باد صبا

شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۴

یکسان سازی ، از ایده تا عمل (2)

3- اجازه می خواهم یک بار هم که شده حقیر اصل موضوع را بگویم ، اگر لازم بود بعد از آن به مقدمات هم تحت عنوان ماخرات خواهیم رسید . و آن اینکه ضرورت مبارزه با اندیشه ، پرورش اندیشه است ؛ باید چنان شود که چشم بسته ای نباشد تا حجت ندیدن داشته باشد . شبیه همان حکمتی که حق ، در ارسال پیامبرانش دارد . چه آنکه استکبار برای جهانی کردن ایده هایش به تبلیغ ، آنجنان وابسته است که گویی همه کارها را خوابانده اند و به آن پرداخته اند . این تبلیغ که می گویم را شما ، به عنوان خواص تحصیل کرده ما بخوانید ، با تبلیغ است که می توان فهماند آن چیزی معنای آزادی می دهد که به نظام سرمایه داری لطمه نزند ، آن چیزی راحت (به معنایComfortable ) است که در راستای سود سرمایه ای ( آنچه به درآمد اضافه می کند یا از هزینه می کاهد) باشد . به چیزی می گویند وقت تلف کن که از آن دو چیز(هزینه و درآمد) در تعریفش خبری نباشد . و اگر می گویید نه ؛ ارتباط دست و پایی که در ساعت شلوغی صبح مترو برای سوار شدن و زودتر رسیدن به مقصد می شکند با آن هشت دقیقه کار مفید ایرانیان را توجیهش کنید . به خود اجازه میدهم از این مقدمه کوتاه و برخی از مقدمه های ناگفته نتیجه بگیرم وراه مقابله با این آینده دردناک نسل بشر را اینگونه خلاصه کنم :
الف - طرح ایده ای بالاتر و غنی تر از آنچه متفکران سرمایه داری ، برای رستگاری بشر نوشته اند . توضیح: این که می گویم شعار نیست ، این طرح را همین امروز هم می شود خام اش را برای کار متفکران ارائه داد ؛ به شرط آنکه کسانی که خود را به تغافل زده اند حقایق را بپذیرند و آنان که حقایق را می بینند ، دستی به زانو بگیرند و اراده عمل کنند و به گروهی که در این چند سال بسم الله را گفته اند بپیوندند .
ب-بالا بردن تدریجی سطح ذائقه عوام تا آنجا که کم کم جامعه به سمت محصولات بهتر متمایل شود . چه فرهنگی ، چه اقتصادی ، چه علمی و چه های دیگر(عوام که گفتم منظورم عموم مردم است ، نه به آن معنایی که در جامعه استفاده می شود و آن ارتقاء سطح ذائقه که گفتم پیشکش ، محبت کنند با برنامه های فرهنگی و سینمایی و کتاب ها و تبلیغ ها ، سطح ذائقه را پایین نیاورند متشکر خواهیم شد .)
ج-باور کردن مردم و تزریق حس اعتماد به آنها ؛ چه آنکه بخش اعظم رشد هر جامعه ای (چه کوچک و چه بزرگ) بر عهده قائده هرم است . در واقع اینجاست که بحث مدیریت کلان وقایع اجتماعی مطرح می شود . من طرح سرفصلهای این بحث را به گردن دوستانی می اندازم که در این زمینه تخصص بیشتری دارند. اما من هرچه نگاه می کنم ، مدیریت قائده هرم درانقلاب و البته بعدتر در جنگ هشت ساله تقریباً از موفق ترین نمونه های آنست . همان چیزی که بعد از جنگ به کل پرونده اش بسته شد.
د- تعیین خط مشی ثابت و پایداری بر آن؛ چه آنجا که برنامه های مدیریت دارای نقص باشد نتایج بهتری می بینیم تا آنجا که هر روز وقت گذاشته شود برای تبیین استراتژی جدید .
س- پرورش افرادی برای تازه نگه داشتن سطوح مدیریت . نه به آن معنا که هر چهارسال یک بار از نو بیایند الزاماً ، گاهی کسانی به گونه ای تربیت می شوند که تمام عمر مدیریتی شان را تازه اند . از این نمونه ها کم نداشته ایم . گرچه این بحث به دعواهای سیاسی خیلی نزدیک است اما بی توجه به آن، همه ما مثالهایی داریم .
ه- تبیین اهداف و مسیر راه یابی، به نسبت سطح اندیشه ای افراد ، این ضرورت از آن روست که ما امروز ازقبل این موضوع از دو جهت ضعف داریم : یا همه چیز غبار آلود است آنچنان که از گفتن نام دشمنی که خنجر کشیده است ابا می کنیم ، یا آنچنان همه اهداف و راه کارهای بلند مدت و کوتاه مدت را برای همه سطوح یکسان می گوییم ، که عده ای اسم برنامه ریزی بلند مدت اجتماعی را سنگ بزرگ می گذارند وهمان دم سنگ کوب می کنند ؛ غافل از آنکه در مدیریت کلان کوچکترین اهداف هم بزرگ است و عده ای به علت کافی نبودن جزئیات از اجرای وظایف محوله معذور می شوند...
این که گفتم یقیناً حق مطلب نبود اما امید که شروعی باشد برای قشر فعال جامعه تا به آنچه تنها به دست همت آنها گره اش باز می شود بیشتر بیندیشند.