باد صبا

دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۳

پنج نكته ي بي ربط
....................................
بنايم براين بوده كه براي قلمي كردن اين مرقومه ها هفته اي نيم ساعت بيشتر وقت نگذارم ، اما تايپ كردن اينها خيلي وقت مي برد ، آنهم براي مني كه تنها مطالبي را كه در عمرم تايپ كرده ام همين مرقومه ها بوده است . دانه دانه دگمه ها را پيدا كردن خيلي عذاب آور است . بدتر از همه آن دگمه هايي است كه بعضي وقتها گم مي شوند و شده براي پيدا كردن بعضي شان دگمه هاي كي برد را سه دفعه از سر تا ته شمرده ام .
از آن وقتي كه ياد دارم نوشتن را دوست داشته ام . و بدتر اين كه هم نوشتن را دوست داشته ام و هم خراب رفيق و معرفت و از اين دست مقولات بوده ام . در دبيرستان شده بود كه به واسطه ي لر گير آوردن دبير انشاء گاهي انشاي دوازده نفر از بچه ها را برايشان نوشته بودم آن هم در يك كلاس سي نفره . از آن نوبه كه بگذريم هرجلسه دست كم انشاي سه چهار نفر از رفقا روال بود. جاست فور مرام . آخر يكي از سالهاي دبيرستان معلم انشاي مان - كه البته بعدها از صدقه سريه درس دادن به ما نماينده ي مجلس شد - قضيه نوشته هاي مرا فهميد، و تنها كاري كه كرد براي اينكه خودش ضايع نشود اين بود كه خواهش كرد چون خطم بد است فقط براي بچه هاي خوش خط كلاش انشا ننويسم كه خيلي تابلو نشود !!
...................................
اين هفته با رضا امير خاني ( نويسنده ي رمان هاي من او ، از به ، ارميا و داستان سيستان و ... ) جلسه داشتم . قبل از ديدنش تصوري كه از او داشتم جسم جسيمي بود ، بسيار با كلاس و رينگ اسپرت ، از آنهايي كه تابستانها هم جليقه مي پوشد ، شمرده حرف مي زند ، كم مي خندد و ... اما هرچه از او تصوير مي كردم دقيقا برعكس درآمد . جسمي نه چندان تنومند ، مثل خودمان خاكي و خاكشير مزاج ، تند تند و سريع حرف مي زد ، بشاش و خوش رو بود و البته با بهره هوشي بالا ، كه پيشتر مشابه اش را در ميان صنف هنرمند جماعت نديده بودم . بسيار از سيد مهدي شجاعي تمجيد مي كرد و از سنت تاريخي ميان هنرمندان كه هيچ گاه همديگر را قبول ندارند گله مند بود .
طي هفته آينده هم جلساتي را با عليرضا قزوه ، عبدالجبار كاكايي ، محمد حسين جعفريان ، مرتضي سرهنگي و ... دارم . به گمانم هفته لذت بخشي باشد . هرچه باشد با اهالي ادب و هنر بودن بسيار بهتراست تا با جماعت اهل سياست و فرهنگ ،كه همه شب نيارمند از سخن هاي پريشان گفتن كه فلان انبازم به تركستان است و فلان بضاعتم به هندوستان ... گاه گويي خاطر اسكندريه دارم كه هوايي خوش است و باز گويي نه كه درياي مغرب مشوش است ، گوگرد پارسي خواهم برد به چين و ...
...............................
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(اين قسمت را نوشتم. خاطره زيبايي بود از يكي از سفرهايي كه به مشهد رفته بودم. اما چون يادم آمد كه با خودم عهد كرده بودم اين خاطره را براي كسي تعريف نكنم ، پاكش كردم. ببخشيد .)
............................
در مرقومه قبلي يك خبطي كردم و ماجراي حضرت جن گير را قلمي كردم . رئيس(كلانتر) و معاون كلانتر(آسمان ) آنچنان تشري زدند كانه همين فردا مي خواهم بروم دفترخانه و 1358 تا زن عقد كنم . والا به پير به پيغمبر كه من با تعدد زوجات رابطه خوبي ندارم كه هيچ ، اساسا مخالفم . اما اين چيزي بود كه حضرت يارو از روي سر كتابم !! گفت . آخريكي نيست به اين كلانتر و معاونش بگويد مسلمان مگر انسان مي تواند با تقدير محتومش مبارزه كند ؟! هر كسي پيشاني نوشتي دارد ، تقدير سياه من هم اينگونه رقم خورده است . چه مي توان كرد غير از سوختن و ساختن ؟؟؟
...........................
يك مژده هم بدهم به همه خوانندگان مرقومه داني مان، كه پيرو درخواست هاي مكرر اهالي باد صبا از مرقومه بعدي هر هفته بخشي را قلمي مي كنم تحت عنوان ((روشهاي پيچاندن )) . روشهاي مجربي است شامل تجربيات اين قلم و دوستان كه در مواقع ضروري، بخصوص هنگامي كه يك دختر يا خانواده اش يا والدين خودتان يا يك نفر بيكار كه مثلا مي خواهد باني خير بشود، زگيل مي شوند براي ازدواج، مي شود با اين روشها طرف را پيچاند . البته چون اين قلم از طايفه رجال است به دليل حفظ منافع صنفي از نوشتن روشهاي پيچاندن پسرها معذور است ، اما من باب حفظ اصل شنيدن صداي مخالف و براي ترويج فرهنگ جامعه چند صدايي ، اگر كسي از نسوان گرام خواست تا اين روشها را قلمي كند خوب اين قلم استقبال مي كند .
راستي عيد مبعث - بزرگترين عيد مسلمانان جهان- بر همه هم قلمي ها مبارك .
در پناه حق
هري پاتر

6 Comments:

  • این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۴, ۱۳۸۳ ۲:۲۱ بعدازظهر  

  • دوست عزیز سلام
    درسته که ما در این وبلاگ به نظر همدیگه احترام میذاریم و همه در بیان عقیدشون آزادند.ولی این دلیل نمیشه اجازه بدیم هرکسی با هر لحنی که دوست داره صحبت کنه.
    برای بیان افکارمون همیشه میتونیم کلمات شایسته تری پیدا کنیم.

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت شهریور ۲۴, ۱۳۸۳ ۸:۵۵ بعدازظهر  

  • سلام
    بعد از مدتها اومدم تا باز نظر بدم البته نه در بارة مطلب هري بلكه در مورد سانسور رئيس الكتاب.
    راستش چند ساعت پيش كه به وبلاگ سر زدم يه بنده خدايي پيدا شده بود و يه پيغام كه الحق در خور هري بود (هركي بود دستش درد نكنه) گذاشته بود. البته يا من خيلي دير فهمم يا فهم من و نويسنده و رئيس الكتاب با هم فرق داره.
    بگذريم اما چون من خودم هم قبلا از اين درد سر ها زياد داشتم به رئيس الكتاب توصيه ميكنم از اين به بعد به جاي حذف كامل متن پيغام يه قسمتهاييش رو به شكلي حذف كنه كه نويسنده بيشتر شرمنده بشه نه اينكه بقيه تحريك بشن بخوان بدونن چي بوده

    داراچيتن

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۴, ۱۳۸۳ ۹:۲۴ بعدازظهر  

  • آینه چون نقش تو بنمود راست
    خود شکن آینه شکستن خطاست
    دامبلدور

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۴, ۱۳۸۳ ۱۱:۳۲ بعدازظهر  

  • اولا كه زززرررررر اومدين .ثانيا يه مشت دگم خشكه مقدس يه وبلاگ زدين فكر كردين آپولو هوا كردين ؟

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۵, ۱۳۸۳ ۱۲:۱۰ قبل‌ازظهر  

  • سلام
    بازم احساس خفگي به من دست داده .نگاه كه ميكنم ميبينم انگشت اين هري پاتر رو گلومه .كه چي؟بيا در مورد اين پنج نكته بيربط من نظر بده. اخه يكي نيست بهش بگه چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است. ولي حالا از شوخي بگذريم همچي قلمش بدك نيست .مخصوصا كه هواي پسرارو هم داره .حالا بايد ببينيم ازاين مقدار همسر كه فقط به خاطر سركتاب و نه ميل درونيش ميخواد بگيره چند تا بچه مي خواد داشته باشه.ديگه احساس خفگي ندارم پس فعلا يا حق مهدي

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۵, ۱۳۸۳ ۶:۳۵ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا