باد صبا

پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۳

ای فرزند آدم ...

خواستم برای ماه رمضان مرقومه ای قلمی کنم ، بهتر دیدم به جای رطب و یابس های گذشته چند خطی از کتاب تنهایی برایتان بنویسم . تقریبا انتهای کتاب را باز کردم ، جملات زیر آمدند ، به نظرم خیلی مناسب فضای مرقومه دانی نیامد . دوباره قصد کردم که این بار ابتدای کتاب را باز کنم و هر چه که آمد را در مرقومه دانی قلمی کنم ، باز هم همین جملات آمدند .
به قول یکی : ما زیر بار حرف زور نمی رویم مگر اینکه زورش خیلی پر زور باشد .
گردن ما هم از مو باریک تر . یا حق
............................
ای فرزند آدم ...
راست نمی گوید آنکه از عشق من دم می زند
اما چون شب بر دیارش پرده می کشد
سر به بالین می گذارد و می خوابد .
آیا هر عاشقی دوست ندارد که با معشوق خود
تنها باشد ؟
آیا هر عاشقی انتظار نمی کشد که فرصتی
برای گفت و گوی معشوق
در خلوت بیابد ؟
...

2 Comments:

  • با سلام خدمت همه
    بازم طبق معمول تنها سر زننده با اسم و رسم و تنها كامنت گذارنده مثل اينكه منم.
    از حق نگذريم وبلاگ خوبي داشتيد با بچه‌هاي خوب اما هيچ وقت فكر نمي كردم 4 تا آدم عاقل بالغ به اين زودي به هيچ برسند.
    ما رو بگيد ميخواستيم رو ديوار كيا يادگاري بنويسيم.
    به قول يكي از دوستان هدف فقط دور هم بودن. زياد در بند مطلب خاص نباشيد. شايد حادثه يا خاطره يك روز خودش كلي باشه.
    اما در مورد بحث: حتما بايد يك مثل دامبلدور پيدا بشه يه چي بگه كه به 7-8 نفر بر بخوره تا بتونيد حرف بزنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بيشتر فكر كنيد. كلي حرف براي زدن هست.

    به قول قديميا كاچي بهتر از هيچيه


    باي
    DARACHITAN

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت آبان ۰۱, ۱۳۸۳ ۱۱:۴۵ بعدازظهر  

  • تا كجا راحت پذيرم يا كجا يابم قرار؟

    برگ خشكم در كف باد صبا افتاده ام


    DARACHT

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت آبان ۰۲, ۱۳۸۳ ۶:۵۷ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا