باد صبا

دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۵

ناگفته ها (1)


گویند کربلا ، بلایی بود ناگوار که از آسمان فرو ریخت و ناگاه دامان امت پیامبر آخرالزمان را فرا گرفت و آنان را دچار حادثه ای اینچنین کرد . شاید چنین باشد ؛ به راستی هر واقعه ای را می توان بلا دانست ، از آن جهت که مردمان را به دایره امتحان می کشاند و یعنی ابتلا . اما چنان که برخی می پندارند آیا می توان واقعه کربلا را بلایی آسمانی دانست که می آمد چنانچه آمد و راه گریزی نداشت ؟ حسین (ع) خود چنین نمی گوید. آنجا که می فرماید اگر «قطا» را رها می کردند او خود در لانه خویش می ماند و بیرون نمی آمد ، و آنجا که اهل کوفه را لحظه به لحظه دعوت به خیر و هدایت می کرد ، و آنجا که از دست مردمان گلایه می کرد که حق را شناختند و بدان عمل نکردند ....
آری ! به راستی حق را شناختند و بدان عمل نکردند . عده ای می پنداشتند که شناخت حق آخرین گام رسیدن به آن است ، اما تاریخ بارها نشان داده که اینچنین نبوده است .
بگذریم و به کلام خود باز گردیم . همان که گفتیم برخی می گویند کربلا قضای حتمی الهی بوده است . گفتیم که این گفتار با قول و فعل ابی عبدالله متناقض است و از آن نمونه ها آوردیم . حتی اگر آنرا نیز ندیده انگاریم باز هم جمع این اندیشه با آن خواست حتمی و بلا شک الهی ممکن نیست - اختیار را می گویم - که می دانیم در قضای الهی موثر است و شاید بهتر آن باشد که بگوییم از اسباب تحقق قضای الهی است .
به واسطه اختیار ماست که قدر حضرت حق به قضا مبدل می شود و هم اوست که زمینه را برای این تحقق به درستی کنار هم می چیند و مگر در قرآن نیاورد که « خدا چیزی را در مورد قومی تغییر نمی دهد مگر آنکه آن قوم به واسطه خود تغییر دهند »1...
و بگذریم از بحث در باب اختیار که بیشتر ما اختیار را در لحظه می شناسیم و حال آنکه اختیار در دامان زمان معنا پیدا می کند . کوفیان اراده کردند که به چنین قومی مبدل شدند ، حراف ، ترسو ، دنیا بین و بیش از همه گریزان از اولیاء خدا . و هرچه از عوامل محیطی و محاطی - اعم از شرایط زمانی و مکانی - نام ببرید ، باز خواهم گفت که آنها نیز چیزی جز مقدمات طلب و اراده نیستند و مگر موسی نبود که در خانه ظلم فرعون رشد کرد و آخر پایه های ظلم فرعونیان را در هم کوبید ؟
و امروز :
همانا کربلا واقعه ای بود که نه از سر درماندگی و ناچاری ، بل همه از سر اختیار بشر پدید آمد و اگر حسین (ع) می خواست می توانست به آسانی اهل و خانه خود را از آفت کوفه و کوفی صفتان دور نگهدارد . اما دین پیامبر آخر الزمان در گرداب فساد افتاده بود . آری او به خوبی می دانست همه ما ناگزیریم در برابر این امانت ، تصمیم گیرنده باشیم . یا با جان و مال و خاندان خود محافظتش می کنیم و یا او را رها می کنیم تا چون شتر صالح ذبح شود . « و خدا خود بهتر می دانست رسالت را کجا قرار دهد »2 .
آری حسین از آنرو چراغ هدایت و کشتی نجات است که آنجا که ماندگاری را در قیام دید ، قعود در مدینه را بر حفاظت دین خدا رجحان نداد . و برای بیداری قوم - که ریشه اسلام در خاک آنها جان گرفته بود و اسلام ، چنان منتشر می شد که آنان شناخته بودندش - روانه کوفه شد . وگرنه او خود بهتر از نصیحت کنندگان مردم ایران و حبشه را می شناخت و می دانست که شیعیان در کوفه قلیل اند و رای کوفیان سست است ....

----------------------------------

1-إن الله ما یُغیرُ بقومٍ حتی یُغیروا ما بانفسهم
2-والله یعلمُ حیثُ یَجعَلُ رِسالَته