باد صبا

جمعه، آبان ۲۰، ۱۳۸۴

خيزيد و خزآريد كه هنگام خزان است ...

ده صبح است و حدود يك ساعتي است كه مشغول بازديد در نمايشگاه بين المللي هستم . روز پر كاري را در پيش خواهم داشت ، خدا تا آخرش را به خير بگذراند . تلفن همراهم زنگ ميزند ، گوشي را جواب مي دهم
-بفرماييد
-سلامٌ عليكم آقاي هري پاتر . از دفتر دكتر ... تماس مي گيرم . استثناً اين هفته جلسه ي شوراي ... به امروز ساعت 5 تا 7 موكول شده . انشاء الله كه تشريف مي آوريد ؟
-در خدمتتون هستم . اگه عمري باقي باشه ميام
چند قدمي بيشتر راه نرفتم كه باز صداي زنگ بلند مي شود
-بفرماييد
-سلا م آقاي هري پاتر . خوب هستين ؟! آقاي ... نشتن تو دفتر منتظرتون هستن ، ساعت 1 هم با آقاي ... جلسه دارين .زنگ زدم يادآوري كنم
-دستتون درد نكنه . بگين اگه عجله ندارن بشينن تا بيام .
و باز چند قدمي ديگر
-بفرماييد
- سلامٌ عليكم آقاي هري پاتر . من ... هستم . ديروز سر وعده نيامديد ؟؟! جلسه را موكول كرديم به امشب ساعت 7 در ساختمان وزارت ... طبقه ي پنجم
- از بابت ديشب متاسفم ، پاك يادم رفته بود . چشم امشب حتما خدمت حضرتعالي مي رسم
امروزمان گل بود به سبزه هم آراسته شد . ديگر كم كم دارم از نمايشگاه خارج مي شوم كه باز موبايل زنگ مي زند
- بفرماييد
- چطوري ... ؟! ( به علت جلوگيري از جريحه دار شدن عفت عمومي و خصوصي ، بجاي اين كلمه ي زشت (...) آمده است ) معلوم هست كجايي ؟؟!
-مخلص داداش . ما كجا بايد كجا باشيم ؟! خوب معلومه زير سايه ي شما ! دنبال يه لقمه نون حلال
-تو ... خوردي ( همون گلاب خودمون ) تو و نون حلال ؟!!! زنگ زدم بگم با علي راه افتاديم داريم ميريم جاده ي چالوس پاييز رو تماشا كنيم ، توهم اگه مثل ما بيكاري بيا بريم . خواستي تا يه ربع ديگه عوارضي سابق اتوبان كرج دم مسجد باش بريم .
-من نوكرتم هستم ، پايتم اساسي . وايسا امدم
اولين تاكسي را صدا مي كنم : (( در بست اتوبان تهران كرج ))
و اكنون سخت ترين قسمت قضيه شروع مي شود ، پيچاندن خلق الله . تلفن اول را مي زنم .
- سلام خانم ... اين بنده خدايي كه آمده كارش مربوط به آقاي ... مي شود ، بگوييد بيايد و كار ايشان را انجام بدهد . در ضمن جلسه ي ساعت 1 را هم كنسل كنيد . البته خيلي محترمانه . يك خالي مناسب ببنديد . بگوييد يك جاي خيلي خيلي مهم جلسه برايم پيش آمد رفتم . مثلا كاخ رياست جمهوري يا مجمع تشخيص مصلحت نه سازمان ملل متحد بهتر است يا شايد هم آژانس بين المللي انرژي اتمي يا... نمي دانم خودتان يك جوري درستش كنيد ديگر ( خداااااااا توبه )
نوبت تلفن بعدي است
- سلام عليكم . هري پاتر هستم . متاسفانه امروز به سختي كسالت دارم . به نظرم حدود 50 درجه نه 70 درجه نه 90 درجه تب دارم . از صبح 3 تا مسكن زده ام . به آقاي دكتر ... سلام برسانيد و با شرح ما وقع بگوييد عذر من را براي شركت در جلسه ي امروز بپذيرند . انشاء الله اگر از اين بيماري جان سالم به در بردم از جلسه ي بعد در خدمت خواهم بود .( خدااااااا توبه )
و بعدي
- سلام عليكم . آقا من تامل كردم ديدم وزير اين وزارتخانه تازه فردا مي خواهد به مجلس برود و راي اعتماد بگيرد ، به نظرم با توجه به شرايط سياسي داخل كشور و نظر به بحران هسته اي ايران در رابطه يو سي اف اصفهان وشورش هاي اخير در فرانسه و همچنين نوسانات بازار بورس ، اصلا صلاح نيست كه امشب در اين وزارتخانه ي بي وزير جلسه بگذاريم . به نظرم جلسه را موكول كنيم به فردا شب .(خدااااا توبه)
و بعدي
-...
باران سختي مي بارد . ترافيك فوق العاده سنگين است . نيم ساعتي طول مي كشد تا به دوستان برسم و راهي جاده شويم .
.......................
صحنه هاي بي بديلي در جاده بود و به قول شاعر كه(( گويي به مثل پيرهن رنگ رزان است )) زرد نارنجي قرمز صورتي سبز شيري بنفش ... و از هر رنگ نه يه جلوه كه هزاران پرده در هم آميخته نمايان بود. سبحان ربي العظيم و بحمده .
بي شك مي ارزد كه نه يك روز كه يك سال ، و نه يك سال كه صد سال اين جلسات صد من يك غاز بي سر و ته را بپيچاني و ساعتي خود را در افسون رنگهاي پاييز گم كني . و باز همه ي زيبايي پاييز يك طرف و لذت جگري كه در سرماي سياه بيشه خورديم طرف ديگر . و باز هر دوي اينها يك طرف لذت قليان سنتي كنار درياي چالوس طرف ديگر . و باز هر سه ي اينها يك طرف ...
جاي همه تان خالي
در پناه حق
هري پاتر

7 Comments:

  • سلام:)
    چه عجب این جناب هری پاتر محبت کردند ، به سر همه اهالی وبلاگستان منت گذاشتند، بین این همه جلسه مهم و سرنوشت ساز مملکتی افتخار دادند ما وبلاگ زده ها رو از فیض سخنانشون بهره مند کردند! جداً سپاسگذارم.
    و اما در مورد جاده چالوس و جگر خوردن تو سیاه بیشه و قلیون کشیدن کنار دریا و ... شاعر میفرماید:
    عمر کمه، صفا کن ...

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت آبان ۲۰, ۱۳۸۴ ۵:۰۵ بعدازظهر  

  • راستی کسی از سورنا خبر داره؟؟
    خیلی وقته هیچ خبری ازش نیست.

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت آبان ۲۰, ۱۳۸۴ ۵:۲۲ بعدازظهر  

  • خوب عمر كم بود ما هم داشتيم صفا مي كرديم ديگه ...
    سورنا هم حالش خوبه . يه پروژه داره كه بايد تا دو روز ديگه به استادش تحويل بده . به زودي برمي گرده

    نوشتة Blogger harry potter, در ساعت آبان ۲۰, ۱۳۸۴ ۱۰:۲۹ بعدازظهر  

  • به به هري جووووون
    نوكرتم 125.256 تا
    كجايي پسر، اصفهان رو كه پيچونديد همه‌تون.
    تو هنوزهم يك جا بند شو نيستي. بابا بيا برو يه ميز بگير بچسب به ميز فقط الكي نامه امضا كن.
    اينهمه مي‌دوي از دست مي‌ري‌ها!!
    اينهمه آدم ميزكي. يكي بسزهم تو

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت آبان ۲۰, ۱۳۸۴ ۱۱:۱۲ بعدازظهر  

  • سلام هري جون!!! آقا تك خوري نداشتيما. بيا و از خر شيطون پياده شو دست از سر قليون بردار، كلا دودي ها بي خيال دود كردن بشن.
    دادا خف پايه اوني ام كه طرف مقابل اون سه تا هست.

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت آبان ۲۱, ۱۳۸۴ ۱۲:۲۴ قبل‌ازظهر  

  • سلام خدمت هری خان. کم پیدایید. البته با این همه سر شلوغی امری طبیعی هست.
    نمی دونی وقتی گفتی سیاه بیشه چقدر دلم خواست که برم. جدا بهترین کار ممکن رو کردی که بی خیال کار و بار شدی و رفتی صفا.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت آبان ۲۱, ۱۳۸۴ ۹:۰۱ قبل‌ازظهر  

  • ما به شما افتخار می کینم جناب هری:)
    میگم میشه آدرس دقیق و درست اون مسیر و سیاه بیشه رو بگی؟ چقدر طول میکشه؟
    میخوام قرارهامو کنسل کنم:))

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت آبان ۲۱, ۱۳۸۴ ۱۱:۲۷ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا