باد صبا

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۴

مرام کُش

چه می توان کرد از دست این جماعت نهروان که هرچه می کنی بهانه ای تازه می گیرند !! در این دو روز چند کامنت و چندین تلفن داشته ام که تو فرق مطلب نوشتن و پیغام گذاشتن را نمی فهمی ؟؟! و چرا پیغام طولانی می گذاری؟!!
روز ولادت پیامبر و حضرت صادق آمدم مرقومه ای را برای تبریک قلمی کنم ، دیدم آسمان قبل از من مطلبی برای تبریک گذاشته است . فکر کردم که قلمی کردن مطلبی از نو لزومی ندارد که هدف همان تبریک بود که خوب آسمان گفت و انصافا مطلبش هم مطلب زیبایی بود .و ضمناً دور از مرام بود و شرط مروت نبود که مطلب آسمان را از صدر مرقومه دانی پایین می کشیدم و مرقومه ی خودم را در جای اولین مطلب وبلاگ قرار می دادم ؛ آنهم مطلبی که کم از یک ساعت از قلمی کردن آن گذشته بود ! این بود که گفتم به جای نوشتن مطلبی جدید ، گزیده ای از آن را در قسمت پیغام ها بگذارم .
اصلا من چرا برای شما از مرام و معرفت حرف می زنم ؟!!هر وقت مثل ما قسم راست تان (( طِیّب )) شد بیایید با هم از معرفت حرف بزنیم ...
.............
خواسته شد که کامل مسمط ادیب الممالک فراهانی در میلاد حضرت رسول را برایتان قلمی کنم . به روی چشم :
برخيز شتربانا! بر بند كجاوه
كز چرخ همي گشت عيان رايت كاوه
در شاخ شجر برخاست آواي چكاوه
وز طولِ سفر حسرتِ من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رودِ سماوه
در ديده‌ي من بنگر درياچه‌ي ساوه
.
وز سينه‌ام آتش‌كده‌ي پارس نمودار
.
از رودِ سماوه ز رهِ نجد و يمامه
بشتاب و گذر كن به سوي ارضِ تهامه
بردار پس آن‌گه گهرافشان سرِ خامه
اين واقعه را زود نما نقش به نامه
در مُلكِ عجم بفرست با پر حمامه
تا جمله ز سر گيرند دستار و عمامه
.
جوشند چو بلبل به چمن كبك به كهسار
.
بنويس يكي نامه به شاپور ذوالاكتاف
كز اين عربان دست مبر، نايژه مشكاف
هشدار كه سلطانِ عرب داورِ انصاف
گسترده به پهناي زمين دامنِ الطاف
بگرفته همه دهر، ز قاف اندر تا قاف
اينك بدرد خشمش پشت و جگر و ناف
.
آن را كه درد نامه‌اش از عُجب و زِ پندار
.
با ابرهه گو خيره به تعجيل نيايد
كاري كه تو مي‌خواهي از فيل نيايد
رو تا به سرت جيشِ ابابيل نيايد
بر فرقِ تو و قومِ تو سجّيل نيايد
تا دشمنِ تو مهبطِ جبريل نيايد
تا كيد تو در موردِ تضليل نيايد
.
تا صاحبِ خانه نرساند به تو آزار
.
بوقحف چرا چوب زند بر سرِ اشتر
كاشتر به سجود آمده با ناز و تبختر
افواج ملك را نگر اي خواجه بهاد
ركز بال همي لعل فشانند و ز لب در
ور عدت‌شان سطح زمين يك‌سره شد پر
چيزي كه عيان است چه حاجت به تفكر
.
آن را كه خبر نيست فگار است ز افكار
.
اين است كه ساسان به دساتير خبر داد
جاماسب به روزِ سيُمِ تير خبر داد
بر بابكِ برنا پدر پير خبر داد
بودا به صنم‌خانه‌ي كشمير خبر داد
مخدومِ سرائيل به ساعير خبر داد
وان كودكِ ناشسته لب از شير خبر داد
.
ربّيون گفتند و نيوشيدند احبار
.
از شقّ و سطيح اين سخنان پرس زماني
تا بر تو بيان سازند اسرارِ نهاني
گر خوابِ انوشروان تعبير نداني
از كنگره‌ي كاخش تفسير تواني
بر عبدِ مسيح اين سخنان گر برساني
آرد به مداين درت از شام نشاني
.
بر آيتِ ميلادِ نبي، سيدِ مختار
.
فخرِ دو جهان خواجه‌ي فرخ رخِ اسعد
مولاي زمان، مهترِ صاحب‌دلِ امجد
آن سيد مسعود و خداوند مويد
پيغمبرِ محمود ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
اين بس كه خدا گويد "ما كان محمد"
.
بر منزلت و قدرش يزدان كند اقرار.

4 Comments:

ارسال یک نظر

<< باد صبا