باد صبا

چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۴

مسافر

بعد يک فراق سخت و مرگبار ، مانده استخاره های مادرت
شيخ خوب مسجد محله تان ، خوب باشد اين جواب آخرت
مادر من اين طرف دعا کنان ، مادر تو آن طرف به ذکر و ورد
جنگ تن به تن شروع شد خدا ، در ميان افسران لشکرت
اين که من به پای تو نشسته ام ، درد طعنه های تلخ مردم است
با دوتا جواب نه بريد و رفت ، عاشق ضعيف ! خاک بر سرت
باز هم که اخم کرده ای عزيز !؟ ناسلامتی من و تو عاشقيم
غنچه غنچه گل کن و کمی بخند ، ناز غنچه های ناز پرورت
يک لطيفه ی جديد خوانده ام ، چند ترک و رشتی و لر و بلوچ
می روند اصفهان مسافرت ... مثل من که گشته ام مسافرت
...لا به لای زنده رود زلفهات ، دستهای ماهی ام شنا کنان
پل زديم: لب به لب! سی و سه پل! بی خيال مرگ و قبر و آخرت
تشنه ی وصالی و نمی رسم ، طفلک خموش من صبور باش
بوسه ای بزن که باز سر زند ، آب تازه از لبان هاجرت

3 Comments:

  • خدا عمرت بده هري اما اگه من جاي تو بودم به جاي وبلاگ آزمايشگاه ارتعاشات مي‌نوشتم.

    چه قدر اين وبلاگ بي‌روح شده
    همه مرض ارنحال گرفتين ؟
    اگه حلوا هست منم هستم.

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت خرداد ۱۹, ۱۳۸۴ ۱۲:۴۸ قبل‌ازظهر  

  • سلام رفيق !!
    ننوشتي اين شعر بي رديف و وزن اثر كيه ولي من اينطور استنباط مي كنم كه طرف دچار سردي زمونه شده و خيلي ناراحته و هذيان گويي ميكنه و اصلا نبايد به فكر چاپ اشعارش باشه.
    در ضمن اگر اين شاعر غريبه خيلي اصرار به شعر گفتن داره بايد يادش باشه كه اگر به راهش كه همانا شعرسرايي است ايمان داشته باشه هيچ كس حتي من نمي تونه دلسرد و بي انگيزه اش كنه و با ممارست و پشتكار امكان سرودن اشعار قشنگتر با مضامين شاد از زندگي رو براي خودش فراهم ميكنه.
    دم خودم گرم كه اصلا ذوق شعر گفتن ندارم و كسي نمي تونه به اشعار نگفته ام ايراد بگيره.

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت خرداد ۲۰, ۱۳۸۴ ۴:۱۵ بعدازظهر  

  • سلام. باید بگم خیلی بامزه بود. اگه بهم نگن که مشکوک می زنم ، باید بگم تو حال و هوایی که این چند روز داشتم این بهم خیلی حال داد.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت خرداد ۲۱, ۱۳۸۴ ۲:۵۳ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا