باد صبا

شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۴

...

دختر درست در کنار جدول قدم میزند. نه آرام راه میرود و نه تند. معلوم است برای رسیدن به جایی عجله ندارد، در ضمن برای وقت گذرانی هم به خیابان نیامده. نه شاد و نه غمگین است.
حتی نمیتوان گفت امیدوار است یا ناامید. شاید بی تفاوت بهترین تعبیر باشد.
نگاه بی تفاوتش مغازه ها و آدمها را می بیند و نمی بیند... بیشتر فکر میکند تا ببیند.

" باید یه جفت کفش بخرم. ... و یه روپوش برای تابستون ... صورتی؟ نه آبی چرک ... یا شایدم از این سبزایی که جدیداً در اومده...
دیگه این دل واسه ما دل نمیشه ...
یا اگر شد دیگه عاقل نمیشه ...

روسری اون خانومه چه قشنگ بود ...
هرچی من بهش نصیحت میکنم ...
که بابا آدم عاقل آخه عاشق نمیشه ...

یادم باشه فردا صورتجلسه جلسه امروز رو آماده کنم ... اه چقدر از این کار متنفرم ...
میگه هر سکه میشه قلب باشه ...
اما هرچی قلب شد دل نمیشه ...

راستی امروز چند شنبه بود؟ ... دوشنبه؟ ... نه ... فکر کنم سه شنبه بود ... تا آخر هفته یه روز مونده ...
نه دیگه ... نه دیگه ... نه دیگه این واسه ما دل نمیشه ... "

نگاهش از روی هر چیزی سریع رد میشود . انگار هیچ چیز توجه اش را جلب نمی کند، در عین حال همه جزئیات اطرافش را می بیند. مکث نمی کند. فقط ادامه می دهد... ادامه می دهد... ادامه می دهد ..
انگار حتی برای این ادامه دادن هم دلیل خاصی ندارد. ادامه می دهد چون باید ادامه بدهد.

قزل آلا ها برای شنا کردن بر خلاف جریان آب تا رسیدن به زادگاهشان چه دلیلی دارند؟ اصلاً دلیل دارند یا صرفاً چون باید این کار را بکنند، می کنند؟

........................................................
شراب سرخ میخواهم ...

10 Comments:

  • و ما دوره می کنیم
    شب را و روز را
    هنوز را

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت تیر ۱۱, ۱۳۸۴ ۷:۳۰ بعدازظهر  

  • سلام بر رييس باد صبايي ها !!
    ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست
    تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز
    (شيخ اجل سعدي ;) )

    خيلي وقت كه به ديوان حافظ سر نزدم يعني دليلي پيش نيومده كه سر بزنم، دلم براي ضد حالهايي كه بهم ميزد تنگ شده.
    در كوي نيكنامي ما را گذر ندادند
    گر تو نمي پسندي تغيير كن قضا را
    بنيامين

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت تیر ۱۱, ۱۳۸۴ ۱۰:۲۹ بعدازظهر  

  • عاشقان را بگذاريد بنالند همه
    مصلحت نيست كه اين زمزمه خاموش كنيد
    من نگويم كه به درد دل من گوش كنيد
    بهتر آنست كه اين قصه فراموش كنيد

    بيت دوم چه ربطي داشت خودم هم نمي‌دونم

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت تیر ۱۱, ۱۳۸۴ ۱۱:۵۵ بعدازظهر  

  • ولی بائوباب بیت دوم خیلی قشنگه. حالا گیرم بیربط

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت تیر ۱۲, ۱۳۸۴ ۱۲:۵۴ قبل‌ازظهر  

  • پس کامنتم کو؟!!!!!
    به خدا من امروز صبح کامنت گذاشتم!! الانم اصلا یادم نمی آد چی گفته بودم. همونهایی که گفتم رو در نظر بگیرین.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت تیر ۱۲, ۱۳۸۴ ۳:۵۲ بعدازظهر  

  • عجب IQ هايي يافت مي‌شه
    من گفتم بيت دوم زشته يا بده
    همينجوري كامنت نداريد بگذاريد چرا گير الكي مي‌دين. هيچي نگين نمي‌گن ...

    :)))

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت تیر ۱۳, ۱۳۸۴ ۱۲:۵۰ قبل‌ازظهر  

  • خدمت رييس باد صبايي ها عارضم ، رييس اگر نمي خواي شيريني سالگرد افتتاح وبلاگتون رو بدي حقف ديگه اي هست ولي همچنان در حافظه فرتوت بنده اين مساله تداوم داره و البته با اين پستها نمي توني تشويش اذهان كني.

    بنيامين

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت تیر ۱۴, ۱۳۸۴ ۱:۱۷ قبل‌ازظهر  

  • سلام:)
    چرا هیچکس در مورد داستانکوتاه من نظر نداد؟!!!
    در مورد شیرینی سالگرد تاسیس هم من که چیزی به ذهنم نرسید! اگه برنامه ای به نظرتون میرسه بگین.
    در ضمن آقای بنیامین خان شما شیرینی تولدتون رو دادید؟!

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت تیر ۱۴, ۱۳۸۴ ۳:۰۱ بعدازظهر  

  • رييس شرمنده ها !
    اين همه به مخيله فشار آوردم و كامنت گذاشتم حالا ميگين چرا نظر نداديم؟؟!!
    اشعاري كه از حافظ نوشتم مربوط به منت نوشته شده هست.
    بابت شيريني ايشالا از خجالتتون در ميام ولي شما هم گرو كشي نكنيد چون هيچ ربطي به هم ندارن.

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت تیر ۱۴, ۱۳۸۴ ۱۱:۴۵ بعدازظهر  

  • این یه بار رو بینامین خوب گفته. رئیس جون پس اون کامنت اول من چغندره؟
    راستی آقای زاویه کی گفت گفتی خوبه یا زشت؟ منظور زیبایی بیت بود. عجب IQ هايي يافت مي‌شه:)))

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت تیر ۱۵, ۱۳۸۴ ۱۲:۰۶ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا