باد صبا

سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۵

تنها تو مانده اي

تنها تو مانده اي نصرالله!
عليرضا قزوه
...
شرم الشيخ كوفه است و
جنوب ، نينوا!
دارد جنوب شبيه كربلا مي شود
مديترانه ، فرات است
فرات ، عباي توست!
براي اين همه زخمي
براي اين همه بي كفن
تنها رداي مهربان تو مانده است !

وگرنه اين سران

دشداشه هاشان را

پرچم صلح كردند و فروختند

شايد اگر نبود نفت مي جنگيدند

ديروز، ذوالفقار را

با قطعنامه ها

تاق زدند

امروز منتظرند

كه از قطعنامه ها

زمين و نان

فرشته و غلمان ببارد!

باريد!

و قطعنامه همين بمبي ست

كه دارد مي بارد!

جنوب غرق خون است و

غزه آهوي زخمي

تو تنها مانده اي نصرالله!

در خيبري به نام جنوب

و هواپيماها دارند خندق مي كنند و

كودكان زخمي تشنه اند

تو رفته اي از شريعه آب بياوري

در برابر چشم اين همه ماهواره جاسوسي

اوضاع روزگار بد نيست

از سران عرب

يكي با شمشيري از طلا بركمر

دارد ريشش را خضاب مي كند و

يكي

هميشه در مواقع حساس

به سجده مي رود

شيخ فلان

تا دشداشه را عوض كند

شيخ الرشيد تا سان ببيند از برابر عكسش

شاه كوچك تا برگردد از تعطيلات امريكايي

دير خواهد شد

نماد ارتش عربي

پليس مصراست

كه همچنان حمله مي كند به الازهر!

جان بولتون دارد پارس مي كند درسازمان ملل!

تنها تو مانده اي نصرالله !

پس شمشير را پس بگير و

اسب را پس بگير و

شريعه را پس بگير و

غيرت عربي را پس بگير

كه پادشاهان عرب

شيهه اسبان مرده اند!