اگر دستم رسد بر چرخ گردون ...
داشتم عکسها را نگاه می کردم که به صحنه ای برخوردم پشت سر بنیامین در کافی شاپ :
و البته این صحنه را ممکن است چندین بار در روز ببینیم و هیچ توجهی هم به آن نکنیم . اما وقتی این صحنه مونتاژ می شود با کله ی کچل بنیامین ، لب و لوچه ی آویزان و چشم راست باد کرده اش ، قطعا این دو بیتی را در ذهن تداعی می کند که :
اگر دستم رسد بر چرخ گردون ....... از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی تنها ، کچل ، سرباز در یزد ....... بقیه دست تو دستِ جی اِفا شون
در ضمن چون خودم داشتم عکس می گرفتم و عکسم در برنامه ی امروز موجود نیست ، و از آنجا که می دانم همه ی شما بی صبرانه منتظر دیدن عکس من هستید ، یک نقاشی از خودم که یک هنرمند خیلی معروف سال گذشته از روی من کشیده است را برایتان می گذارم ( دقت کنین می بینین که اسمم رو هم بالاش نوشته )
در پناه حق
هری پاتر
5 Comments:
حبيبا !! سخن از زبان ما مي گويي.
نوشتة
سپار, در ساعت دی ۲۳, ۱۳۸۴ ۲:۱۷ قبلازظهر
اااا! چه باحال شده:)) خدا خیرت بده جوون که باعث شدی ما بنیامین خان کچل رو هم ببینیم:)) با این متنی که نوشتی که دل این سرباز رو خون کردی که! آخی بچه چه افسردگی گرفته حالا!
میگم شیخ فرقان هم سربازی تشریف داشتن؟:P
آقا یه سوال: اون پسره بلافاصله بعد اینکه دستش رو از دماغش درآورد دست دختره رو گرفت؟ این نکته خیلی مهمیه ها:))
نوشتة
ناشناس, در ساعت دی ۲۴, ۱۳۸۴ ۸:۴۸ قبلازظهر
آخی آخی، اینجور که تو نوشتی دل بنده خدا بنیامین که کباب می شه واسه خودش.(شرمنده از جمله بندی افتضاحم)
ولی نه! کارت تو منتاژ حرف نداره:)
نوشتة
ناشناس, در ساعت دی ۲۴, ۱۳۸۴ ۳:۳۰ بعدازظهر
يا ...
البته بني سيگاري نشده بود.
نوشتة
بائوباب, در ساعت دی ۲۵, ۱۳۸۴ ۱۲:۰۳ قبلازظهر
اين كه مي گفت كچلم هم خوش تيپه! اين كجاش خوش تيپه؟
نوشتة
ناشناس, در ساعت دی ۲۵, ۱۳۸۴ ۱۲:۴۷ قبلازظهر
ارسال یک نظر
<< باد صبا