باد صبا

یکشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۴

عجب شیر 6

در راه ابو سعید خاطره ای را تعریف کرد از قول ناصر خسرو : زمانی که شروان شاه داشت دولتش را تعیین می کرد ، یکی از دوستان گرمابه و گلستانِ عهد شباب را دید . آن دوست بعد از احوال پرسی به شروان شاه گفت : (( می دانی که بیکارم ،در دولتت برای من کار سراغ داری؟؟))
شروان شاه گفت :(( می خواهی وزیر شوی ؟؟))
دوست گفت :(( نه ، وزارت دردسرش زیاد است . خسته ام می کند . ))
شروان شاه گفت : (( معاون وزیر خوب است ؟؟ ))
دوست گفت : (( نه ، کارش زیاد است ، حوصله اش را ندارم ))
شروان شاه گفت : (( مدیر کل چطور ؟؟ ))
دوست گفت : (( نه ، آنهم حوصله می خواهد . اگر می شود من را کارشناس جایی بگذار ))
شروان شاه گفت : ((نه ، کارشناس نمی شود .کارشناس شدن سواد می خواهد ، مدرک می خواهد ، احتیاج به تحصیلات دارد ، تجربه باید داشته باشی ... نه کارشناس نمی شود . اما اگر بخواهی وزیر می توانی بشوی !!! ))
.....
در پناه حق
هری پاتر

11 Comments:

  • ايول!! در ايران زمين هماره شايسته سالاري حرف اول و البته و البته آخر بوده. به همين دليل تو عجب شير هم شايسته سالاريه ديگه.

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت مرداد ۲۳, ۱۳۸۴ ۶:۵۷ بعدازظهر  

  • be weblog doust man ham sari bezanid :), va nazaretoun ro dar morede aksaaye eishoun begid ...

    http://motalaei.blogspot.com/

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت مرداد ۲۴, ۱۳۸۴ ۹:۰۶ قبل‌ازظهر  

  • اصلا هم من به كسي نميگم اين مطلب بو داره:P

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت مرداد ۲۴, ۱۳۸۴ ۹:۰۷ قبل‌ازظهر  

  • رئیس جان مواظب وبلاگت باش. این عجب شیریا رفتن پادگان، می بینم که شجاعانه اظهار فضل می کنن.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت مرداد ۲۴, ۱۳۸۴ ۹:۴۱ قبل‌ازظهر  

  • اي بابا ... با عجب ترك هايي طرف هستيم ها !!! بابا ناصر خسرو واسه ي ابو سعيد تعريف كرده بود ، اونم اُمد واسه ي ما گفت . تازه خود رئيس و بنيامين و حسن هم تو كوپه بودن ... برين از خودشون بپرسين ...
    بعدشم من گفتم شروان شاه نه ... استغفر الله ...

    نوشتة Blogger harry potter, در ساعت مرداد ۲۴, ۱۳۸۴ ۹:۲۰ بعدازظهر  

  • كوپه؟ كدوم كوپه؟ من كجا بودم؟ كسي در مورد من چيزي گفت؟
    من همه چيز رو تكذيب مي كنم.

    !!!!!!

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت مرداد ۲۵, ۱۳۸۴ ۴:۲۸ بعدازظهر  

  • سلام. هري راست ميگه ناصر خسرو قبادياني داشت با ابوسعيد از خاطرات و سفرهاش ميگفت كه اين يكي رو از ماجراي ديدارش با شروان شاه گفت تازه چند تا حكايت و متل و خاطره ديگه هم تعريف كرد. نبينم رييس كم بياره، من خودم ديدم هري از آيينه هاي تو در تو گرفتتون بعد تكذيب ميكنيد. من فكر كردم چندتا عجب شير زنونه هم ميخواييد بنويسيد و از اجحافي كه بر زنان اين خطه براي نرفتن به خدمت مقدس؟؟!! سربازي ميشه، شكوه كنيد.
    سورنا تو چرا اينكارا را ميكني؟؟ همينه ديگه وقتي ميگم سوچلما نمايندگيه بادصبا ست ميگين نه!! من شاهدم كه هري رييس رو از آينه گرفت. سورنا جان در عرفان ديگه مجاز وجود نداره. آره داداش.
    در ضمن جريان اين شماره چيه؟؟ كم كم بايد يه برنامه هم براي تو بچينيم

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت مرداد ۲۸, ۱۳۸۴ ۶:۴۶ بعدازظهر  

  • سلام

    ممکنه بیشتر با شما آشنا بشم؟!

    احمد مطلائی
    www.flickr.com/photos/motalaei/

    نوشتة Blogger احمد مطلائی, در ساعت خرداد ۰۷, ۱۳۸۵ ۱۱:۵۵ بعدازظهر  

  • Well done!
    [url=http://hvgtbnra.com/oxwo/btjy.html]My homepage[/url] | [url=http://kqynakwm.com/nzir/wblf.html]Cool site[/url]

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۶, ۱۳۸۵ ۸:۴۸ قبل‌ازظهر  

  • نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۶, ۱۳۸۵ ۸:۴۸ قبل‌ازظهر  

  • Good design!
    http://hvgtbnra.com/oxwo/btjy.html | http://hswzslly.com/ksus/chcm.html

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۶, ۱۳۸۵ ۸:۴۹ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا