دادگاه رسمي است ...
اهالي محترم بادصبا و حومه
دادگاه رسمي است
حضرت بنيامين (يا ايدزوو ، يا سپار ، يا هر كوفت و زهرمار ديگر ) شما كه برادر بزرگتر ما هستيد قضاوت كنيد . اصلا تو قاضي . داديارت هم مي توانند آسمان و شيخ فرقان باشند . وكيل مدافع هم رئيس الكتاب . منشي جلسه هم معصومه و ئسرين و بائوباب . امضا محفوظ هم بازپرس شعبه ي بغلي . شاكي هم كه معلوم است ، همه ي مان .
...
( اين متن را تايپ كردم ، اما ترجيح دادم پاكش كنم ، شرمنده . چهار صفحه شده بود ، حوصله ي همتون رو سر مي برد )
در پناه حق
هري پاتر
دادگاه رسمي است
حضرت بنيامين (يا ايدزوو ، يا سپار ، يا هر كوفت و زهرمار ديگر ) شما كه برادر بزرگتر ما هستيد قضاوت كنيد . اصلا تو قاضي . داديارت هم مي توانند آسمان و شيخ فرقان باشند . وكيل مدافع هم رئيس الكتاب . منشي جلسه هم معصومه و ئسرين و بائوباب . امضا محفوظ هم بازپرس شعبه ي بغلي . شاكي هم كه معلوم است ، همه ي مان .
...
( اين متن را تايپ كردم ، اما ترجيح دادم پاكش كنم ، شرمنده . چهار صفحه شده بود ، حوصله ي همتون رو سر مي برد )
در پناه حق
هري پاتر
8 Comments:
هااااااااااا
حالا اي كه گفتي يعني چه ؟؟؟؟؟؟؟؟
نوشتة
بائوباب, در ساعت آبان ۲۵, ۱۳۸۴ ۱۲:۲۲ قبلازظهر
در ضمن چرا هرجا ميرسين ميرزا بنويسيش به من ميرسه ؟؟؟
من خود شاكيم. (شايد هم متهمم!!!)
اصلا شاكي و متهم اينجا كين ؟
اتهام چيست ؟
ايول چه اي كيو ي پاييني دارم
نوشتة
بائوباب, در ساعت آبان ۲۵, ۱۳۸۴ ۱۲:۲۵ قبلازظهر
اوه اوه اوه گرفتم.
من غلط كردم. من نه ميخوام قاضي باشم نه منشي نه داديار نه شاكي نه متهم نه وكيل...
اين يكي بائوباب رو معاف كن هري جون. جاي ديگه در خدمتم
نوشتة
بائوباب, در ساعت آبان ۲۵, ۱۳۸۴ ۱۲:۳۳ قبلازظهر
جان؟
اونوقت همه اش رو نمی خوای بذاری خب اولش رو هم نمی نوشتی دیگه! رئیس این هم وبلاگیت رو به دادش برس! این چه مدل نوشته؟:)
نوشتة
ناشناس, در ساعت آبان ۲۵, ۱۳۸۴ ۸:۵۰ قبلازظهر
وقتی دادگاه رسمی هست باید تا آخر ماجرا بری و حکم صادر کنی. اصلا درست نیست که اینطور نیمه کاره همه چیز رو رها کنی:)
نوشتة
ناشناس, در ساعت آبان ۲۵, ۱۳۸۴ ۸:۵۳ قبلازظهر
آهان راستی اگه مجنونیها (دو نفر آدم معلوم الحال منظورمه:P) اشتباه بنویسند ایرادی بهشون وارد نیست، خب بلد نیستند دیگه ولی شما که رئیس هست و تو وبلاگ باد صبا می نویسد نباید زیاد تابلو اشتباه بنویسید که:) کیبورد شما "ه" نداره؟ البته اون جوری هم که اسمم رو نوشتی تقریبا درسته ولی خب اصلش نیست دیگه;)
نوشتة
ناشناس, در ساعت آبان ۲۵, ۱۳۸۴ ۹:۰۲ قبلازظهر
البته خوب شماها يه جورايي حق دارين ، اما من اين چند خط رو براي تاريخ گذاشتم كه همه بدونن من يه مطلب نوشته بودم هر چند ادامش رو پاك كردم . ما در مقابل تاريخ مسئوليم
نوشتة
harry potter, در ساعت آبان ۲۶, ۱۳۸۴ ۱۲:۴۱ قبلازظهر
سلام خدمت باد صبايي ها بويژه رييس و آسمان خانم
از داش هري به خاطر تاخير موجه ام عذر ميخوام.
هري جون، پاتر، سنگ ،صخره يا هر مجسمه ديگه اي كه هيچ وقت جلوات رو نگاه نميكني منم شاكي ام، خودت ميدوني كه منم خيلي شاكي ام.
يكي از روزگار، يكي از دلش، يكي از شانسش، يكي از خودش، يكي از اوستا، يكي از من ، يكي از تو، خودم از خودم، دل از عقل، عقل از دل ...
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم كه اين چون است و چون
نوشتة
سپار, در ساعت آبان ۲۸, ۱۳۸۴ ۸:۱۲ بعدازظهر
ارسال یک نظر
<< باد صبا