باد صبا

جمعه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۳

لب کارون ...

این مرقومه را از اهواز برایتان قلمی می کنم . نیم ساعت قبل که کنار کارون قدم می زدم از زور تنهایی به فکر بچه های باد صبا بودم و به یاد همه تان (( لب کارون )) خواندم .
از انتهای پل معلق باید سی پله ای را پایین بروی تا به کنار رود خانه برسی . آنجا محوطه ای پارک مانند است همراه با نیمکت و مقادیری تفریحات سالم ( قلیان و … ) . روی یکی از نیمکت ها نشستم تا کمی استراحت کنم ، چشمم به حاشیه نیمکت سیمانی افتاد . با ظرافت نوشته شده بود :
((
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
mohammadreza
mitra
26/2/83
29/2/83
30/2/83
1/3/83
4/3/83
6/3/83
7/3/83
9/3/83
12/3/83
13/3/83
15/3/83
17/3/83
20/3/83
21/3/83
23/3/83
25/3/83
26/3/83
29/3/83
1/4/83
2/4/83
4/4/83
6/4/83
.
.
.
28/11/83
30/11/83
1/12/83
2/12/83
4/12/83
5/12/83
7/12/83
9/12/83
10/12/83
11/12/83
))

پس حالا همه با هم : لب کارون / چه گل بارون / …

در پناه حق
هری پاتر

8 Comments:

  • سلام
    وبلاگ با محتوايي داري.در مورد اين مطلب لب كارون هم ،اون تاريخ را خيلي قشنگ و هارمونيك ثبت كردي.خيلي قشنگ و ساده منظور را مي رساند.ممنونم.به من هم سر بزنيد.نسيم بهار

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت اسفند ۱۴, ۱۳۸۳ ۶:۰۵ بعدازظهر  

  • چه جالب بود!!!!
    امیدوارم خوش بخت باشند.
    اونجا کشیک میدادی شاید میدیدیشون!!آخه اینطور که معلومه این دو تا هر روز، یه روز در میون لب کارون بودند!!!

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت اسفند ۱۴, ۱۳۸۳ ۷:۲۳ بعدازظهر  

  • جان من
    لب کارون بود یا تو هتل ؟
    محمد رضا بود یا محمد جواد ؟
    قول می دم بین خودمون بمونه ؟

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت اسفند ۱۴, ۱۳۸۳ ۱۰:۵۱ بعدازظهر  

  • جان من
    صداشو در نیار که چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
    ...
    این دوتا لینکم به حساب نون اضافه رو مطلب می زارم
    http://www.animamundiweb.com.br/animamundi/calandra.nsf/0/ABB27BA1457D890A03256BD8006DEE50?OpenDocument&Svotacao
    ..
    http://www.tehrandata.com/gallery/data/media/8/51.jpg

    نوشتة Blogger harry potter, در ساعت اسفند ۱۵, ۱۳۸۳ ۱۲:۳۷ قبل‌ازظهر  

  • میگم اون بابایی که لب کارون رو خونده همون این تاریخ ها را اونجا نوشته. شما قبول ندارین؟ حالا اسمش رو عوض کرده که ما نشناسیمش.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت اسفند ۱۵, ۱۳۸۳ ۸:۵۲ قبل‌ازظهر  

  • سلام
    :))
    به اين مي‌گن اوج بدجنسي؟
    مي‌گين نه ببينين

    بائوباب

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت اسفند ۱۵, ۱۳۸۳ ۱۲:۴۳ بعدازظهر  

  • جناب رييس
    جالب بود نه (كامنت بالا رو مي‌گم)

    پس تا برنامه بعد :)))))))

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت اسفند ۱۵, ۱۳۸۳ ۱۲:۴۹ بعدازظهر  

  • سلام هري جون!!
    خوش بگذره، جاي ما رو هم خالي كن .
    ميبينم كه بلرزون بلرزون و هر روز تنگ غروب لب كارون صفا داري ميكني.
    يه تبريكي به اون دو نفر بگو،خوش به حالشون كارون دارن ، كنارش باغچه و نيمكت دارن، صفا دارن ، حال دارن ، ايشالا هميشه آتيش محبتشون پر فروغ باشه.

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت اسفند ۱۵, ۱۳۸۳ ۷:۱۰ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا