باد صبا

چهارشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۵

بدون شرح:





!!!

4 Comments:

  • بعد صد و بیست سال سلام. نمی دونم چرا کامنتم نمیاد کلا!
    ببین من اینو دیدم یاد تونل مرگ افتادم! شنیدی که حتما؟ اسرای ایرانی آزاد شده از عراق خیلی ازش گفتن یا تو فیلما بوده!
    شما همگی خوب و خوشید؟

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۲, ۱۳۸۵ ۱۱:۵۲ بعدازظهر  

  • این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۴, ۱۳۸۵ ۱۰:۵۰ بعدازظهر  

  • این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۴, ۱۳۸۵ ۱۰:۵۰ بعدازظهر  

  • در مورد پست قبلی:
    1- حیف شد بحث شما را نبودیم . این ها را کامنت می گذارم چون دریافته ام که کامنت مسئولیت کمتری دارد . شما بگویید برای فرار از مسئولیت حرف ها ، هرچند من مسئولیت این حرف را هم قبول نمی کنم . یادم آمد زمانی بحثی شد در مورد کامنت های بلند . اما یادم نیست – شاید هم صرف ندارد – که آخرش قرار شد کامنت بلند بگذاریم یا نه . توسن بانو! این بار که گذشت زحمت بکش برای از این به بعدش مواضعتان را شفاف کنید .
    2- سر بسته می گویم مشکل آنجاست که ما بشر شرقی بیشتر از آنکه مدهوش ماه شویم مدهوش انگشت اشاره طرف می شویم . این است که امروز با اشخاص مشکل داریم . فلانی پدر بزرگش در کوالالامپور همسایه سفارت خانه شده ، پس می تواند در مورد گروه های سیاسی لبنان نظر بدهد . حالا به ازای هر نطق صبحگاهی حضرت اجل ، کل دستگاه وزارت خارجه باید تنش بلرزد که تکذیب کند یا تایید . این یعنی دموکراسی مطلق لابد .
    3- این که می گویم را حمل بر جسارت من نکنید اما حکمتی است در تاریخچه بزرگان . بین امام زادگان و وابستگان به ائمه معصومین ( علیهم السلام ) اهل کرامت و ولی خدا کم نبود . اگر خوب بالا و پایین کنی می بینی که عبدالعظیم حسنی که به قول بعضی ها چند نسل از امام فاصله دارد و فرزند بلافصل نیست ، با آنکه دانشمند بوده و نماینده معصوم در سرزمین عراق بوده و سخن گوی امام معصوم و تحت تعقیب بنی العباس زمانه و خیلی چیزهای دیگر، وقتی دو زانو و با دلی خاشع در محضر امام می نشیند که : من دینم را می گویم شما بگویید چقدرش حق است و چقدرش نا حق پاسخش لبخند امام هادی است به او که « عبدالعظیم انت ولینا حقاً » . یعنی چیزی شبیه همان خوف و رجایی که بایگانی اش کردیم با باقی اصطلاحات دینی .
    4- آخر کلام اینکه ، امام علی جایی فرمود : « حق را باید با حق شناخت » . این جمله که گفتم جان علی را به لب آورد تا گفت و جان خیلی ها را تا بگوشمان رسید . من جایی نشنیدم که بگوید حق را نمی شود شناخت . که اگر نمی شد شناخت ندای انا المهدی معنایش چه بود ؟
    5- چون اینجا همه به شناسه های ناشناس حساس اند عرض می کنم که حقی از کسی ضایع نشده ، این استفاده زیادی از کلید اینتر کار دست من داد . کامنتم دوبار با نام Anonymous پست شد ، حذفش کردم .

    نوشتة Blogger امضاء محفوظ, در ساعت شهریور ۲۴, ۱۳۸۵ ۱۱:۰۱ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا