باد صبا

پنجشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۴

بعضی ها

پدري صالح را پسري ناخلف بود ، هر دو از يكديگر خسته . روزي پدر به ستوه آمد و گفت اگر رفتارت را تغيير ندهي تو را عاق مي كنم . پسر خنده اي كرد و گفت : خوب آنوقت من هم تو را عوق مي كنم ! پدر پرسيد : عوق ديگر چه صيغه اي است ؟ پسر گفت : آن همه مردم آزاري مي كنم كه همسايه ها دشنام دهند پدر و مادر و جدم را ....
گاهي نگاه كه مي كني بعضي ها حكم آن پسر ناخلف را بازي مي كنند براي دلسوزانشان . اين بعضي ها همان ها هستند كه وقتي اسم خوبيها مي آيد خوش خوشانكشان مي شود و هيجان زده دست به كارهايي مي زنند اما بعد كه زمان خوب بودن - و خوب شدن- آنها مي رسد ، دلخور از فضاي غالب براي باز كردن راهشان دست و پا مي زنند .
آنچه این میان مجهول است رابطه بين احساسات و افعال اين گونه افراد است وگرنه بسيار بودند كساني كه در تمام طول تاريخ بدي ها را ترجيح مي دادند و تا آخر هم بر همان ها اصرار داشته اند . البته ضررشان هم محدود بوده است . اينها که با علم به تلخی عدالت علوي ، رأي به صندوق او مي ريزند ، دمار از روزگار كسي كه چشم بد به كابين زنانشان داشته باشد در مي آورند . شايد بهتر آن بود كه رأي ارزشمند و تعيين كننده شان را نگه مي داشتند براي کاخ سبزی كه مي داند چطور عدالت را ترجمه كند .اگر این طور می شد اینها هم امروز با خيالي آسوده ، مهر همسرانشان را از خزينه بيت المال پرداخت مي كردند : حلالاً طيباً .
به راحتی معلوم می شود که مهره گم شده بین این روابط ، جهل این دسته است . جاهل(به معناي واقعي) و عالم (به معناي واقعي) شايد فرق هاي بسياري با هم داشته باشند اما عمده فرق آنها در اين است كه ازعالم در هيچ حالتي ( حتي غفلت كامل ) كار جاهلانه سر نمي زند ، ‌و جاهل به واسطه جهلش تمام افعالش ناآگاهانه است . در دنیای واقعی(Real) وزن هدف افعال است که تعیین کننده نتیجه آن است ، نه ذات فعل . یعنی صرف شکسته شدن شیشه ، نمی توان فاعل را مقصر دانست ، شاید این شکستن برای نجات انسانی از حلقه آتش باشد . پس صرف تایید درستی ها – هرچقدر هم که متقن باشد – اگر از روی جهل باشد بی ارزش است ، چه آنکه روزی علیه آنچه انجام داده ، اقدام خواهد کرد .
اتفاقاً این افراد برای روز پشیمانی شان هم كارشان را هم خوب ياد گرفته اند . مثلاً به راحتي با گفتن چند جمله كوتاه دودمان كسي را به باد مي دهند يا همه رشته هايش را پنبه مي كنند . از قضاي روزگار ،‌ آنچنان موقعيت شناس هستند كه حرفشان «احلي من عسل» اثر مي گذارد . فقط كافي است شما اسم بدهيد : آقاي دكتر-- يا حاج آقا .. .
"ايشان صبيه جناب آقاي دكتر-- (توليت اندروني حاج آقا .. ) هستند . واجب التعظيم اند. برگه دريافت خدمات رايگان كه سهل است ، اگر دست من بود برگه عمرشان را هم تا ابد تمديد مي كردم . راه قانوني هم دارد . اصلاً قانون براي همچين شخصيت هايي است ديگر . وگرنه امثال ديگران كه لياقت استفاده ندارند ..."
و یا در مراسم معارفه فلان مدیر افاضات می فرمایند که برای فلان قشر کار جدید نداریم چون متدین نیستند ..." . حالا مصدوم آماده است .
بعضی ها مار خورده اند و افعی شده اند . فربه از سفره های چرب ، مردم را به درد خود رها کرده اند و اگر کسی پیدا شود که عیب کارشان را بخواهد بگوید ، متهم نشده تبرئه اند که من پیش از تولد تو ، به این انقلاب خدمت کرده ام . آنچه بیشتر از همیشه داغ این درد را تازه نگه می دارد ، گرد خستگی و پیری است بر گرده آنهایی که خون خورده اند و در هیچ مراسمی تقدیر نامه نگرفته اند . چشم باز کنیم می بینیمشان . اما اگر دیر باز کنیم ....


پی نوشت :
گاهی رخ می دهد که دو کلمه با هم در جایی از شعر پیدا می شود . هم به وزن می خورند و هم به معنا .آنوقت شاعر هر دو را می گوید . ضمن عذر خواهی از همه بزرگواران و دوستان ، و از آنجا که این همان سوراخی است که تشیع بارها از آن گزیده شده ، یادآوری می کنم جملاتی که با فاعل مستتر « بعضی ها» شروع می شوند را می شود یک بار در خفا با ضمیر اول شخص هم خواند . طبیعتاً افعال هم به تناسب تغییر می کنند . من این تغییر را اعمال کردم ، مطلب جالب تر شد .

9 Comments:

  • موضوعی بود که عرض کرده بودم خدمت رئیس که مفصل حرفش را خواهم زد . اما فرصت نشد . یکی از دوستان عنایاتی فرموده بودند در مورد کامنت و کامنت گذاری. مختصراً نظر خود را می گویم : اول اینکه کامنت گذاری هم مثل وبلاگ نویسی فرهنگ خاص خود را پیدا کرده . یا دید و بازدید است یا رفع تکلیف و یا اظهار نظر برای بارور شدن بحث . گاهی هم همان پیغام های فردی است در غالبی عمومی .شاید معانی دیگری هم بدهد که من نمی دانم . به هر حال کامنت های "آمدی من هم آمدم" و "وبلاگ قشنگی داری ، به من هم سر بزن " را اگر نگذاریم بهتر است .دوم اینکه در این فرهنگ نا نوشته ، چیزی هست تحت عنوان اعتبار. اگر برای کسی کامنت گذاشتی به اعتبارت اضافه می شود و اگر کسی برایت کامنت گذاشت ، از آن کم می شود . اگر نخواهم بگویم که من اعتبارم زیر صفر است باید بگویم صفر است . برای آن هم دلایلی هست که بخشی از آن را گفتم . سوم اینکه کامنت به نوعی بازتاب مطلب است در روح خواننده . مسائلی هست که برمی گردد به چیزی از جنس مخاطب شناسی . پس اگر کسی مثل من در رعایت حداقل نکات برای جذابیت و همسانی با مخاطب ، کوتاهی کرد ، توقع اینکه مخاطب خود یک طرفه با متن ارتباط برقرار کند بی انصافی است. اما نمی توان حقیقت را کتمان کرد. من هم با تمام اشکالاتی که گفتم ، خوشحال می شوم وقتی نظرات دوستان را (ولو به کلمه ای و یا جمله ای کوتاه) می خوانم . این را هم کامنت گذاشتم تا بگویم ، این بارمن خود اولین خواننده مطلبم بودم ;)

    نوشتة Blogger امضاء محفوظ, در ساعت دی ۰۸, ۱۳۸۴ ۱۲:۱۴ قبل‌ازظهر  

  • هاااااا حالا اييينا كه گفتي يعني چه ؟؟!!!!
    اولا كه خب خداييش اگه كسي به زن آدم چشم بد داشته باشه خوب منم باشم دمار از روزگارش در مي آرم . اين كه يه امر بديهي
    دوما كه سر جدت ( كه البته درست نمي دونم به كي ميرسه ) اين كامنت گذاشتن رو ديگه فلسفيش نكن . ما واسه ي هر كي دوسش داشته باشيم ،يا دلمون براش تنگ شده باشه ، يا بخوايم يه حالي ازش بپرسيم يه كامنت مي زاريم ( كه البته نكات ذكر شده شامل اين كامنت نميشه ) . البته من يه تورقي هم در كتب فلسفي كردم هيچ كجا درباره ي مباني فلسفي كامنت گذاري چيزي ننوشته بودن . حالا خشكه چقدر مي گيري بي خيال بشي ؟؟!!

    نوشتة Blogger harry potter, در ساعت دی ۰۸, ۱۳۸۴ ۵:۵۴ بعدازظهر  

  • امضا محفوظ جان با این که در سبک نگارش تو خیلی کم وبلاگ می خونم ولی نوشته های تو رو تقریبا همیشه می خونم حتی اگه شده قسمت قسمت! می دونی یه جوری زیادی ساده نویس شدیم من و امثال من! سوای محتوای نوشته هات سبک نگارشت لااقل باعث می شه یه چیزایی رو که فراموش کردم به یاد بیارم:) اما در مورد این مطلب من کشته مرده اون تیکه و حالا مصدوم آماده است شدم:))
    رئیس: من به شخصه شرمنده ام! اون Word Verification رو دوباره بذار!!
    هری: اصلا هم دپ نزدم! من در حالت عادی هم داريوش گوش ميدم! از سياوش کچل که بهتره! اصلا هم غمگين نيست آهنگای داريوش!! حالا اگه تو ميخوای کلوپ بزنی بگو کمکت کنيم! دکتر خوب می شناسم ها:))

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت دی ۰۸, ۱۳۸۴ ۱۱:۲۸ بعدازظهر  

  • البته بنده جناب امضا محفوظ را نمی شناسم ولی باشناختی که از سایر گردانندگان و کامن گذاران این وبلاگ وزین!!!
    دارم می توانم بگویم دست پیش گرفته اید که پس نیافتید بعضی از نویسندگان محترم شما به طورکامل مصداق این مقاله اند
    خداوند عاقبت مارا به خیر کند
    عابر پیاده

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت دی ۱۰, ۱۳۸۴ ۹:۰۵ قبل‌ازظهر  

  • سلام
    این فلسفه کامنت که نوشتی جالب بود!
    خارج از شوخی از مطلبت خوشم اومد. اون قضیه تبدیل "بعضیها" به ضمیر اول شخص به خصوص.
    بهتره به جای اینکه همیشه عیب دیگران رو ببینیم، به خودمون دقت کنیم.
    راستی ممنونم از همه اونایی که دعا کردند. عموی عزیزم به هوش اومده.

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت دی ۱۰, ۱۳۸۴ ۱۱:۲۱ قبل‌ازظهر  

  • خوشحال شدم به خاطر عمو

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت دی ۱۰, ۱۳۸۴ ۱۰:۴۷ بعدازظهر  

  • Nice site!
    [url=http://xaefbljz.com/pntx/zkki.html]My homepage[/url] | [url=http://adiewwhz.com/nuxn/pvwr.html]Cool site[/url]

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۱۲, ۱۳۸۵ ۷:۳۸ قبل‌ازظهر  

  • Good design!
    My homepage | Please visit

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۱۲, ۱۳۸۵ ۷:۳۸ قبل‌ازظهر  

  • Nice site!
    http://xaefbljz.com/pntx/zkki.html | http://lvxciuwd.com/rzzv/dort.html

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۱۲, ۱۳۸۵ ۷:۳۸ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا