باد صبا

شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۳

خط فقر نسبی!

هوالمحبوب
چند روزیست رفیقان شفیق و یاران همدل ترک صحبت یار قدیم گفته اند و عهد قدیم را به دست فراموشی سپرده ، در ناکجا آباد رحل اقامت افکنده اند .هر کجا هستند ، آرزو میکنیم خوش باشند.
دلمان برای روز های شلوغ مرقومه دانیمان تنگ شده ، چه کنیم دیگر...
بیت:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

روز و شب آه میکشیم در غم دوری یاران و به امید گردش روزگاران و زیر لب میگوییم:
آن سفر کرده که شیرینی عالم با اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش (به خصوص ساقی عزیز را !)

علی ایحال امروز جراید منطبعه در مملکت محروسه ایران را تورق میفرمودیم چشممان به یک مقاله افتاد که اشک از دیدگانمان جاری کرد.
در این مقاله از قول اکونومیستها و سوشیالیستها که مدتها تحقیق و تفحص فرموده بودند ، راپورت داده بودند که خط فقر نسبی در ایران برابر با درآمد ماهانه کمتر از 170 هزار تومان پول رایج مملکت میباشد که در بلاد کبیره بخصوص بلد کبیره طهران این نرخ افزایش پیدا میکند.اکونومیستها محاسبه کرده بودند که یک نفر رعیت در بلد کبیره طهران اگر ماهیانه دستمزد کمتر از 220 تا 240 هزار تومان پول رایج دریافت کند زیر خط فقر نسبی قرار میگیرد.
حیرتا! وا اسفاها! همین الان که خدمت شما هستم دو کرور رعیت زحمتکش میشناسم که طبق فرمایش آقایان فقیر محسوب میشوند و واجب الصدقه ، با خودم میکند به عبارت 2 کرور و یک نفر!!!
اشک از دیدگانمان جاری شده از غم این مردم که تا فقر مطلق هم فاصله ای ندارند. (حیف که گفته اند کوتاه بنویس وگرنه شرح چنین مصیبتی خود مثنوی هفتاد من کاغذ میطلبید...)

امروز هم که ولادت امام حسن مجتبی بود و رفیقان نبودند که تبریک بارانتان کنند!!
بنابراین ما که رئیس الکتاب باشیم از طرف همه به خصوص عزیزان از دست رفته ، روانشادان آسمان و هری پاتر ، به خصوصتر هری پاتر این روز فرخنده را خدمت همه دوستان تبریک عرض میکنیم و امیدواریم آن بزرگوار فردای قیامت دستگیرمان باشد.
به پایان میبریم این مرقومه را با مناجاتی از خواجه عبدالله انصاری:

الهی!
آفریدی ما را رایگان؛
و روزی دادی ما را رایگان؛
بیامرز ما را رایگان
که تو خدایی نه بازارگان.
آمین

1 Comments:

  • یک شعر چند منظوره تقدیم به تمامی دوستان مخصوصا رفیقان نیمه راهی که با ما ...............

    نه از آشنايان وفا ديده ام
    نه در باده نوشان صفا ديده ام
    ز نامردميها نرنجد دلم
    که از چشم خود هم خطا ديده ام
    به خاکستر دل نگيرد شرار
    من از برق چشمی بلا ديده ام
    وفای تو را نازم ای اشک غم
    که در ديده عمری تو را ديده ام
    دگر مسجدم خانه توبه نيست
    که در اشک زاهد ريا ديده ام
    نه سودای نام و نه پروای ننگ
    از اين خرقه پوشان چه ها ديده ام
    حريم خدا شد چه شبها دلم
    که خود را ز عالم جدا ديده ام
    از آن رو نريزد سرشکم ز چشم
    که در قطره هايش خدا ديده ام
    برو صاف شو تا خدا بين شوی
    ببين من خدا را کجا ديده ام

    DARACHITAN

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت آبان ۰۹, ۱۳۸۳ ۷:۳۵ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا