باد صبا

چهارشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۴

روزمرگی

هوالمحبوب
سلام.
ماه شعبان هم شروع شد و تا چشم رو هم بذاریم میرسیم به ماه رمضان. با همه سختی سحرا از خواب بیدار شدن! و همه حواس جمع کردنا برای اینکه "کاری نکنم که اجر روزه گرفتنم از بین بره" و همه هیجان قبلِ افطار و همه صفای سفره افطار که همه دور هم جمع میشیم و همه صدای ربنای شجریان و همه "ربنا انّنا سمعنا منادیَ ینادی للایمان ..." و همه " اللهمّ لَکَ صُمنا ... " و حتی همه سریالهای آبکی تلویزیون و ... شبهای قدر ...
آره چشم بهم بذاریم میرسه .
تو این ماه هم که یه عالمه مناسبت خوب داریم؛ خوراک تقویم نویسی باد صبا!!!!
..............................
عمرمون داره خیلی سریعتر از اونی که خودمون بخوایم میگذره ... احساس میکنم وقتی بچه بودم سرعت زندگی کمتر بود!
..............................
یکی از دوستان پارسال همین موقعها یه روز داشت خیلی معمولی از تاکسی پیاده میشد که استخوان پاش مو برداشت و کارش به گچ گرفتن رسید!
دیروز از یکی دیگه شنیدم که همون دوستمون چند روز پیش دوباره داشته خیلی معمولی تو خیابون راه میرفته که دوباره همون پاش همونطوری شده و دوباره رفته تو گچ!
به نظر شما این یه جور حساسیت فصلیه؟ !!!

2 Comments:

  • میگم یه دور بگو پاشو کامل بشکونه دوباره بره تو گچ بلکهخوب شه. تازه برای بار سوم هم هست و دیگه تموم میشه:))

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۱۶, ۱۳۸۴ ۱۲:۴۷ بعدازظهر  

  • سلام رييس!!!!
    باهات موافقم! از الان داره بوي ماه رمضون مياد. سالهاي گذشته دلم براي ماه رمضان تنگ ميشد ولي امسال نميدونم چرا دلم تنگ نشده ولي هوس خلوتي دم اذون مغرب خيابونها زده به سرم.
    اتفاقا من هم اين چند روزه خيلي در فكر و ناراحتي عمر رفته و عمر در شرف از دست رفتن ام هستم.
    اين هري كي مياد دلم براش تنگ شده.
    منتظر تقويم نويسي هاي باد صبا هستم، خداييش تو اين ماه تقويم نويسي جزو واجباته

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت شهریور ۱۷, ۱۳۸۴ ۱۲:۲۶ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا