باد صبا

شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵

شلنگ ساز 2

شلنگ ساز حكايتي است طولاني از نفس شامل چند قصيده و مثنوي و ... كه اين يكيش در واقع آخريشه . فعتبروا ...
اي داغ تو بدترين سرآغاز
وقتي که شلنگ مي شود باز
اي روح بلند وسفت و محکم
اي هرچه شلنگ در غمت خم
اي مظهر فيض و آبياري
مرحوم شده ز بدبياري
اي هرچه اجاق بي تو خاموش
داغ تو کجا شود فراموش
امروز دلم چقدر تنگ است
تشيع جنازه شلنگ است
امروز شلنگ ساز مرده ست
يا هرچه شلنگ جان سپرده ست
اين کيست که مي برند بر دوش
اين مردم کُلُهم سيه پوش
اين خفته که روي تخته سنگ است
بازش بکني ،همان شلنگ است
باور نکنيد ، او نمرده ست
تنها دوسه جاش تاب خورده ست
اي واي رسيد ، همسر او
زانو زد در برابر او
با بغض شکسته در گلويش شد
مرثيه خوان مرگ شويش
ياران به خدا نمرده شويم
بر سر مزنيد تا بگويم !
اين مرده براي اين کفن نيست
نه ، او به خدا شلنگ من نيست
سوگند به آبهاي جاري
سوگند به لوله بخاري
سوگند به برج ، برج ميلاد
سوگند به ارتفاع شهياد
سوگند به عابر پياده
سوگند به امتداد جاده
سوگند به رود هاي پر آب
سوگند به شاهراه نواب
سوگند به چاه هاي پر نفت
سوگند به چار، پنج ، شش، هفت
سوگند به طول مار بوآ
سوگند به لوله پليکا !
سوگند به گردن زرافه
اين عضو که مستقيم و صافه
سوگند به قله هاي نوک تيز
سوگند به ارتفاع هر چيز
سوگند به آنچه که طويل است
سوگند به هر چه زين قبيل است
هي خورد قسم ز حال افتاد
بر بست دهان و لال افتاد
يک هفته تمام در کما بود
در دور و برش برو بيا بود
يکشنبه بلند شد زجايش
تا جمعه نشست روي پايش
چشمش که به نعش مرده افتاد
گفت : آه ز دست مرگ فرياد
بر سر زد و باز ناله سر داد
هي فحش به هر چه بدنظر داد
از زيرگرفت با دو دستش
با پارچه سفيد بستش
تا اينکه جنازه شد مهيا
بردند سوي مزاراو را
بعد از دو سه رسم طبق معمول
کردند درون قبرش از طول
پيچيد به قبر عطر و بويش
يک شخص نشست روبرويش
آنگاه جنازه ديد ناچار
بايد که بايستد خبر دار
بي هيچ درنگي و مجالي
پاسخ بدهد به هر سئوالي
تنها آمد ، بدون منکر
اين شخص نشسته در برابر
پرسيد که در جهان چه کردي ؟
با آن همه امتحان چه کردي ؟
وقتي به شلنگ تاب دادي
آيا به چه چيز آب دادي ؟
گفتا : به درخت ، باغ ، شالي
هرجا شده بود خشکسالي
پرسيد : بگو دگر چه کردي ؟
با مسئله هنر چه کردي ؟
گفتا : که به شعر آب بستم
بعداً سر آب آن نشستم
يک عمر به خويش تاب دادم
هي دسته گل به آب دادم
از بس کردم مدرن بازي
شرمنده شدم ز قيس رازي
گفتم : شايد که قيس مذکور
راضي باشد ز من همين جور
فرمود : که اين جواب بد نيست
هرچند زياد مستند نيست
صد برگ سئوال و تست و اينها
کامل شده و مرد خاست از جا
فرمود ، تو را عذاب زشت است
بي دغدغه جات در بهشت است
از شوق جواب امتحانش
بند آمد ، بازهم زبانش
گفتا :ب بهشت من چه جوري ست ؟
در داخل آن چ چند حوري است ؟
فرمود:بهشت تو مجازي ست
اين عاقبت شلنگ سازي ست
چون کار تو نصفه نيمه زشت است
جاي تو مشابه بهشت است
القصه شلنگ ساز مرحوم
شد از همه ي جهات محروم
مرحوم ولي نبود راضي
ازعاقبت شلنگ سازي
تا سوژه ي ديگري بيابيم
رفتيم که يک نفس بخوابيم

4 Comments:

ارسال یک نظر

<< باد صبا