مزمور بهار
بزرگا گيتي آرا نقش بند روزگارا
اي بهار ژرف
به ديگر روز وديگر سال
تو مي آيي و
باران در ركابت
مژده ي ديدار و بيداري
تو مي آيي و همراهت
شميم و شرم شبگيران
و لبخند جوانه ها
كه مي رويند از تنواره ي پيران
تو مي آيي و در باران رگباران
صداي گام نرمانرم تو بر خاك
سپيداران عريان را
به اسفندارمذ تبريك خواهد گفت
تو مي خندي و
در شرم شميمت شب
بخور مجمري خواهد شدن
در مقدم خورشيد
نثاران رهت از باغ بيداران
شقايق ها و عاشق ها
چه غم كاين ارغوان تشنه را
در رهگذار خود
نخواهي ديد
شفیعی کدکنی
............................
درست یک ساعت نشستم جلوی کامپیوتر تا یه مطلب بنویسم ، نتونستم.
اي بهار ژرف
به ديگر روز وديگر سال
تو مي آيي و
باران در ركابت
مژده ي ديدار و بيداري
تو مي آيي و همراهت
شميم و شرم شبگيران
و لبخند جوانه ها
كه مي رويند از تنواره ي پيران
تو مي آيي و در باران رگباران
صداي گام نرمانرم تو بر خاك
سپيداران عريان را
به اسفندارمذ تبريك خواهد گفت
تو مي خندي و
در شرم شميمت شب
بخور مجمري خواهد شدن
در مقدم خورشيد
نثاران رهت از باغ بيداران
شقايق ها و عاشق ها
چه غم كاين ارغوان تشنه را
در رهگذار خود
نخواهي ديد
شفیعی کدکنی
............................
درست یک ساعت نشستم جلوی کامپیوتر تا یه مطلب بنویسم ، نتونستم.
1 Comments:
اثرات بعد تعطیلاته:P
نوشتة
ناشناس, در ساعت فروردین ۱۵, ۱۳۸۵ ۹:۵۱ قبلازظهر
ارسال یک نظر
<< باد صبا