باد صبا

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵

سلام

هوالمحبوب
سلام. سلامي به بلنداي همه روزهايي كه نبودم! دلم براي اينجا تنگ شده بود. هرچند كه در كل حوصله نوشتن هم نداشتم. غير از اينكه مقاديري درگير بودم حس نوشتن كه هيچ؛ حس خوندن هم نداشتم. ولي ديروز احساس كردم دلم براي اين خونه و آدماش و همسايه هاش تنگ شده. خب آدم به هرچي دلبستگي داشته باشه براش دلتنگ ميشه ديگه!
غرض عرض سلامي بود خدمت همه عزيزان دور و نزديك و اعلام اينكه من ( هنوز) زنده ام!
و البته آرزو برای قبولی طاعات وعباداتتون در این ماه عزیز. سر سفره های افطار همدیگر رو فراموش نکنیم. دعا کنید برایم شاید رستگار شوم به دعای خیر شما.
حق نگهدار

3 Comments:

  • علیک سلام
    کلی منتظر شدم تا بنویسی و من بواسطه نوشته ات بتونم یک چیزی رو به عرضت برسونم
    یادته یک وقتی یک بنده خدایی یک امانتی رو یک جوری از یکی پس گرفت و داد دست یکی دیگه تا اون یکی دیگه یک فکری به حالش بکنه و جماعتی رو از انتظار نجات بده!؟
    می دونی که در افشاگری سابقه زیادی دارم. پس خودت یک جوری قضیه رو به شکل مسالمت آمیز حل کن.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت مهر ۱۷, ۱۳۸۵ ۱:۱۷ بعدازظهر  

  • سلام به رو ماهت! می گم رئیس یه سر به پستهات بزن یکی در میون اومدی گفی نبودم میام و اینا! دخترم خوبی شما؟
    می گم حواست به این یکی دو هفته باشه واسه تیارت خبرت می کنم:)

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت مهر ۱۷, ۱۳۸۵ ۸:۵۹ بعدازظهر  

  • سلام به همگی، یعنی رئیس و یکی .
    از قضا امشب داشتم امانتی را زیر و زبر می کردم . منتظر باش

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت مهر ۱۸, ۱۳۸۵ ۱۰:۵۷ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا