باد صبا

دوشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۴

بر قاليچه ي ...

شعر زير يكي از شعرهاي دوست عزيزم (با لهجه ي سهيل محمودي بخوانيد ) محمد حسين جعفريان است كه برايتان مي نويسم .
...
بگو!
چه هستي پنهان در بيشه‌ي روزهايم؟!
ابري به تشنگي کلماتم؟
غزلي هديه به غم‌هاي شکفته؟
يا گرگي تا دريدن فردايم؟
آشکار شو اي برهنه‌ي پاي سرگردان در ريگزارهاي جسمم!
اي اعجوبه پنهان در پستوي چشمانم!
اي باران نباريده!
بغض بلاتکليف!
....
شب پنجره را بغل کرده است
دشت کوچک زير چشمانم دراز کشيده
و من گلوي گريه‌هايم را گرفته‌ام تا نفس نکشند.
مي‌گويم؛
- از فردا مرا در اطلس‌هاي جغرافيا خواهي يافت
بر قاليچه‌ي سيبري، پهن شده بر نقشه‌ي جهان
خفته روي برگ افغانستان
يا شناور در حرير آبي لبنان
از فردا مرا در خواب‌هايت خواهي ديد
در حالي که سالن‌هاي ترانزيت، گام‌هايم را مي‌بلعند
و از هواپيمايي به هواپيمايي ديگر مي‌روم
از فردا مرا سرگردان خواهي يافت
در گمرک‌ها و نقاط صفر مرزها
در هجوم چهره‌هاي ناشناس و باران سرزمين‌هاي عجيب !
....
مي‌پرسم؛
- چاي؟!
مي‌گويد:
- پنجره‌ات را باز کن!
چه بوي سفري در اتاق پيچيده است!

3 Comments:

  • ...که من راه بروم، بماند جهان
    خیره به خودش سرد.
    -----
    ااا! چقدر این دوستتون به نظرم آشناست نوشته هاش!دوره های پیش تو جشنواره شعر ما شرکت نکرده بودند؟

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت آبان ۲۳, ۱۳۸۴ ۱۲:۳۷ بعدازظهر  

  • شعرش خیلی زیباست. ولی داره بغضم رو تازه می کنه.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت آبان ۲۴, ۱۳۸۴ ۹:۱۵ قبل‌ازظهر  

  • در مورد "ساعات معلوم دلنشين" باید بگم قسمتی از شعر سید علی صالحی هست که لینک زدم به وبلاگی که شعر کامل شاعر رو گذاشته بود. راستش آقا هری منم آخرش رو نمی دونم چی می شه ولی آرزو می کنم خوب تموم شه.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت آبان ۲۴, ۱۳۸۴ ۱۰:۱۷ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا