باد صبا

سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۵

قهقه کبک خرامان ؟!

یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

راست چون سوسن و گل بر اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود

دل چو از پیر خرد نقل معانی می کرد
عشق می گفت به شرح آنچه براو مشکل بود

آه ازین جور و تطاول که درین دامگه است
آه از آن ناز و تنعم که درآن محفل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم و خون در دل و سر درگل بود

بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل درین مسئله لایعقل بود

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

دیدی آن قهقه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود

.....................
تصادفی بهش برخوردم، تصادفی براتون می نویسم که لذت ببرید!

2 Comments:

  • نه! تفال نزدم. خیالت راحت باشه. این حرفا مال این بچه کوچولو ها و دختر دبیرستانی هاست. نه منی که سن و سالی ازم گذشته.
    :D

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت تیر ۲۷, ۱۳۸۵ ۱:۴۸ بعدازظهر  

  • شما دوتا به چه کل کلی افتادید! گول نخورید اینا کار ایادی استکباره! کار انگلیس و اینا
    نکنه می خواهید انشعاب بزنید؟!

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت تیر ۲۷, ۱۳۸۵ ۱۱:۰۷ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا