باد صبا

یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۵

سلام به همه

هوالمحبوب
سلام به همه
یک مدتی نبودم و نیستم و احتمالاً هم نخواهم بود تا مدتی. البته اصلاً خوشحال نشوید، قصد مردن ندارم!
میبینم دو روز نبودم شلوغ کردین:D

و اما بحث شیرین ما:
راستش کمی شلوغ شده و من الان نمی دونم اول جواب کی رو بدم!
ولی قبل از هر چیز خدمت امضا محفوظ عارضم که ما از کامنت استقبال می کنیم هرچقدر که طویل باشد! و در ضمن وقتی بحث مربوط به یک پست خاص باشد، کامنت گذاشتن منطقی تر است تا پست جدید که البته این نظر شخصی من است.
و خدمت جناب مستور عارض شوم که دوست من، منطق شما را می فهمم ولی قبول ندارم. من ممکن است کوفی شوم. شکی نیست که این احتمال وجود دارد اما چرا آمدن منجی باید به کوفی شدن یا نشدن من وابسته باشد؟ فقط برای اینکه من دوست ندارم آبرویم جلوی آیندگان برود؟ یا شاید فکر می کنم اگر من کوفی بشوم ( خدا مرا لعنت کند) جلوی آقا خواهم ایستاد و یا شاید هم از پشت خنجر خواهم زد؟
او می آید و پیروز می شود. چه من بخواهم و چه نخواهم. چه دوستش باشم و چه دشمنش. و من ترجیح می دهم این روزهای تلخ، این دوره دوری زودتر تمام شود. و همه حواسم را جمع می کنم که کوفی نشوم. اما بخاطر آبرویم حاظر نیستم حتی یک روز آمدن آن یگانه به تاخیر بیفتد. نمی دانم شاید زیادی شبیه دختر مدرسه ایها فکر می کنم، ولی این نظر من است.
و دیگر اینکه حق داریم تا حق! شاید به نظرتان خنده دار باشد این حرف اما احساس می کنم آمدن منجی حقی است که هیچ بشری نمی تواند انکارش کند. شاید خیلی ها در ظاهر جلویش بایستند اما باور کنید ته ته قلبشان باورش خواهند داشت.بله حق هایی هم هست من با این دانش اندکم و دید محدودی که دارم شاید نتوانم هیچ وقت درکشان کنم. حق های که به ظرافت یک تار مو هستند اما ... .
در ضمن دوست ناشناس ما که ما را مورد مرحمت قرار دادند و نصیحت به آشتی کردند از دوستان قدیمی و عزیز من و آسمان هستند! که با وقت گذاشتن برای خواندن این وبلاگ بر ما منت می گذارند. می گویم منت می گذارند چون می دانم خیلی از پست های ما ممکن است به مذاقشان خوش نباشد اما می خوانند و توجه دارند.و البته که به نظر من خواندن و نوشتن و حرف زدن در یک گروه نسبتاً هم فکر خیلی هنر نیست. تعامل با افکار و نظریات مختلف البته سختتر است. حالا بعد عمری دو تا کامنت گذاشتند که آنهم باعث امتنان قلبی من است. پس خیلی سخت نگیرید:)