خاطرات عجب شير 1
براي رفتن به (( عجب شير )) بايد از راه آهن راه مي افتاديم و لاجرم سر راه بايد از شوش رد مي شديم ، يا به قول خودمان ((شوش مي رفتيم)) . و ما هم نه امروز كه تمام عمرمان شوش رفته ايم ، يك روز كم و زيادش توفيري ندارد . دور ميدان شوش و در ميان هياهو سيل آدم ها يي كه نمي دانم به كجا سرازير بودند منتظر دوستان همراه بودم كه بيايند و راه بيافتيم . و البته بيشتر اين هياهو مال دل آتش گرفته ام بود كه در آن دم غروبي غم نامه مي سرود . پس چرا دير كردي بنيامين ؟؟!
.....
ظاهرا دست تقدير اين گونه رقم خورد كه من و بنيامين از دو سه ماه ديگر خدمت مقدس زير پرچم را در پادگان پر تمطراق عجب شير بگذرانيم . ما هم فكري شديم از باب (( حاسبوا قبل ان تحاسبوا)) قبل از رفتن سفر نامه دوران خدمت در عجب شير را قلمي كنيم . متن بالا اولين قسمت اين سفر نامه بود . منتظر بقيه اش باشيد . البته چند روزي سفرم و تا برگشتنم ادامه ي سفر نامه را از مطالب بنيامين بخوانيد .
در پناه حق
هري پاتر
.....
ظاهرا دست تقدير اين گونه رقم خورد كه من و بنيامين از دو سه ماه ديگر خدمت مقدس زير پرچم را در پادگان پر تمطراق عجب شير بگذرانيم . ما هم فكري شديم از باب (( حاسبوا قبل ان تحاسبوا)) قبل از رفتن سفر نامه دوران خدمت در عجب شير را قلمي كنيم . متن بالا اولين قسمت اين سفر نامه بود . منتظر بقيه اش باشيد . البته چند روزي سفرم و تا برگشتنم ادامه ي سفر نامه را از مطالب بنيامين بخوانيد .
در پناه حق
هري پاتر
11 Comments:
ايول هري جون!! دارمت. بزن بريم سربازي، ما نريم كي بره پس؟؟؟
نوشتة سپار, در ساعت مرداد ۱۳, ۱۳۸۴ ۱۱:۲۱ بعدازظهر
آخی . خدا بهتون صبر بده. حالا چرا عجب شیر؟ اونجا که خیلی دوره!
نوشتة ناشناس, در ساعت مرداد ۱۵, ۱۳۸۴ ۹:۰۲ قبلازظهر
سلام!
اصلاً تعجب نكنيد. به گيرنده هاي خودتون هم دست نزنيد!! داشتم يه چيزايي رو امتحان ميكردم كه اين بلا سرم اومد!!!
بزودي قالب خودمون رو ميذارم سر جاش!
نوشتة توسن, در ساعت مرداد ۱۵, ۱۳۸۴ ۹:۵۱ قبلازظهر
هورااااا!!!!!
درست شد!!
نوشتة توسن, در ساعت مرداد ۱۵, ۱۳۸۴ ۱۱:۱۴ بعدازظهر
به به !! خونه نو مباركه. ميبينم رييس شيرين كاري فرمودند (البته اگر به جرم نظر دادن درباره اين اقدام مورد لطف و تقدير مرسوم قرار نگيرم)
رييس تو وبلاگهايي ديدم از من ايراد گرفتي و محكوم به جنگ طلبي كردين، ممنون از تعريفتون. من كه بادصبا رو كشور دوست و همسايه مي دونم از طرفي تا حالا با هيچ وبلاگي مخاصمه نداشتم، از چه رو به چنين اتهامي محكوم شدم ندانم.
راستيتش اگر تضمين بدين كه اگر تو وبلاگتون براي شما جسارت كردم و نظر نوشتم دچار قهر و غضب نشم، شايد جرات كردم و براتون نظر نوشتم. منم ترسووووووو!!!!!!!!!
نوشتة سپار, در ساعت مرداد ۱۶, ۱۳۸۴ ۱۲:۳۳ قبلازظهر
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
نوشتة سپار, در ساعت مرداد ۱۶, ۱۳۸۴ ۱۲:۳۴ قبلازظهر
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
نوشتة سپار, در ساعت مرداد ۱۶, ۱۳۸۴ ۱۲:۳۵ قبلازظهر
شرمنده!!!يا بلاگر قاط زده بود يا بلاگتون كه چند بار كامنته ارسال شده.
خونه قديمي مباركه!! :)))
نوشتة سپار, در ساعت مرداد ۱۶, ۱۳۸۴ ۱۲:۴۵ قبلازظهر
هري همونا كه واسه ايدزوو نوشتم برو بخون
نوشتة ناشناس, در ساعت مرداد ۱۶, ۱۳۸۴ ۸:۲۶ قبلازظهر
Great work!
[url=http://jaqkbpbh.com/pqlt/dupp.html]My homepage[/url] | [url=http://mgcgexvv.com/kcfd/mquy.html]Cool site[/url]
نوشتة ناشناس, در ساعت مهر ۱۵, ۱۳۸۵ ۷:۰۶ بعدازظهر
Nice site!
http://jaqkbpbh.com/pqlt/dupp.html | http://uatlpfxh.com/nvpl/hqqm.html
نوشتة ناشناس, در ساعت مهر ۱۵, ۱۳۸۵ ۷:۰۶ بعدازظهر
ارسال یک نظر
<< باد صبا