باد صبا

چهارشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۴

کآدم چو بهشتی شد در نار نمی گنجد ....

در خانه دل، ما راجز یار نمی گنجد
چون خلوت یار اینجاست ، اغیار نمی گنجد
در کار دو عالم ما چون دل به یکی دادیم
جز دست یکی ما را در کار نمی گنجد
مستیم و زین مستی بیخود شده از هستی
در محفل ما مستان هشیار نمی گنجد
در آینه دل داریم با غیر چه دل داریم
وان دل که دراو غیر است دلدار نمی گنجد
موسی چو موحد شد در شرک نمی ماند
آری گل این بستان با خار نمی گنجد
....
فکر می کردم کاش این همه زود آرزوهایمان را رها نمی کردیم ، کاش آرزو کردن را یاد می گرفتیم ، کاش آرزوهای بزرگ می کردیم . به یکی از عزیزان گفتم که آرزوی بزرگ کن ، گفت : البته من تمام انرژی ام را گذاشته ام تا کنکور قبول شوم حتی آرزوهایم را ... . باز در دل گفتم کاش آرزوی بزرگ داشتن را یاد می گرفتیم ، یا لااقل آرزو کردن را در کوچه های کودکی مان رها نمی کردیم تا این هم با آن گم شود و خلاص .

5 Comments:

ارسال یک نظر

<< باد صبا