باد صبا

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۶

گاه نمایش

هوالمحبوب
اختتامیه نمایشگاه کتاب تهران را هم برگزار کردند و این یعنی: خداحافظ!
قبل از اينكه درمورد نمايشگاه كتاب حرف بزنم، به يك نكته مهم بايد اشاره كنم اونهم اينكه من صرفاً از ديدگاه يك بازديد كننده صرف نمايشگاه كتاب ميتونم نظر بدم و قطعاً بررسي مسايل كارشناسي رو به عهده كارشناسان محترم مي گذارم!
بيستمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، همونطور كه حتماً خبر داريد در محل مصلاي بزرگ تهران برگزار شد. من روز سه شنبه بعد از پايان ساعت كارم فرصت كردم كه به ديدن نمايشگاه بروم. حتی با وجود وسط هفته بودن انتظار جمعیت بیشتری رو در نمایشگاه داشتم ولی نمايشگاه خلوت بود و به نظر میرسید استقبال كمتري از نمايشگاه شده بود. متاسفانه در رسانه ها هم خبري در مورد مقايسه ميزان بازديد كنندگان نصبت به سالهاي پيش نديدم و نشنیدم. البته با توجه به اين تغييراتي كه در نحوه برگزاري نمايشگاه ايجاد شد، عجيب نيست اگر واقعاً ميزان استقبال عموم كاهش پيدا كرده باشد. بخصوص كه تعدادي از موسسات چاپ و نشر كتاب از شركت در نمايشگاه سر باز زده بودند كه گويا يكي از مهمترين اعتراض های مطرح شده در باب جدا كردن بخش كتب خارجي از كتب فارسي بود. اينطور كه من شنيدم در ابتدا بنا بود بخش كتب خارجي در همان محل سابق (يعني محل برگزاري نمايشگاههاي بين المللي) بماند و كتب فارسي به مصلا منتقل شود. اما در نمايشگاه بخش كتب خارجي هم شرکت داشت! (البته من با چشم خودم نديدم چون به قسمت كتب خارجي نرفتم!) و اینطور که شنیدم و دیدم، ناشراني كه در نمايشگاه شركت نكردند اكثراً در مدت نمايشگاه كتابهاي خود را در مراكز فروش خودشان با تخفيف ميفروختند! ولي خب قبول كنيد كه در شهري مثل تهران، از اين سر شهر به آن سر شهر رفتن براي بازديد از فروشگاههاي انتشارات مختلف بسيار كار سختي ست! اصلاً فلسفه برگزاري نمايشگاه سالانه هم همين است كه همه كتابها يكجا در دسترس همه باشند.
راستش براي من ديدن نمايشگاه در مصلا كمي عجيب و غريب بود! به نوعی هیچ حس نوستالژیکی نداشت. من دلم برای غرفه های نمایشگاه تنگ میشد! مثلاً من که میخواستم با دوستم قرار بگذارم این کار را با سختی انجام دادم. چون تا قبل از رفتن به محل مصلا اصلاً نمی دانستم وضعیت به چه صورت هست و بعد از رفتن به مصلا هم تلفن همراهم به هیچ عنوان آنتن نمی داد! خلاصه که احساس غریبی می کردم.
و فکر نمی کنم نیازی باشه به فاجعه آب گرفتگی غرفه های کتب خارجی در اثر بارندگی، خیس شدن و از بین رفتن بخشی از کتابها اشاره کنم. به نظرم همه این خبر رو شنیدند.
این وسط برای نمایشگاه مطبوعات چه اتفاقی افتاد؟ من بی خبرم.
آخر همه حرفها اینکه اینها فقط در مورد نحوه برگزاری نمایشگاه امسال بود و به مشکلات ریشه ای واساسی نمایشگاه سالانه کتاب هیچ اشاره ای نشد. گفتم که؛ اینجور مباحث رو به کارشناسان واگذار می کنیم!

3 Comments:

  • اینجا چرا این طوری شده.هری پاترکو؟ بقیه بر و بچز چی شدند؟

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت اردیبهشت ۲۸, ۱۳۸۶ ۱۱:۰۵ قبل‌ازظهر  

  • آره واقعا بقیه بر و بچز چی شدند؟
    ولي كار جديدتون انصافا خيلي خوبه.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت اردیبهشت ۲۹, ۱۳۸۶ ۱:۴۶ بعدازظهر  

  • به روز شدن مرتب وبلاگ حق مسلم مخاطبان آن است. درسته یا نه؟ الان باز رئیس میگه اگر ناراحتی دکمه قرمزه بالای صفحه را بزن! بابا جان شما بالاخره تکلیف تون را مشخص کنید. اگر فقط برای دل خودتون می نویسید که هیچ. اما اگر مخاطب بدبخت هم این وسط حقی داره لطف کنید و به این حق احترام بگذارید.یک دفعه می یای می بینی شش تا مطلب جدید هست. شش ماه هم می یای میبینی هیچ خبری نیست.

    نوشتة Anonymous ناشناس, در ساعت خرداد ۱۶, ۱۳۸۶ ۱۱:۳۰ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< باد صبا