باد صبا

شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۵

سلام سلام

لك الحمد
آقا مگه چيه ؟؟1 حالا دو روز نرسيدم تو وبلاگ مطلب بزارم . خوب باشه دو روز نه 2 ماه . اما قاتل كه ديگه نيستم !! آخه خداييش معتاد كه نشدم اينجوري باهام برخورد مي كنين !! تازه اگه معتاد هم شده بودم مطابق علوم اجتماعي روز كه تو ينگه ي دنيا تدريس مي شه معتاد يه بيمارِ نه يه مجرم . حالا هي بيا عكس فرش قرمز بنداز ... فكر مي كني نفهميدم مي خواستي من رو مسخره كني !! اونروزي كه شماها نبودين حاجي تون تك و تنها وبلاگ هاي 3رات و زرات و ... مي تركوند . حالا ... استغفرالله ... آخه سركار توسن خداييش ايده ي همين بادصبا مال كي بود ؟! نه ديگه مال كي بود ؟ حالا كارتون به جايي رسيده كه منو دعوت مي كنين خونه ي خودم ؟؟ هي هي ... ميگن شير كه پير ميشه ... باشه ، اين نيز بگذرد ...
................
دلم براي همتون تنگ شده ، ببخشيد ، چند وقتي مشغول استراحت بودم بعد از چند سال خستگي . جاي همتون خالي خيلي چسبيد . حالا هم كم كم پاشنه رو كشيدم و برگشتم .
ارادتمند همتون
هري پاتر

2 Comments:

  • اولاً که سلام
    دوماً که صاحب خونه هم وقتی سالی ماهی به خونش سر نزنه غریبه میشه. فعلاً مستور بیشتر از تو به اینجا سر می زنه!
    سوماً رو هرچی می خوای دست بذاری بذار، ولی ایده باد صبا انحصاراً مال من بوده. این حق رو به تو نمیدم.
    چهارماً ندارد.

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت شهریور ۲۶, ۱۳۸۵ ۹:۴۱ قبل‌ازظهر  

  • شرمندتم ،اما ايده مال خودم بوده ، كپي رايتم داره .
    هري

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت شهریور ۲۶, ۱۳۸۵ ۱۲:۵۸ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا