باد صبا

دوشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۴

سیه بپوش برادر سپیده را کشتند ...

گزین شدند و سوار گزیده را کشتند
سیه بپوش برادر سپیده را کشتند
حرامیان همه شب را به حیله کوشیدند
چراغ غافله را با سحر خموشیدند
فروغ جلوه ی عمر دوباره رابردند
چو ابر تیره فروغ ستاره را بردند
...
مگر ز غافله بوی جنون نمی شنوی
ز رودخانه مگر بوی خون نمی شنوی
سیه بپوش برادر که از پدر ماندیم
دلیل رفت و یتیمانه از سفر ماندیم
شب سیاه چه گویم که ماه گم کردیم
سیه بپ/ش برادر که راه گم کردیم
چه ساده دل که دل خویش با گمان دادیم
حرامزاده ی طاغوت را امان دادیم
بیا به نام شهیدان ره، به کار شویم
کفن بپوش که با یکدگر سوار شویم
(گزیده ای از شعر استاد علی معلم دامغانی )