باد صبا

یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۳

راپورت نمره چهارم!

هوالمحبوب
دیروز شنبه در معیت دوست شفیق و رفیق قدیم حضرت اجل آسمان _اعلی الله مقامهِ _ به جهت دیدن یک فقره فیلم سینماتوغراف به تماشاخانه فلسطین رفتیم. متعجب شدیم از دیدن خیل جماعت مشتاق دیدن فیلم که شنیده بودیم صنعت سینمای مملکت محروسه رو به افول رفته و مردمان به تفریحات دیگری مشتاق شدند تا دیدن فیلم و همواره ارباب سینما فغانشان به آسمان بلند بود از نبودن تماشاچی در سالونهای نمایش! اما ما به چشم خودمان دیدیم که مردم در سالون سینما تجمع کرده بودند و ما به سختی بلیط گرفتم و شماره ردیف ما "یک" بود و ما میخواستیم بلیطمان را پس بدهیم چون فکر میکردیم با پرده نقره ای یکی میشویم!! ولی گفتیم حیف از این وقتی که گذاشتیم و به سینما آمدیم ؛داخل میشویم اگر دیدن پرده میسر نبود فیلم را بیخیال شده پفک میخوریم و ساندیس برتقال میخوریم و گپ میزنیم!
داخل شدیم ما را به سمت پلکانی هدایت کردند و گفتند همین پلکان را صاف بالا بروید. ما رفتیم و رفتیم و رفتیم تا جایی که دیگر هیچ پله نبود که بر آن پای بگذاریم پس ماندیم.
درهای سالون را باز کردند و ما داخل شدیم و دیدیم یاللعجب!! ردیف های صندلی ها از بالا شماره گذاری شده!! خوشحال شدیم که مجبور نیستیم به پرده بچسبیم!
این سالون که ما در آن داخل شدیم بسیار عجیب بود و رعب آور بود .بطوری که کل سالون در یک شیب 30 درجه طراحی شده بود و ما میترسیدیم که به پائین نگاه کنیم از بیم سقوط.هول ورمان داشت که نکند در راه اعتلای صنعت سینمای وطن شهید شویم.زیر لب دعا خواندیم و فوت کردیم به پائین و دسته صندلی را سخت چسبیدیم و زل زدیم به پرده مبادا که نگاهمان به پائین بیفتد، سر گیجه بگیریم، بیفتیم _ زبانمان لال .
النهایة مستقر شدیم، شیخنا آسمان در یسار، یک بانوی جوان محجبه مکرمه محترمه در یمین، در طرف یمین آن بانو یک نفر جوان رشید خوش صحبت(!) ، در طرف یسار آسمان ،هیچ.
دستگاه پخش فیلم سینماتوغراف روشن شد و فیلم شروع شد و حیرتا که این دستگاه پخش سینماتوغراف عجب چیزیست! هرچه آدم و اسب و درخت و حتی کوه راروی یک پرده سفید نشان میدهد که آدم فکر میکند همه را باچشم خود دیده!
فیلم در مورد یک پسر بود که سرراهی بود و کارگردان از اول تا آخر میخواست ثابت کند که سرراهی نیست و پدرش که بوده و مادرش که بوده و چه و چه و چه.

ما تمام حواسمان به فیلم بود که دیدیم این بغل دستی های ما اصلاً نمیخواهند به فیلم توجه کنند! ما که رئیس الکتاب باشیم میدانیم در سالون سینما باید به روبرو توجه کرد ولی مگر این بغل دستی های ما میگذاشتند! هرچه ما سعی میکردیم به جلو خیره شویم این زوج خوشبخت حواس ما پرت میکردند!
آقا بیشتر از اینکه به دیدن فیلم راغب باشند به سیر روی یار مشتاق بودند و بیشتر از آنکه برای شنیدن صدای آکتورهای فیلم آمده باشند برای مغازله و معاشقه با معشوق به سینما آمده بودند و یار سنگین دل به نوازشهای عاشق خسته دل بی اعتنا . غصه خوردیم از بابت این جوان که برای به دست آوردن قلب نگار سنگین دل از هیچ کوششی (!) فرو گذار نبود و بانو سرِ آشتی نداشت.اشک در چشمانمان جمع شد.
(از آنجایی که این مطالب بد آموزی دارد از شرح جزئیات ماجرا میگذریم.)

خلاصه اینکه خوب فیلمی بود! لذت بردیم!! در آخر یار از در آشتی در آمد و جوان را مورد ملاطفت قرار داد و وقت خوش گشت؛ آن پسر توی فیلم هم معلوم شد که پدر و مادر داشته و مادرش کشته شده بوده و خودش نظر کرده بوده ، رعیت شاد شدند از اینکه این فیلم هم به قول فرنگیها "هپی اند" شد.ما هم از پایان یافتن شام تار فاق و رسیدن صبح وصالِ دو کبوتر بغل دستمان شاد شدیم و اشک شادی از دیده فشاندیم و خداوند سبحان را شکر کردیم.
................................
البته بر همگان واضح و مبرهن است که کمک به اعتلای فرهنگی کشور و رونق بخشیدن به صنعت سینمای وطن عملی بسیار پسندیده است ولیکن ما به جوانان مجرد توصیه میکنیم به سینما نروند.اگر رفتند هرچه دیدند از چشم خودشان دیدند!
والسلام

3 Comments:

  • آهان توجه نموديد.
    اونوقته كه داد و بيداد رييس بلند ميشه كه مي‌گه مخابرات وبلاگمون رو فيلتر مي‌كنه واسه چي؟
    ديگه دليل از اين واضح تر ؟؟؟؟ !!!

    اي وبلاگ بي‌ادب

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت دی ۲۰, ۱۳۸۳ ۱۱:۰۷ قبل‌ازظهر  

  • پس تا حالا فکر می کردین سینما به چه دردی می خوره ؟
    واقعا من از اینکه می بینم همه جوونا با هم منطقی و عاقلانه گفتمان می کنن لذت می برم ( مثل همون دوتا دوست رئیس )

    نوشتة Blogger harry potter, در ساعت دی ۲۰, ۱۳۸۳ ۵:۲۴ بعدازظهر  

  • بابا من که خودم این مطلب رو سانسور کردم! حرف حساب این مخابرات چیه؟ سینما مشکل داره به من چه؟
    مطلب من به اندازه کافی دچار خود سانسوری شده بود!!!!!!!

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت دی ۲۱, ۱۳۸۳ ۸:۳۰ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا