باد صبا

چهارشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۵

کد نویسی یا دیوانگی زود رس!

یک زمانی حرفه اصلی ام برنامه نویسی بود و دیگر هیچ! آن روزها را یادم هست. مدتها می نشستم پشت کامپیوتر و با کدها سروکله می زدم. ممکن بود 2 ساعت بگذرد و من از جایم تکان هم نخورده باشم. وقتی هم در راه خانه بودم بازهم در ذهنم با اشکالات برنامه درگیر بودم.
بعد اما سیستم کاریم عوض شد. مخلوطی شدم از برنامه نویس و Administrator شبکه و پشتیبان برنامه و نماینده پیمانکار و ... !
آنوقت دیگر کارم خیلی نشستنی نبود. باید به قسمتهای مختلف می رفتم و با افراد مختلف صحبت می کردم. مکاتبات را پی گیری می کردم و تماسهای تلفنی داشتم. خلاصه که با سیستم قبلی ام خیلی فرق داشت.
تا اینکه بعد از 2 سال و اندی دوستان به صرافت افتادند که یک مهندس دیگر هم بیاورند کنار دست من.
این دوست عزیز جدید من دقیقاً مثل روزهای اولیه من است. تمام مدت پشت میزش نشسته و به مانیتور نگاه می کند! من ولی دیگر نمی توانم!حتی احساس می کنم به جای او خسته می شوم! مانیتور چشمم را اذیت می کند و از ثابت نشستن پشت میز خسته می شوم.
ولی کد نویسی هم دنیایی دارد برای خودش!
چند وقت پیش با یکی صحبت می کردم. وقتی شنید من Administrator هستم به من توصیه کرد کارم را عوض کنم! می گفت تا به حال Administrator ای ندیده که تعادل روانی داشته باشد!! می گفت همه اشان عصبی می شوند و شاکی. به این دوستم گفتم دقیقاً درکشان می کنم چون تقریباً مسخره ترین کار در حوزه کامپیوتر همین کار است. مهندسی که در واقع کار اصلی اش کار با ماشین است تبدیل می شود به چرخ دنده ای بین ماشین و انسان! یعنی از یک طرف باید به مشکلات ماشین رسیدگی کند و از یک طرف باید جوابگوی توقعات افراد باشد. خب طبیعی است که بعد از چند سال پاک به سرش بزند!
ولی به نظرم من هنوز کاملاً دیوانه نشده باشم ؛)