باد صبا

جمعه، آذر ۲۷، ۱۳۸۳

فرخار

بعد از گذشتن از هفت خوان و رسیدن به خوان آخر شاهنامه وارد زاهدان شدم . در هتل با محمد حسین جعفریان هم اتاق بودم – اگر به یاد داشته باشید پیشتر یکی از خاطرات او را در افغانستان برایان قلمی کرده بودم. او شاعر و نویسنده و رایزن سابق فرهنگی ایران در افغانستان است - و البته این هم اتاقی سبب شد که من تا ساعت چهار نیم صبح یک دوره کامل آشنایی با فرهنگ و جغرافیای افغانستان را بگذرانم. خاطرات جالبی را از افغانستان تعریف می کرد . از هواپیماهایی که صندلی ندارند و هر کس در گوشه ای از آن برای خود تکه پارچه ای می اندازد و روی آن می نشیند ،از بامزگی های افغانی ها می گفت .
خاطره ای گفت از مراسم معارفه حاکم قندهار؛ که ظاهرا از حاکم قبلی- که فردی بود به نام گل محمد خان- دل خوشی نداشت و می خواست در روز معارفه حال گل محمد خان را بگیرد اما چون مهمان های خارجی هم در جلسه حضور داشتند به این نتیجه رسیده بود که برای حفظ آبروی افغانستان انتقادها را در لفافه انجام بدهند که جز خودی ها کسی متوجه نشود. بالاخره این حاکم جدید صحبت خود را اینگونه شروع می کند: (( یَک نفراَس ، دَووس اَس ، خُب نام از او رَ گفته نمی تانم ، او رَ گل مامد مگن ، دَ اَی مجلسم اَس ... ))
یعنی: یک آدمی هست که دیوثِ - البته گلاب به روتون - خب نام او را نمی توانم بگویم . به اون گل محمد خان میگویند و در این جلسه هم هست .
این در لفافه گفتنش خداوکیلی آدم را خفه می کند . بگذریم تا صبح که چه عرض کنم حتی در پرواز برگشت تا خود تهران با ولایتهای هرات و قندهار و بغلان و دره پنج شیر و فرخار مشغول بودیم و البته این آخریش از همه مهمتر بود. فرخار را می گویم . لامصب عجب ولایتی است . جعفریان تعریف می کرد از دخترهای فرخاری و زیبایی مثال زدنی آنها در تمام دنیا. از ملکه های زیبایی که از این منطقه انتخاب شده اند. از ... و خلاصه اینکه نتیجه تمام آن ساعت ها کلاس آموزشی مسائل فرهنگی افغانستان این شد که با جعفریان قرار گذاشتیم که نوروز امسال را به افغانستان برویم یا دقیقتر بگویم به فرخار برویم .(فکر بد نکنید صرفا برای اهداف فرهنگی می رویم) پس شما هم نوروز امسال را می توانید منتظر سفرنامه ولایت فرخار باشید .
راستی نصف شب یک بحث مفصلی شد بر سر بیدل دهلوی و اشعارش .در این میان یکی از ابیات بیدل خیلی نظرم را جلب کرد ، حیفم آمد برایتان ننویسم :
دل آیه فتح است ز قرآن محبت
زیر و زبر زخمی اگر داشته باشد
.......
و در آخر هم یکی از دو بیتی های جعفریان را برایتان قلمی میکنم. البته ای دو بیتی را باید با لهجه مشهدی بخوانید .
شلمچه مو شهادت آرزومه
دلُم امر امامش رو غُلومه
فقط این قلب کوفتیم بعضی وقتا
یکم دلواپس دختر عمومه !

در پناه حق
هری پاتر

4 Comments:

ارسال یک نظر

<< باد صبا