باد صبا

جمعه، دی ۲۳، ۱۳۸۴

اگر دستم رسد بر چرخ گردون ...

بعد از بیست روز بنیامین بلاخره مرخصی گرفت و از زیر پرچم مقدس سربازی در رفت و به آغوش گرم خانواده بازگشت . ما هم زخمی غم هجران و غرق در شادی وصال اشک شوق در چشم ، با بک گراند (( بعد یه عمری که یارم کنارم میاد ... )) همراه فافا و ژوکر و فرقان دویدیم تا عزیزمان را در آغوش بگیریم . و گرفتیم ( البته در حد شرعی )




داشتم عکسها را نگاه می کردم که به صحنه ای برخوردم پشت سر بنیامین در کافی شاپ :

و البته این صحنه را ممکن است چندین بار در روز ببینیم و هیچ توجهی هم به آن نکنیم . اما وقتی این صحنه مونتاژ می شود با کله ی کچل بنیامین ، لب و لوچه ی آویزان و چشم راست باد کرده اش ، قطعا این دو بیتی را در ذهن تداعی می کند که :

اگر دستم رسد بر چرخ گردون ....... از او پرسم که این چون است و آن چون

یکی تنها ، کچل ، سرباز در یزد ....... بقیه دست تو دستِ جی اِفا شون

در ضمن چون خودم داشتم عکس می گرفتم و عکسم در برنامه ی امروز موجود نیست ، و از آنجا که می دانم همه ی شما بی صبرانه منتظر دیدن عکس من هستید ، یک نقاشی از خودم که یک هنرمند خیلی معروف سال گذشته از روی من کشیده است را برایتان می گذارم ( دقت کنین می بینین که اسمم رو هم بالاش نوشته )

در پناه حق

هری پاتر

5 Comments:

  • حبيبا !! سخن از زبان ما مي گويي.

    نوشتة Blogger سپار, در ساعت دی ۲۳, ۱۳۸۴ ۲:۱۷ قبل‌ازظهر  

  • اااا! چه باحال شده:)) خدا خیرت بده جوون که باعث شدی ما بنیامین خان کچل رو هم ببینیم:)) با این متنی که نوشتی که دل این سرباز رو خون کردی که! آخی بچه چه افسردگی گرفته حالا!
    میگم شیخ فرقان هم سربازی تشریف داشتن؟:P
    آقا یه سوال: اون پسره بلافاصله بعد اینکه دستش رو از دماغش درآورد دست دختره رو گرفت؟ این نکته خیلی مهمیه ها:))

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت دی ۲۴, ۱۳۸۴ ۸:۴۸ قبل‌ازظهر  

  • آخی آخی، اینجور که تو نوشتی دل بنده خدا بنیامین که کباب می شه واسه خودش.(شرمنده از جمله بندی افتضاحم)
    ولی نه! کارت تو منتاژ حرف نداره:)

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت دی ۲۴, ۱۳۸۴ ۳:۳۰ بعدازظهر  

  • يا ...

    البته بني سيگاري نشده بود.

    نوشتة Blogger بائوباب, در ساعت دی ۲۵, ۱۳۸۴ ۱۲:۰۳ قبل‌ازظهر  

  • اين كه مي گفت كچلم هم خوش تيپه! اين كجاش خوش تيپه؟

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت دی ۲۵, ۱۳۸۴ ۱۲:۴۷ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا