باد صبا

یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۴

اینجا، ایران است!

هوالمحبوب
سلام
همین الان خوندن بخش پایانی گزارش شان پن از سفرش به ایران رو خوندم.
اصرار دارم همتون رو به خوندن این گزارش دعوت کنم.
همونطور که شاید بدونید شان پن بازیگر سرشناس آمریکایی در روزهای انتخابات به عنوان خبرنگار به ایران سفر کرد. از اون موقع منتظر فرصت بودم که گزارش آقای پن رو در مورد ایران و آنچه که کشورم دیده بخونم. البته قبلاً نمونه یک گزارش رو که BBC در مورد ایران تهیه کرده بود رو دیده بودم.
انتظار نداشتم آقای پن کشور من رو به عنوان مهد تمدن و دموکراسی (!) به مردم خودش معرفی کنه ولی در کل نتیجه گیری بدی هم روی کل موضوع نکرده.
این گزارش ممکنه تلخ، عصبانی کننده، تاسف انگیز و یا حتی نفرت انگیز باشه (!) اما به نظرم بد نیست با دیدگاه یک آدم خارجی که به قصد تحقیق در مورد کشورمون به ایران اومده آشنا بشیم.
ترجمه این سلسله گزارش رو من در وبلاگ "ساده تر از آب" دیدم.البته من کمی دیر پیداشون کردم! لینکش رو براتون میذارم بخونید:
ترجمه قسمت اول
ترجمه قسمت دوم
ترجمه قسمت سوم
ترجمه قسمت چهارم
ترجمه قسمت پنجم

نویسنده این وبلاگ ترجمه روانی ارائه داده ولی خب بازهم ممکنه اشکالات خیلی ریزی دیده بشه که به نظر من اصلاً مهم نیست. امیدوارم خوشتون بیاد.
.............................
از وبلاگ دلتنگستان :

عدالت

عدالت در جدايی يعنی تقسيم همه چيز به دو سهم مساوی، يکی برای من، يکی برای تو. ما پيش از جدايی هيچ چيزی نداشتيم غير از هزار هزار خاطره؛ ما به عدالت معتقديم، پس تمام خاطره هايمان را تقسيم کرديم، خوبها برای من، بدها برای تو. ديدی؟ باز هم من بُردم.

...........................
یا حق

4 Comments:

  • راستی الان متوجه شدم امروز 11 سپتامبره!
    از اون روز به بعد هر حادثه مهمی رو به نام حادثه 11 سپتامبر معرفی می کنیم!
    اون روز هم روزی بود برای خودش ...

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت شهریور ۲۰, ۱۳۸۴ ۷:۰۸ بعدازظهر  

  • این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت شهریور ۲۰, ۱۳۸۴ ۱۱:۴۵ بعدازظهر  

  • نفس مي‌زند موج، ساحل نمي‌گيردش دست،
    پس مي‌زند موج.
    فغاني به فريادرس مي‌زند موج!
    من آن رانده مانده بي‌شكيبم،
    كه راهم به فريادرس بسته،
    دست فغانم شكسته،
    زمين زير پايم تهي مي‌كند جاي،
    زمان در كنارم عبث مي‌زند موج!
    نه درمن غزل مي‌زند بال،
    نه در دل هوس مي‌زند موج!

    ***

    رها كن، رها كن، كه اين شعله خرد، چندان نپايد،
    يكي برق سوزنده بايد،
    كزين تنگنا ره گشايد؛
    كران تا كران خار و خس مي‌زند موج!

    ***

    گر اين نغمه، اين دانه اشك،
    درين خاك روئيد و باليد و بشكفت،
    پس از مرگ ببل، ببينيد
    چه خوش بوي گل در قفس مي‌زند موج!

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت شهریور ۲۰, ۱۳۸۴ ۱۱:۵۹ بعدازظهر  

  • سلام. من هنوز فرصت نکردم ترجمه هایی که لینکشون رو دادی بخونم. فعلا فقط برای اعلام وجود اومدم.:)

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۲, ۱۳۸۴ ۸:۱۳ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا