بعضی ها
گاهي نگاه كه مي كني بعضي ها حكم آن پسر ناخلف را بازي مي كنند براي دلسوزانشان . اين بعضي ها همان ها هستند كه وقتي اسم خوبيها مي آيد خوش خوشانكشان مي شود و هيجان زده دست به كارهايي مي زنند اما بعد كه زمان خوب بودن - و خوب شدن- آنها مي رسد ، دلخور از فضاي غالب براي باز كردن راهشان دست و پا مي زنند .
آنچه این میان مجهول است رابطه بين احساسات و افعال اين گونه افراد است وگرنه بسيار بودند كساني كه در تمام طول تاريخ بدي ها را ترجيح مي دادند و تا آخر هم بر همان ها اصرار داشته اند . البته ضررشان هم محدود بوده است . اينها که با علم به تلخی عدالت علوي ، رأي به صندوق او مي ريزند ، دمار از روزگار كسي كه چشم بد به كابين زنانشان داشته باشد در مي آورند . شايد بهتر آن بود كه رأي ارزشمند و تعيين كننده شان را نگه مي داشتند براي کاخ سبزی كه مي داند چطور عدالت را ترجمه كند .اگر این طور می شد اینها هم امروز با خيالي آسوده ، مهر همسرانشان را از خزينه بيت المال پرداخت مي كردند : حلالاً طيباً .
به راحتی معلوم می شود که مهره گم شده بین این روابط ، جهل این دسته است . جاهل(به معناي واقعي) و عالم (به معناي واقعي) شايد فرق هاي بسياري با هم داشته باشند اما عمده فرق آنها در اين است كه ازعالم در هيچ حالتي ( حتي غفلت كامل ) كار جاهلانه سر نمي زند ، و جاهل به واسطه جهلش تمام افعالش ناآگاهانه است . در دنیای واقعی(Real) وزن هدف افعال است که تعیین کننده نتیجه آن است ، نه ذات فعل . یعنی صرف شکسته شدن شیشه ، نمی توان فاعل را مقصر دانست ، شاید این شکستن برای نجات انسانی از حلقه آتش باشد . پس صرف تایید درستی ها – هرچقدر هم که متقن باشد – اگر از روی جهل باشد بی ارزش است ، چه آنکه روزی علیه آنچه انجام داده ، اقدام خواهد کرد .
اتفاقاً این افراد برای روز پشیمانی شان هم كارشان را هم خوب ياد گرفته اند . مثلاً به راحتي با گفتن چند جمله كوتاه دودمان كسي را به باد مي دهند يا همه رشته هايش را پنبه مي كنند . از قضاي روزگار ، آنچنان موقعيت شناس هستند كه حرفشان «احلي من عسل» اثر مي گذارد . فقط كافي است شما اسم بدهيد : آقاي دكتر-- يا حاج آقا .. .
"ايشان صبيه جناب آقاي دكتر-- (توليت اندروني حاج آقا .. ) هستند . واجب التعظيم اند. برگه دريافت خدمات رايگان كه سهل است ، اگر دست من بود برگه عمرشان را هم تا ابد تمديد مي كردم . راه قانوني هم دارد . اصلاً قانون براي همچين شخصيت هايي است ديگر . وگرنه امثال ديگران كه لياقت استفاده ندارند ..."
و یا در مراسم معارفه فلان مدیر افاضات می فرمایند که برای فلان قشر کار جدید نداریم چون متدین نیستند ..." . حالا مصدوم آماده است .
بعضی ها مار خورده اند و افعی شده اند . فربه از سفره های چرب ، مردم را به درد خود رها کرده اند و اگر کسی پیدا شود که عیب کارشان را بخواهد بگوید ، متهم نشده تبرئه اند که من پیش از تولد تو ، به این انقلاب خدمت کرده ام . آنچه بیشتر از همیشه داغ این درد را تازه نگه می دارد ، گرد خستگی و پیری است بر گرده آنهایی که خون خورده اند و در هیچ مراسمی تقدیر نامه نگرفته اند . چشم باز کنیم می بینیمشان . اما اگر دیر باز کنیم ....
پی نوشت :
گاهی رخ می دهد که دو کلمه با هم در جایی از شعر پیدا می شود . هم به وزن می خورند و هم به معنا .آنوقت شاعر هر دو را می گوید . ضمن عذر خواهی از همه بزرگواران و دوستان ، و از آنجا که این همان سوراخی است که تشیع بارها از آن گزیده شده ، یادآوری می کنم جملاتی که با فاعل مستتر « بعضی ها» شروع می شوند را می شود یک بار در خفا با ضمیر اول شخص هم خواند . طبیعتاً افعال هم به تناسب تغییر می کنند . من این تغییر را اعمال کردم ، مطلب جالب تر شد .