باد صبا

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۶

گاهِ نمایش

اختتامیه نمایشگاه کتاب تهران را هم برگزار کردند و این یعنی : خداحافظ .
دوست تر داشتم این سوال را از همه آدم های نمایشگاه ، از بازدید کننده ، غرفه دار ، ناشر ، خریدار و حتی آن خانواده هایی که هرسال بیشتر برای نشستن در فضای نمایشگاه و خوردن غذای حاضری و گردشی یک روزه به نمایشگاه می آمدند تا خرید و بازدید از کتاب ، بپرسم : «به نظر شما مهمترین سالن نمایشگاه کدام است ؟»
هرسال فرصت یکی دو ساعته ای را برای سالن انتشارات کودکان و نوجوانان می گذاشتم تا هم فالی باشد و هم تماشایی . اما امسال فقط فرصت بیست دقیقه ای پیدا کردم تا به سالن اصلی نمایشگاه بروم و آن هم به برکت سفارش یکی از دوستان که کتابی خواسته بود از غرفه ای معلوم . حتی آن همه وقت نبود که به غرفه مورد علاقه ام ، چیزی جز نگاهی حسرت بار هدیه کنم . این ها بیشترش به برکت کوچک ترین فرشته خانواده ما بود و اینکه والده مکرمه ایشان اراده داشت حدود سی هزار تومان بن کتاب را برای بند انگشتی خرید کند وهمه این ها را بگذارید کنار قیمت کتاب کودک تا بفهمید چند ساعت وقت لازم بود تا سی هزار تومان تبدیل شود به کتاب های کوچک چند برگی با رنج قیمت پانصد تا سه هزار تومان آن هم با نقاشی مناسب و البته برآورد همه حساسیت های والده مکرمه بند انگشتی .



اما سالن کودک جذاب تر از سال های قبل می نمود و من با همه نگرانی که برای وقت محدودم داشتم عجیب سر ذوق آمدم . کتاب های کودکان یعنی آیینه تمام قد کتاب یک سرزمین و از آن مهمتر یعنی همه آنچه در بیست سال دیگر خواهید داشت ، چرا که فرهنگی که خواهد آمد به یقین از کودکی کلید می خورد و این که شما تا چه حد به کتاب کودک اهمیت می دهید نشان می دهد که سرانه مطالعه در بیست سال آینده تان چه تغییری خواهد کرد . نکته ظریف کتاب کودک ، تاثیر شگرف مجموعه همه عوامل است در تهیه اثر ، چنانکه کتاب های بزرگ سالان چه تخصصی شان و چه عمومی هایشان معمولاً جنبه های متعدد صنعت نشر را در کنار هم شامل نمی شوند . به این معنی که در کتب تخصصی، اثری از نقاشی و تصاویر جذاب نمی بینید و یا در کتاب های داستان و رمان هم و یا در کتاب های رشته هنر ، معمولاً متن جذاب و هم آهنگ با روح خواننده مد نظر قرار نمی گیرد ، اما در کتاب کودک شما با بیش از یک مخاطب در تماس هستید : اول ، اولیاء که در خرید کتاب های کودک و نوجوان نقش نه چندان حرفه ای ایفا می کنند -به این منظور که پدر ها و مادر ها بسیاری از اوقات به دنبال کتاب های خوب برای بچه هایشان نیستند ،بلکه به سراغ کتاب های مورد پسندشان می روند تا حتی موقع کتاب خوانی هم بچه ها از دایره مورد قبول آنها خارج نشوند-و دوم ، بچه ها ؛ که یا فقط عکس ها را نگاه می کنند و باید با دیدن تصاویر کتاب ، همه احساس شیرین کتاب خوانی را حس کنند و یا بزرگترند ، آن همه که علاوه بر تصاویر کتاب ، متن و جلد و قلم نوشتاری کتاب و دیگر مسائل هم در کتاب خوانی شان نقش مستقیم ادا می کند . اینها یعنی قسمتی از آنچه در سالن کودکان و نوجوانان می گذرد و نه همه آنها یقیناً .
سال قبل فقط حدود سه غرفه را پیدا کردیم که کتاب نفیس چاپ کند برای کودکان و آن هم فقط شاهنامه و یکی دو کتاب دیگر را دیدیم . امسال اما چندین غرفه ، کار تخصصی برای گروه های سنی مختلف الف و ب و جیم را کلید زده بودند و تازه آن هم اشعار مثنوی و پروین اعتصامی و سعدی و البته شاهنامه فردوسی را . و البته که کار تخصصی کتاب کودک فقط به همین ها بر نمی گردد . چاپ کتاب هایی با جلد نفیس و نقاشی ایرانی ابتکار دیگری بود که در چند غرفه باعث شد مادر گرامی بند انگشتی را کنار بزنم و چند جلد کتاب هم من برای کتاب خانه ام بخرم .
نکته دوم در سالن کودک و نوجوان وفادارنبودن کتاب کودک به قالب پذیرفته کتاب است . کتاب کودک گاه می تواند کودک را به درون خود بکشاند و با خود به اعماق داستان به ظاهر کم عمق خود ببرد . کتاب های حجمی ، لمسی ، کتاب هایی با ابعاد بزرگ - که مدت ها پیش ، با همت بچه های کانون پروش فکری و با همه طعنه های پشت جلد کتاب که مطمئن هستم برای بچه ها نوشته نشده بود ، شروع شده است - از آن جمله اند . و البته بازی های فکری هم خودشان را در همان سالن جا داده بودند -که این تکه فکری اش را نمی دانم چه کسی اول بار به زبانمان انداخت ، و مگر می شود بدون فکر هم بازی کرد ؟- و آن هم البته فقط غرفه کانون حرفی برای گفتن داشت و بقیه که بیش از سه ، چهار غرفه نمی شدند -در جواب پرس و جوی ما این طور آمار دادند که سه ،چهار غرفه ایم اینجا- ضعیف تر از آن بودند که به واسطه فروش اسباب بازی نان در آورند .
جالب تر حضور غرفه هایی بود که تعدادشان کم هم نبود اما انصافاً از سال قبل کمتر به نظر می رسیدند و هنوز پوستر باربی و سفید برفی و می کی موس و امثال آنها را با افتخار می فروختند و عده ای هم هنوز با هیجان می خریدند از این پوستر ها و لوازم منقش به شمایل قهرمان های والت دیسنی . غافل از شخصیت هایی که پشت نقاب آنها به بچه هایمان چشم دوخته اند .
عجیب یاد جلال افتادم و این که بالاخره نسیم بیداری شرق خواهید ورزید و آسمان مشرق با ستاره های بومی روشن خواهد شد و این که :
آقایم سربازان کوچکت بزرگ می شوند ، مگذار داغ سربازی ات بر دل پیر غلامان بارگاهت بماند

1 Comments:

  • انصافاً غرفه کودک رو خوب نقد کردی. من هم به اون غرفه سر زدم و لی چون وقت نداشتم فقط به غرفه کانون پرورش فکری سر زدم. کتابهای جدیدشان را که از داستانهای شاهنامه بود ، با تصاویر قدیمی و حتی رسم الخط مرسوم در نگارگری های شاهنامه ای، بسیار پسندیدم و برای خودم خریدم!!

    نوشتة Blogger توسن, در ساعت اردیبهشت ۲۵, ۱۳۸۶ ۹:۳۲ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا