باد صبا

شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۳

سند چشم انداز بیست ساله

بنا بود که حالا در راه گرگان باشم ، اما هرچه شیش و بش کردم دیدم خوابم می آید و لذت رختخواب از یک سفر یک روزه، که تازه غالبش را هم در راه هستی، بیشتر است . این بود که دوست عزیز دیگری جور من را کشید ( کثر الله امثاله ) .
اما در حاشیه این سفر نرفته ی ما بحث هایی پیش آمد که من را بر آن داشت تا از سر خواباندن کل رفقا هم که شده ، سند چشم انداز توسعه ایران در بیست سال آینده را برایتان قلمی کنم . به نظر می رسد که حداقل یک بار خواندن این سند برای هر ایرانی تحصیل کرده ضروری باشد . این سند در تاریخ 11/9/82 توسط رهبر به دستگاه های اجرایی ابلاغ گردیده است .
..........
چشم انداز جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 هجری شمسی
با اتکا به قدرت لایزال الهی و در پرتو ایمان و عزم ملی و کوشش برنامه ریزی شده و مدبرانه ی جمعی و در مسیر تحقق آرمانها و اصول قانون اساسی ، در چشم اندازه بیست ساله :
ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی ، علمی و فناوری در سطح منطقه ، با هویت اسلامی و انقلابی ، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بین الملل
جامعه ایرانی در افق این چشم انداز چنین ویژگی هایی خواهد داشت :
1- توسعه یافته ، متناسب با مقتضیات فرهنگی ، جغرافیایی و تاریخی خود ، و متکی براصول اخلاقی و ارزشهای اسلامی ، ملی و انقلابی ، با تاکید بر : مردم سالاری دینی ، عدالت اجتماعی ، آزادیهای مشروع ، حفظ کرامت و حقوق انسانها ، و بهره مند از امنیت اجتماعی و قضایی
2- برخوردار از دانش پیشرفته ، توانا در تولید علم و فناوری ، متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی
3- امن ، مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همه جانبه و پیوستگی مردم و حکومت
4- برخوردار از سلامت ، رفاه ، امنیت غذایی ، فرصتهای برابر ، توزیع مناسب درآمد ، نهاد مستحکم خانواده ، به دور از فقر ، فساد ، تبعیض و بهرهمند از محیط زیست مطلوب
5- فعال ، مسئولیت پذیر ، ایثارگر ، مومن ، رضایت مند ، برخوردار از وجدان کاری ، انضباط ، روحیه تعاون و سازگاری اجتماعی ، متعهد به انقلاب و نظام اسلامی و شکوفایی ایران و مفتخر به ایرانی بودن
6- دست یافته به جایگاه اول اقتصادی ، علمی و فناوری در سطح منطقه ی آسیای جنوب غربی ( شامل آسیای میانه ، قفقاز ، خاورمیانه و کشورهای همسایه ) با تاکید بر جنبش نرم افزاری و تولید علم ، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی ، ارتقاع نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل
7- الهام بخش ، فعال و موثر در جهان اسلام با تحکیم الگوی مردم سالاری دینی ، توسعه کارآمد ، جامعه اخلاقی ، نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی ، تاثیر گذار بر همگرایی اسلامی و منطقه ای بر اساس تعالیم اسلامی و اندیشه های امام خمینی(ره)
8- دارای تعامل سازنده و موثر در جهان بر اساس اصول عزت ، حکمت و مصلحت

چهارشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۳

زن و زمین

هوالمحبوب

طبق سالنامه زرتشتی، روز اسفند از ماه اسفند یعنی پنجمین روز از این ماه (و بنابر تقویم امروزی 29 بهمن ماه) روز سپاسگذاری از جایگاه زنان و مادران است که مظهر مهر و پاکی و فروتنی هستند.
" سپندارمزد " لقب ملی زمین است.یعنی گستراننده، مقدس، فروتن و نماد عشق. فروتن است یعنی در برابر تمام آفریده ها افتادگی دارد. این صفت ها به زمین اطلاق میشود که زیر پای همه ما قرار دارد یعنی نماد تواضع و عشق است.
ما به عنوان انسان برخی از موجودات را دوست داشتنی نمیدانیم و همیشه کسی یا چیزی وجود دارد که از آن متنفر باشیم اما زمین نه. زمین همه مخلوقات را به دامن گرفته است و همه را دوست دارد؛ همچون مادر، مادری که همه فرزندانش را دوست دارد حتی اگر یکی زشت باشد. مادر چنان عشقی به فرزندش دارد که زشتی اش را نمی بیند. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان مادر به " سپندار مزد " تشبیه شده است.
روز سپندارمزد جشن زمین و گرامیداشت مقام زن است که هردو در کنار هم به این نام معنا میدهند. در این روز زنان و دختران بر تخت پادشاهی در خانه های خود می نشستند و مردان و پسران خانواده از آنها اطاعت می کردند و به آنان هدیه می دادند.
در سفره این جشن جامی از شیر و تخم مرغ قرار دارد. میوه های فصل به ویژه انار و سیب ، شاخه های گل، شربت و شیرینی، برگ های خشک آویشن با دانه هایی از سنجد و بادام در چهار گوشه سفره قرار می دهند و مواد خوشبو و کندر بر روی آتش می گذارند و مقدار کمی از هفت گونه حبوبات و دانه ها که در جشن مهرگان برای سفارش کاشتن در آن فصل در سفره مهرگان قرار داده اند می گذارند.
از ویژگی های این جشن، استراحت کامل زنان از کار و تلاش و کوشش و فرمانبرداری کامل مردان از زنان بوده است.در این روز به پاس تلاش یکساله زنان، مردان وظایف ایشان را بر دوش گرفته و با این کار، فعالیت های یک زن را تجربه می کردند و در عین حال در این روز هدیه دادن به زن خانه از آداب و رسوم اصلی این جشن به شمار رفته است.در این روز خاص همچنین انجام کارهای خانه بر عهده مردان است و زنان با پوشیدن لباس های نو، مورد تکریم قرار می گیرند.
در باور ایرانی مرد دارای قدرت مردانگی و تفکر و خردورزی بیشتری است، در برابر آن زن نیز دارای مهرورزی، عشق پاک، پاکدامنی و از خودگذشتگی فراوان تری است که هریک از این دو به تنهایی راه به جایی نبرده و حتی روند پویایی گیتی را هم به ایستایی می کشانند.
در گاهان ستوده شده، زرتشت خوشبختی بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان می داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وی همه انسان ها – همه زنان و مردان – دارای حقوق برابرند.او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلی می داند.
در زمانی که در بسیاری از سرزمین ها و فرهنگ های جهان باستان، دختر منفور خانواده بود و حتی گاهی پس از زایش زنده زنده به گور می رفت، در ایران باستان، زن همکار و همفکر مرد در زندگی زناشویی و حتی گاهی در زمینه حقوقی- دینی و مذهبی – جنگ و پهلوانی بوده است.
اسفندگان روز مادر، روز زن و زمین و روز گرامیداشت همه فروزگان پسندیده و نیکوی انسانی است. شاید روزی همه مردم جهان روز اسفند از ماه اسفند را روز مادر طبیعت (محیط زیست) نام نهادند.
"... از بین زنان و مردان کسی که برابر آیین راستی ستایشش بهتر است، اهورامزدا از آن آگاه است.این گونه زنان و مردان را ما می ستاییم ...
این زمین را با زنانی که بر روی آن زندگی میکنند می ستاییم. ای اهورامزدا، می ستاییم زنانی را که در اثر درستکاری و راستی نیرومند شده اند ...
ما می ستاییم مردان و زنان نیک اندیشی را که در هر کشور با وجدان نیک بر ضد بدی قیام کرده یا می کنند ...
کدبانوی خانه را می ستاییم. زن پارسایی را می ستاییم که بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار، فرهیخته و یاری رسان شوهر خود باشد. ای اهورامزدا ما می ستاییم زنان یاری رسان را ... "

دوشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۳

محرم و کنسرت متالیکا

بله دیگر ، از همت آسمان حتی هری پاتر هم لنگ انداخت . یک آسمان برای یک باد صبا که چه عرض کنم برای یک گوگل هم کافی است . به قول شاعر که :
سیاهی لشگر نیاید به کار
یکی مرد جنگی به از صد هزار
......
عاشورای امسال هم گذشت و دل من با این مداح ها صاف نشد . در غالب موارد با کمی دقت از هر جمله این حضرات مداح دو سه اشکال منطقی می توان گرفت . اشکال منطقی توی سرشان بخورد ، دروغ های شاخدار ... نوحه های بی معنی ... سبک های لس آنجلسی ... دم های خنده دار ...
این جور عزاداری ها اساسا نقض غرض است ، محرم و صفری که هزار و چهارصد سال کارکرد آگاه سازی عمومی و تعلیم دین برای مردم داشته است ، امروز دارد می شود وسیله ای برای تخلیه هیجانات کاذب . بعضی از هیات ها شبیه ترین مکانها شده اند به کنسرت متالیکا و پینک فلوید و بعضی مداح ها شبیه ترین به ریکی مارتین و راجر واتر . تمام مولفه هاشان مثل هم است ؛ هیجان ، تحرک جسمی ، تخلیه روحی ، و تنها تفاوتشان سکس است که ...
هیات هایی که واعظش یک مداح بی سواد باشد و مداحش یک مطرب کج سلیقه و نوحه اش (( آهای خوشگل عاشق )) ؛ خوب نتیجه اش همین است که شب شام غریبان می شود ولنتاین !!!
یادم است که چند سال قبل می گفتیم اسلام مجتهد محور است نه واعظ محور ، و امسال می گوییم ترا به خدا وعاظ بیایند و اسلام را از دست مداح ها نجات دهند .
...
از این مداح ها گفتم یک خاطره ی با مزه یادم آمد . چهار سال قبل در یکی از هیات ها مداح دم داد که (( زینبُ بنتُ الحیدر )) . همان موقع من فکر کردم که این چه کار بی خودی است که این حرف را به زبان عربی می گویند وقتی به راحتی می شود گفت (( زینب دختر حیدر )) یا هر جمله ی فارسی دیگر . اما چون همه خلق الله با تمام وجود این جمله را داد می زدند خوب من هم با این دم سینه زدم ، بخصوص که دیدم دوستم – که کنارم ایستاده بود - به پهنای همه صورت اشک می ریزد و این جمله را از اعماق وجود فریاد می زند . هیات تمام شد و راه افتادیم طرف منزل . در راه این دوستم - بعد از کلی تعریف و تمجید از مداح و شیوه خواندنش – یک قیافه متفکرانه به خودش گرفت و گفت : (( فلانی می دانی خیلی هیات باحالی بود اما من دقیقا نفهمیدم این که می گفتند " زینبُ ول کن حیدر " یعنی چی ؟؟ ))
...
شهادت امام سجاد را هم به همه تان تسلیت می گوییم . معمولا همیشه شهادت این امام بزرگوار به علت تقارن با ایام عاشورا از یادها می رود . امیدوارم بتوانم مطلبی را درباره ایشان برایتان بنویسم . به هر حال ما هم باید هوای جد چهلم مان را داشته باشیم ... !
در پناه حق
هری پاتر

سلام

هوالمحبوب
سلام. عزاداریهاتون قبول. خسته نباشید.
...
...........................................
وبلاگی که آسمان ندارد ، چه دارد؟؛ و وبلاگی که آسمان دارد ، چه ندارد؟ !!!
دوست عزیزمون این روزها با گذاشتن روزی یک مطلب روی همه را کم کرد!!
من به نوبه خودم تشکر میکنم!
...........................................
امروز داشتم روزنامه میخواندم که یه مطلب جالب دیدم اگر خواستید بخوانید:

روز عزاداری همگان

اینروزها چند تا وبلاگ جالب هم پیدا کردم که شاید به شما هم آدرساشونو دادم!!!
...........................................
یه روز دلم گرفته بود
مثل روزای بارونی
همون هواها که خودت
حال و هواشو میدونی ... میدونی؟

شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۳

...

هوالمحبوب
از دیروز یه چیزی از ذهنم بیرون نمیره.
دیدین وقتی یه میخ تو دیوار فرو میکنیم چی میشه؟ یه سوراخ تو دیوار میمونه.
تا حالا سعی کردین یه سوزن رو از برگ تازه گل رد کنین؟ اگر نکردین امتحان کنین و ببینین که سوراخ نمیشه، شکافته میشه. من وقتی بچه بودم این کار رو کردم.آخه میخواستم از برگ گل برای خودم گردنبند درست کنم.انقدر ترد و لطیف هستند که محاله یه سوزن ازشون رد بشه و شکاف بر ندارند.
شنیدین میگن پوست تن بچه ها مثل برگ گله؟ تا حالا به پوست تن یه بچه دست کشیدین؟
مثل برگ گله . . .
چه گذشت بر حسین وقتی به چشم خودش شکافته شدن برگ گلش رو دید ؟
...
دیگه هیچوقت از گل برای خودم گردنبند درست نمیکنم...
آخه برگ گل رو نمیشه به سوزن کشید...
شکافته میشه...

******
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحــه و چه عـــزا و چه ماتــــم است

باز این چه رستــخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبــح تیــــره باز دمیــد از کجــا کــز او
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلـــوع میکــند از مغرب آفتـاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمــــش قیامت دنیا بعیـد نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگـــــاه قدس که جای ملال نیــســت
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است


جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم اسـت

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحــــه و چه عـــزا و چه ماتـــم است

***
کشتی شکست خورده ز طوفان کربلا
در خاک و خــون فتاده به میـدان کربلا

گر چشم روزگار براو فاش میگریست
خون میگذشــت از سر ایــوان کربــلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زان گل که شد شکفته به میدان کربلا

از آب هم مضایــقه کردند کـــوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتــم ز قحـــط آب ســلیــمان کربــلا

زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریــاد العــطــش زبــیابــان کربـــلا

آه از دمیکه لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلـطــان کربلا

آندم فلک بر آتش غیرت ســــپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد


***
کاش آنزمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بی ستون شدی

کاش آنزمان برآمدی زا کوه تا به کــوه
قیر سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آنــزمان ز آه جگــرســوز اهلـبیت
یکشعله برق خرمن گردون دون شدی

کاش آنــزمان که این حرکـت کرد آسمان
سیماب وار روی زمین بی سکون شدی

کاش آنزمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانــیان همه از تن برون شـدی

کاش آنزمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تــمــام غرقــه دریای خــون شــدی

این انتــقـام گر نفتــادی بروز حشــر
با این عمل معامله دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تزلزل درآورند


***
بر خوان غم چو آدمیان را صلا زدند
اول صــلا به سـلسـله انبیـــا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا دند

پس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و بر حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقیکه ملک محرمش نبود
کنـدند از مدیــنـــه و بر کربـــلا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلـــق تشــنه خلـف مرتضی زدند

وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلـــها ز گلشــن آل عبــا زدند

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریــــاد بر در حــــرم کـبــریــا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریــک شد ز دیــدن او روی آفتـاب

***
چون خون حلق تشنه او بر زمین رسید
جوش از زمیــن بذروه چرخ بریــن رسید

نزدیــک شــد که خانه ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان بر آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یــکــبــاره جامه در خـــم گردون به نیــل برد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیــا به حضــرت روح الامیــن رسید

کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامــن جلال جــهان آفریــن رسـید

هست از مـلال گرچه بری ذات ذوالــجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال

***
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکبــاره بر جریــده رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارنــد شــرم کز گنه خلــق دم زنند

دسـت عتـــاب حق بدر آید ز آســتین
چون اهلبیت دست بر اهل ستم زنند

آه از دمیکه با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلــه آتش عــلم زنند

فریــاد از آن زمان که جوانـــان اهلبیت
گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند


جمعی که زد بهم صفشان شـور کربــلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند

از صاحــب عــزا چـه توقــع کنند بــاز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسـویش از آب سلسبیل

***
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابــری به بارش آمــد و بگــریســت زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتــاد از حرکــت چــرخ بیقرار

عرش آنچنان به لرزه درآمد چرخ نیز
افتاد در گمان که قیــامت شد آشکار

آن خیمه ایکه گیسوی حورش طناب بود
شــد سرنگــون ز باد مخــالــف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشـتند بی عماری و محمل شــتر ســوار

با آنــکه سر زد این عمــل از امـت نبی
روح الامین ز روی نبی گشت شرمسار


وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامـت قیام کرد

***
بر حربــگاه چون ره آن کاروان فتــــاد
شور ونشور و واهمه را درگمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکتد
هم گریه بر مــلایــک هفــت آســـمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هر جا که بود طایــری از آشیــان فتــاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهلبیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیر و سـنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیــکر شریــف امام زمــان فتـاد

بی اختیــار نعره هذا حســــــین از او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد


پس با زبان پر گله آن بضعت رسول
رو کرد بر مدینه که یا ایــهاالرسـول

***
این کشته فتاده به هامون حســیــن تســــت
وین صید دست و پا زده در خون حسین تست

وین ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست

این غرقـــه محیـــط شـــهادت که روی دشــت
از موج خون او زمین شده گلگون حسین تست

این شاه کم ســپاه که با خیل اشــک و آه
خرگه از این جهان زده بیرون حسین تست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمیــن
شاه شهید ناشده مدفون حسین تست

ایــن خشــــک لب فتــاده ممنــــوع از فرات
کز خون او زمین شده جیهون حسین تست

وین نــخل تر کز آتــــش جانســــوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین تست

پس روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کبــاب کرد

***
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیــکس و بی آشــنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه عقــوبت اهــــل جفــــا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
وندر جهــــان مصــیبــت ما بر مــلا ببین

نی نی درآ چو ابر خروشان کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
ســرهای ســروران همه بر نیـــزه ها ببین

آن سر که بود بر سر و دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخــالف جــدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معــرکه کربلا ببین


یا بضــعــة الرســـــول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

***
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
وز کین چها درین ستــم آباد کرده ای

بر طعنت این بس است که بر عترت رسول
بیــداد کرده خصـــــم و تو امــــداد کرده ای

ای زاده زیاد نکردســـــت هیچــــــگه
نمرود این عمل که تو شداد کرده ای

کام یزید داده ای از کشتن حســـــین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای

بهر خســـیکه بار درخت شــقاوتــســـت
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای

با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده اش به خــنــجـــــر فــــولاد کرده ای

ترسم تو را دمی که به محشر درآورند
از آتـــــش تو دود به محشـــــر درآورند

***
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد

خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هـــوا و ماهـــــی دریا کبــــاب شـــد

خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشـــــک مستمعان خون ناب شد

خاموش محتشم که از این نظم گریه خیز
روی زمین به اشــک جگــرگون کبـاب شد

خاموش محتشم که فلک بسکه خون گریست
دریــا هـــزار مرتــبـــه گلــــگون حبـــــاب شـــد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیـــان ماهــتــاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبــریــل را ز روی پیـمبــر حجــاب شد


تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیــــــچ آفریده جفایی چنین نکرد

********

پنجشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۳

محرم آمد و عیدم عزا شد

محرم آمد و عیدم عزا شد
تا به حال شاید بارها و بارها این جمله را شنیده باشیم . اما دقیق تر که نگاه کنیم می بینیم که محرم فرصت مغتنمی است برای نسوان محترم جامعه همراه با مقادیر زیادی تفریحات سالم . اگر از حق نگذریم تفریحات و برنامه هایی را که خانم ها در ایام محرم دارند را در هیچ عید دیگری در هیچ کجای دنیا نمی توان یافت .ده دوازده روز گوشه ی هیات دور هم نشستن و غیبت کردن ، آن هم در جمع های بیست سی نفره ( هر چه تعداد افراد بیشتر باشد لذت غیبت هم بیشتر است ، رابطه اش تصاعدی است ) ، شب تا دیر وقت دنبال دسته راه افتادن ، مراسم شعله زرد پزون و پختن انواع و اقسام نذری دیگر ، تازه پنج شش روز راحت شدن از پختن غذا و شستن ظرفها ، رفت و آمد های مفصل و پشت سر هم ، و شونصد مورد دیگر که می شود به اینها اضافه کرد . پس بهتر است در مورد خانم های محترمه شعر بالا را به صورت زیر تغییر داد :
((محرم آمد و عید زنا شد))

سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۳

طرح

از خیمه گاه زخمی آب
دود حریق العطش تا عرش می رفت ...

امداد را – پیچیده در شولای طوفان –
مردی
  به نام آبی دریا
    به شط زد ...
***
دستی نهانی
  لوحی مخطط را برآورد
نامی تناور را به رنگ سرخ
   خط زد...

آن گاه در عرش
  آیینه چشم ملایک موج برداشت.


زنده یاد حسن حسینی

راز رشید

به گونه‌ي ماه
نامت زبان‌زد آسمان‌ها بود
و پيمان برادريت
با جبل نور
چون آيه‌هاي جهاد
محکم
...
تو آن راز رشيدي
که روزي فرات
بر لبت آورد
و ساعتي بعد
در باران متواتر پولاد
بريده بريده
افشا شدي
و بادتو را
با مشام خيمه‌گاه
در ميان نهادو انتظار
در بهت کودکانه‌ي حرم
طولاني شد
...
تو آن راز رشيدي
که روزي فراتبر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
...
(مرحوم سید حسن حسینی)

جمعه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۳

...

خیز و جامه نیلی کن،روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد ، نوبت محرم شد
...
هر که رو به دریا کرد ، آبروی ساحل شد
خنده را ز خاطر برد ، آنکه گریه محرم شد
...
پای خون دل وا کن ، دست موج پیدا کن
رو به سوی دریا کن ، ساحلی فراهم شد
.
.
.

پنجشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۳

خود تحویل گیری از نوع سوم!!

هوالمحبوب
سلام
این روزها ما به شدت تحت تاثیر سالروز تولد فرخنده و مبارک خودمان هستیم! به میمنت و مبارکی امسال یک بار دیگر تولدمان را جشن میگیریم!
از گوشه و کنار خبر میرسد که این روزها در سراسر کشور به مناسبت تولد ما جشنهای با شکوهی برپاست! خیابان ها را چراغانی کرده اند. در ادارات به کارمندان پاداش میدهند. درمدارس جشن میگیرند.تلویزیون سرود و سریالهای خنده دار پخش میکند.آنهم به مدت 10 شب و 10 روز!!! ما واقعاً راضی به این همه زحمت نیستیم، سالهای پیش هم این را گفتیم ؛ ولی خب این مردم ما راشرمنده میکنند!

البته همان موقعی هم که ما داشتیم به دنیا می آمدیم شهر حسابی شلوغ شده بود!
دود و آتش . . . خون و فریاد . . . معرکه ای بود برای خودش!
یک عده ای هم بودند که با آمدن ما مخالفت میکردند. حتی حکومت نظامی اعلام کرده بودند که ما نتوانیم به دنیا بیاییم!! ولی خب ما آخرین حکومت نظامی را شکستیم و با اقتدار و اعتماد به نفس پا به عرصه دهشتناک این دنیا گذاشتیم!!!!!
لحظه با شکوهی بود آن لحظه... الان که یادمان آمد اشک در دیدگانمان جمع شد از یادآوری آن روزها !!!
بعله ... به دنیا آمدن ما به این راحتی ها نبود که در یک روز بهاری که بلبلان بر شاخه درختان مشغول چهچه زدن هستند بوده باشد و یا وقتی میوه های آبدار و شیرین تابستانی روی شاخه های درختان در انتظار دستی برای چیده شدن هستند بوده باشد و یا اینکه یک روز پائیزی برگریز بوده باشد که دلدادگان دست در دست هم در خیابانی پوشیده از برگهای زرد و نارنجی و سرخ ، زیر نم نم باران مشغول قدم زدن و غزل خواندن باشند!!!!!
حتی یک روز برفی هم نبود که کودکان مشغول ساختن آدم برفی باشند!!
آن روز برفی بود و جنگ هم بود اما نه با گلوله های برفی و نه به دست کودکان.
روزی بود سرشار از فریاد و آتش و خون و عصیان، که برای ما همین عصیانش به یادگار مانده!!
بعله ... از همان روز بود که ما دیگر نتوانستیم زیر بار حرف زور برویم.(مگر اینکه زورش خیلی پر زور باشد!!!) اینکه بعضی وقتها به ما میگویند اسب سرکش ،از همین جا شروع شد!!!!

هی ... یاد خاطرات گذشته کردیم یادمان رفت که اصلاً برای چه آمده بودیم اینجا!!
بنده به نوبه خودم این اتفاق فرخنده (یعنی تولد خودم! ) را به همه شما تبریک میگویم! انشاالله در کنار هم سالهای سال تولد هایمان را جشن بگیریم و به همدیگر تبریک بگوییم و . . .
به همین مناسبت جشن با شکوهی در قسمت " نظرات " همین مطلب برگزار میشود به صرف کیک و میوه و شیرینی که از همه دوستان عزیزم دعوت میکنم در این جشن شرکت کنند : )) !!!!!

دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۳

مهر خوبان

این شعر را خیلی دوست دارم . حدود نه سال قبل یکبار خوانده بودم و دیگر پیدایش نکردم تا امشب . گفتم یکجایی بنویسمش که دیگر گمش نکنم ، دیدم کجا بهتر از باد صبا .
...
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنکه رخ زیبا برد
...
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سهایش کشش لیلا برد
...
من به سر چشمه ی خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
...
من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
...
جام صهبا ز کجا بود مگر دست که بود
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد
...
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد
...
خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم
با برافروخته رویی که قرار از ما برد
...
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد
...
همه دل باخته بودیم و هراسان که غمت
همه را پشت سر انداخت مراتنها برد
...
( علامه طباطبایی )

سه‌شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۳

بچه ها عیدی

سلام
در کف شیر نر خون خواره ای
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای
خوب چه می شود کرد ، من هم در میان شما تک افتاده ام و ترجیح می دهم قبل از آنی که جد و آبادم ردیف شوند ، خودم محترمانه عیدی را دودستی تقدیم کنم .
و اما عیدی . از آنجا که اهالی باد صبا احتاج به تفریحات سالم دارند و باز از آنجا که رئیس که وظیفه تر و خشک کردن بروبچ را دارد تا کنون هیچ فکری برای تفریحات سالم این نوگلان باغ زندگی ( یعنی ما ) نکرده است ، اینجانب ( یعنی من ) ضمن سرودن بیت زیر برای ریاست فخیمه مرقومه دانی ؛ لینک زیرتر ( یعنی زیرتر از بیت ) را به عنوان عیدی یا همان تفریحات سالم خدمت تمام اهالی باد صبا تقدیم می کنم .
مرنجان دلم را ای رئیسِ ظالم
آخه ما نداریم تفریحاتِ سالم
..................
در ضمن چند وقتی است که به علت مشغله زیاد کمتر توانستم مرقومه ای پدر مادر دار قلمی کنم . به قول شاعر که :
تا صفحه ای از کلیله در گوشم شد
سیصد ورق از شفا فراموشم شد
به هر حال ممکن است این وضعیت تا یک ماهی دیگر هم ادامه یابد ، خوب بهتر شما
در پناه حق
هری پاتر