت
آن دو دم را دم مرگش به دوتاري دادم
صبح فردا زره‌اش را به ازاري دادم
اسبش اما نريان بود، به توسن مي‌زد
جانب سنبله مي‌ديد، به سوسن مي‌زد
زمره گفتند خصي نيست، به رازش بستم
نريان اسب پدر بود، به گازش بستم
رام شد‌ رام، ولي اسب حرون‌تر خوشتر
حيف شد، راحله بي صبر و سكون‌تر خوشتر
حيف شد، ملعبه شد، رخش، شموسي بگذاشت
رام طفلان گذر ماند، عبوسي بگذاشت
ماديان‌هاي عروس‌اند، دلم مي‌گيرد
جوجه‌ مرغان خروس‌اند، دلم مي‌گيرد
مي‌دمد ماه، دوتارم كو؟ دلتنگم باز
جوش طفلان حرون است به ره، لنگم باز
كارها رفت ز ميراث پدر، مرد اين است
اسب، اين اسب خصي مانده به من، درد اين است
جگرم داغ ملامت نيست، كسبم دشنه است
باز بي‌نفت است فانوسم، اسبم تشنه است
اسب من باش كه طفلان سرا مي‌خندند
مي‌گشايند تو را، باز تو را مي‌بندند
محو سورند و سرورند به بازي طفلان
قبض و بسطي سره دارند مجازي طفلان
سگ ده را يله كردند، به كُشتي‌شان بين
قصد ايل و گله كردند، به پشتي‌شان بين
اسب من! چشمه عزيزي است كه پس مي‌گيرم
چاره‌گر دشنه‌ي تيزي است كه پس مي‌گيرم
دخترند اين يله‌گان، ايل پسر هم دارد
ايلخي چون برسد، كرّه‌ي نر هم دارد
زخم‌ ما ياوگيان را به ادب خواهد كوفت
آن كه شب پاست، دهل را به غضب خواهد كوفت

1 Comments:

ارسال یک نظر

<< باد صبا