
خدای او خدایی است که در کیسه زر جا می شود و آن خدا عجیب است اگر اراده ای خلاف اراده صاحب کیسه کند .
دست بر شمشیرهایشان بردند ، مرا دیدند که عمامه پیامبر بر سر گذاشته بودم و به شتر پیامبر سوار بودم ، اما چنان بر من تاختند که گویا عقد و کینه تمام نامسلمانی ها را می خواهند بگشایند . شمشیری هم اگر نبود با نیزه خویش و اگر نبود سنگ که بود .این هم قضای خدا بود که بر ما جاری شد ؟ قضای خداوند در آن است که اراده مردمان به تحقق رسد تا دیگر کسی را حجتی به نافرمانی نماند . قضای خداوند آنست که حر حسینی شود و ... یزیدی ، چه باک که عمری ، زیر سقف خیام ما متنعم بود .
فاتحه اسلام را خواندم و از مدینه خارج شدم . آنجا که هرم اسلام را بجای پیامبر و جانشینش و یاران چون آهن او ، یزید در دست گیرد دیگر اسلامی نیست . اسلامی هم اگر هست در کربلا ست .
بگذار اینان گرد خانه خدا بچرخند ، بگذار که سنگ و چوب را پرستش کنند . بگذار حج بروند و حاجی گویان دست بر انبان خود بگیرند مبادا که یتیمی چشم بر آن دوزد .آنها خدایی می خواهند که کیسه هایشان را در خطر نیندارد. خدای بی خطر .
من آمده ام با کوله ای از میراث انبیاء خدا ؛ از نوح ، از آدم از عیسی و موسی ، از ابراهیم و از محمد رسول ا... . خاشاک بیابان که رنجی نیست در مقابل آن طعنه ها که دوست و دشمن روا می دارد : « بهتر آنست که با مردم گمراه صلح کنی .»
هنوز شصت سال بیشتر نیست که از هجرت پیامبر می گذرد . « کجایند مردانی که ما را ندیده اند و به ما ایمان دارند و بر مصائب ما می گریند و در ستاندن حق ما شتاب زده اند. چه مشتاق دیدارشان هستم.»
3 Comments:
توضیح اینکه عکس از سایت عاشورا برداشت شده است : http://www.ashoura.com
نوشتة
امضاء محفوظ, در ساعت بهمن ۰۸, ۱۳۸۴ ۱۲:۰۰ قبلازظهر
این مردم همانهایی بودند که کار علی (ع) را به جایی رساندند که گفت " نفرین بر شما مردم، که دلم را به آتش کشیدید و سینه ام را مالامال از خشم کردید."
و تو هم درد را حس میکنی وقتی بدانی مخاطب این جمله نه کافران و نه منافقان، نه یاران معاویه و نه یهود و نصارا، که مردمانی بودند که با علی (ع) بیعت کرده بودند!
این مردم هنوز هم هستند ...
نوشتة
توسن, در ساعت بهمن ۰۸, ۱۳۸۴ ۹:۳۹ قبلازظهر
آسمان جان من خودم رو نمی دونم اما شما ( کلا جنس لطیف رو می گم ) به نظرم از دسته ی همون آدم هایی باشید که رئیس نه توسن میگه ...
نوشتة
harry potter, در ساعت بهمن ۰۸, ۱۳۸۴ ۱۱:۵۰ بعدازظهر
ارسال یک نظر
<< باد صبا