باد صبا

دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۳

تولد!

هوالمحبوب

تولد واژه زیباییست و غریب ...
اصلاً " تولد " اتفاق غریبیست.
نبودن و بعد بودن.
گامی میان دو دنیای متفاوت.
هیچ یک از ما آن لحظه با شکوه تولد را بخاطر نمی آوریم.البته شاید هم اصلاً برای ما باشکوه نبوده باشد.آخر بچه ای را ندیده ام که وقتی به دنیا می آید شیون نکند! بر عکس همه اطرافیانش که میخندند.
یادم میاید حدود دو سال پیش به مناسبت تولد یک دختر کوچولوی شیطان دور هم جمع شده بودیم . دخترک آن موقع سه ساله بود. پدرش با شور و شوق فیلمی را که از لحظه تولد بچه گرفته بودند ( و اینروزها به شدت مد شده!) برایمان پخش کرد.دخترک از لحظه ای که به دنیا آمد گریه میکرد مثل همه ما و ما که داشتیم فیلم را میدیدیم بی اختیار لبخند میزدیم مثل همه آنهایی که شاهد تولد یک فرشته کوچولو هستند!
اما دختر بچه اصلاً آرام و قرار نداشت . دائم از پدرش میخواست که این فیلم را قطع کند. ولی خب همه میخواستند همین فیلم را ببینند!
خلاصه کنم از دخترک اصرار و از بقیه انکار! تا اینکه دخترک به گریه افتاد! در تمام این مدت هم سعی میکرد اصلاً به صفحه تلویزیون نگاه نکند.انگار دیدن این صحنه ها و دین آن نوزاد کوچک که از اعماق درون گریه میکرد (و در واقع خودش بود) برایش درد آور بود.
صدایش کردم و بغلش کردم که با حرف زدن حواسش را پرت کنم.گفتم :" چرا ناراحتی؟ " گفت:" آخه بچه هه گریه میکنه . " پرسیدم " میدونی این بچه کوچولو توی فیلم کیه؟ " گفت : " نه. نمیدونم. من فیلم خودمو میخوام." باز پرسیدم : " این بچه هه چرا گریه میکنه؟ " با بغض به صفحه تلویزیون نگاه کرد و گفت :" چون مامانشو میخواد." پرسیدم: " مگه مامانش کجاست؟ " گفت :" نیست. پیشش نیست . " و اشک هایش سرازیر شد.
فیلم تولد بچه ها را قبلاً هم دیده بودم ولی آنها هنوز آنقدر بزرگ نشده بودند که بتوانند فیلم خودشان را نگاه کنند. این اولین باری بود که عکس العمل یک بچه سه یا چهار ساله را در مقابل پخش صحنه های تولدش میدیدم. عجیب بود. این دختر کوچولو در شیطنت و سرخوشی و نترسی دست همه بچه های فامیل را از پشت بسته بود با دیدن این فیلم انگار غم عالم را به دلش ریخته بودند.
این کوچولو هم چند سال دیگر که بزرگ شد مثل همه ما آدم بزرگها وقتی فیلم تولدش را نگاه کند خواهد خندید. شاید به مرور زمان همه ما درد به دنیا آمدنمان را فراموش می کنیم.
........................
چی شد که یاد این همه حرف افتادم؟ الان عرض میکنم خدمتتون :
این هفته با انبوهی از مناسبتهای شادی آفرین شروع شد ؛ از جمله . . . . . . . . تولد دوست بسیار بسیار بسیار عزیزم، آسمان !

آسمان جان ،
این مرقومه را به بهانه سالروز تولدت آغاز کردم. اگر ناخواسته تلخ شد ببخش.
تولدت هزار بار مبارک! سالهای زیادی را با هم جشن گرفتیم. دعا میکنم سالهای طولانی پیش رو را هم در کنار هم جشن بگیریم. امیدوارم روزی برسد که تولد صد سالگیت را تبریک بگویم! دوستت دارم! و زیباترین ها را برایت آرزو دارم!
آزاده

یکشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۳

جشن سده

هوالمحبوب
سده جشن چهلمین روز تولد خورشید است.
زمانی که خورشید رای رفتن میکند و باختر به سرخی می گراید، هیمه بزرگی از چوب در انتظار روشنی دیگر است ، نوری به جای خورشید باید آن را به چشم ها نشان دهد. نوری ساخته بشر.زیرا که هیچ چیز بدون حضور نور دیدنی نیست.
گرمای وصل هیمه را میسوزاند. چوب ها گر میگیرند و به نظاره می نشینند. زمستان است.
آسمان را بنگر. سوز سرما شروع شده است و ابرها نم نم می بارند. چهار عنصر حیات جشن می گیرند زاد روز آتش را.
در سکوت تنها صدای سوختن چوبهاست که به گوش می رسد.آنها میسوزند تا چشمان ما در شکوه آمیزش آسمان و زمین ،
آب و باد و خاک و آتش را بنگرد
و خدا را آن بالا به نظاره بنشیند
آوای اهورایی و سرود مهر پایان می یابد.
و تنها وزن و آهنگش در دل ها می ماند.
به خود ببالیم که این روز جشن است و ایران ، کشف عنصر چهارم را جشن میگیرد.ایرانیان خدا را در نور می یابند نه در تاریکی و ظلمت و این روز ، روز مهر است از ماه بهمن که به نام " سده " نامدار شده است.
الله نور السموات والارض...
خدا نور آسمان ها و زمین است ...

" عشق " در باورهای ایرانی از چنان اهمیتی برخوردار است که در ادبیات فارسی بیشتر از هر مفهوم دیگری به آن پرداخته شده است. برای دانستن جایگاه " آتش " در باور های ایرانی همین بس که بزرگترین عشقها را " عشق آتشین " نامیده اند ونیاکان ما برای پیمان بستن و سوگند در کنار اخگر های فروزان آن دستان همدیگر را بر میگرفته اند.
بی گمان آیین " سده " بزرگترین جشنهای آتش و یکی از کهن ترین آیین های گروهی و اشتراکی شناخته شده ایران باستان است.امروزه نیز این جشن پس از " چهارشنبه سوری " شناخته شده ترین جشن آتش به شمار می رود.
در باره دیرینگی آن تنها می توان از عبارت " بسیار کهن " استفاده کرد چرا که حتی در منابع کهن از آن با عنوان جشنی قدیم یاد شده است. بی گمان این مراسم بازمانده روزگارانی است که دست ما به رسیدن و دریافتن آن کوتاه است.
در آغاز شامگاه دهم بهمن همه مردمان سرزمین های ایرانی بر بلندای کوه ها و یا به ناچاری بر بام خانه ها ، آتش هایی بس فروزان بر می افروخته و هنوز هم کم و بیش بر می افروزند.مردمان نواحی مختلف در کنار شعله های آتش و با توجه به زبان و فرهنگ خود سرودها و ترانه های گوناگونی را می خوانند و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما را می کنند.
جشن سده هیچگاه به هیچ یک از اقوام و ادیان باستان ارتباطی نداشته و همواره جشنی ملی و بر گرفته از شرایط اقلیمی و کیهانی بوده است.قدمت زیاد این مراسم باعث شده که روایت های مختلفی را برای چگونگی پیدایش آن اختصاص بدهند.
..............................................
جشن سده بر شما خوش. هرچند که هیچکدام ما آن را جشن نگرفتیم. یا نمیدانستیم یا آنقدر درگیر زندگیِ ... امروزی شده ایم که فراموش کرده ایم چه بهانه های ساده و در عین حال پر مفهوم و کهنی در اطراف ما برای جشن گرفتن وجود دارند. البته جشن سده امسال مصادف با عید دوست داشتنی غدیر هم بود.
آنچه که در بررسی فرهنگ نیاکانمان بیشتر از هر چیز خود نمایی میکند این است که آنها بیشتر از هرچیزی برای شاد بودن و زندگی کردن ارزش قائل بوده اند و از هیچ فرصتی برای نیایش به درگاه خداوند یکتا به پاس همه بهانه های شادی آفرینی که به آنها هدیه داده است غفلت نمیکرده اند.
ما چه میکنیم؟

... وینک بیامده است به پنجاه روز پیش
جشن ســــــده، طلایه نــــوروز نامدار...

پنجاه روز بیشتر به نوروز نمانده است !! شاد باشید.

شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۳

تمام عمر منهای علی ، هیچ . . .

هوالمحبوب

میخواستم بنویسم که غدیر ...
میخواستم بنویسم که علی ...

میخواستم بنویسم:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را ....
میخواستم بنویسم:
یا علی گفتیم و ...
میخواستم بنویسم:
آن روز که حق بود و دگر هیچ نبود / در پس پرده معبود علی بود به سجود

نشد. نمیشه . نتونستم ...

از طرف همه بر و بچ باد صبا ، عیدتون مبارک!
این دو بیتی رو هم از طرف آسمان که الان مشهده قبول کنید:

ایام اگرچه همه از حی قدیر است
پاکیزه ترین روز خدا عید غدیر است

ایام کثیــــــــر است ولی زان همه ایام
بسیار قلیل است که با خیر کثیر است


علی علی

...

يا علي
عبدالجبار کاکايي
***
از پدرم اسمشُ ياد گرفتم
وقتي چشام به روي دنيا واشد
هنوز تو قنداقه بودم "ياعلي"__
گفت و منُ بغل گرفت و پا شد
***
تو عالم بچگي و سادگي
وقتي غمي دنيامُ تاريک مي‌کرد
پدر مي‌گفت "يا علي" و پا مي‌شد
منُ به آسمونا نزديک مي‌کرد
***
"يا علي و "يا علي" و "يا علي"
از رگ مادر توي خونم مي‌ريخت
شباي تشنه وقتي شيرم مي‌داد
طعم علي روي زبونم مي‌ريخت
***
علي کليد خانه‌ي خدا بود
قفل دل شکسته رو وا مي‌کرد
علي مث فرشته‌هاي معصوم
با گريه دنيا رو تماشا مي‌کرد
***
ماه شباي مشق بچگي‌هام
عکس علي بود که تو چشمه مي‌ريخت
وقتي علي رو مي‌نوشتم رو خط
نام "علي" برام کرشمه مي‌ريخت
***
بچه‌گي‌هام عمريه رفته از ياد
با اين‌که از غصه دارم تا مي‌شم
دخترمُ وقتي بغل مي‌کنم
بازم مي‌گم يا علي و پا مي‌شم

دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۳

بحث فلسفی !

هوالمحبوب
شازده کوچولو گلش رو بیشتر دوست داشت... یا گل شازده کوچولو رو؟؟؟؟
یا شایدم هردو به یه اندازه همو دوست داشتند؟
دوست داشتن اندازه داره؟
اونوقت این اندازه رو کی اندازه میگیره؟
اینکه به کسی که دوستش داریم اجازه دنبال کردن رویاهاش رو بدیم نشونه شهامت ماست یا حماقت ما؟
این از روی غرور گل بود که شازده کوچولو رو فرستاد پی گشت و گذار یا از روی علاقه اش به شازده کوچولو ؟ یا شایدم از روی حماقت ؛ چون ممکن بود شازده کوچولو روی یه سیاره دیگه ، عاشق یه گل دیگه بشه و دیگه هیچوقت برنگرده.
به این سوال ها جواب بدین.بحث جالبیه!

کسی که عاشق است از جان نترسد
که عشق از کنده و زندان نترسد
دل عاشق مثال گرگ گشنه ست
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
..............................................
ساقی و خانه به دوش چند وقته شدیداً دارن درس میخونن. من دلم براشون تنگ شده.احساس میکنم خونه سوت و کور شده حالاکه بچه ها نیستند.
امیدوارم امتحاناتتون رو خوب بدین دوستان!
.............................................
یکی دو مطلب قبل یکی برای من یه پیغام جالب گذاشته بود مبنی بر اینکه من رشته افکارش رو بهم ریختم (؟) پس مستوجب لعنت هستم!!!
راستش از اونجایی که رفقا هروقت از یه جای دیگه کم میارن سر من خالی میکنن من خیلی جدی نگرفتم ولی بعد از پرس و جو از برو بچ کسی مسئولیت این کامنت رو به عهده نگرفت!!
خلاصه من موندم و این مسئله حیاتی (!!!) که من افکار کی رو بهم ریختم خودم خبر ندارم! اگر کسی رو دور و برتون میشناسین که افکارش جدیداً بهم ریخته به منم بگین ، شاید کمکی از دستم بر بیاد.
به هر حال اینو نوشتم که از لطف همه دوستان عزیزم نسبت به خودم تشکر کنم و بگم من متعلق به همه شما هستم.اصلاً هر چی تو زندگی ناراحتتون کرد به من ناسزا بگید!!!!!!!!!!
به قول یکی از بچه ها من خراب رفیقم !
یا حق

شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۳

اخطار

سلام
امشب دقیقا نمی دانم چه چیزی می خواستم قلمی کنم اما تا چشمم به کتاب شازده کوچولو افتاد به هوس افتادم زیباترین جای کتاب را که درباره اهلی کردن است ، برایتان بنویسم .
...
روباه گفت : ... اما اگر تو منو اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی . آن وقت صدای پایی را می شناسم که با هر صدای پای دیگری فرق می کند ، صدای پای دیگران مرا وادار می کند توی هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمه لالایی مرا بیرون میکشد . برای من که نان نمی خورم گندمزار چیز بی فایده ای است اما تو موهات رنگ طلاست پس گندمزار مرا به یاد تو می اندازد و صدای باد را هم که تو گندمزار می پیچد دوست خواهم داشت...
...
روباه گفت :آدم فقط از چیزهایی که اهلی می کند سر در می آورد. آدم ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند . همه چیز را همین جور آماده می خرند . اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدم ها مانده اند بی دوست ...
...
روباه گفت : کاش سر همان ساعت دیروز می آمدی . اگر مثلا سر ساعت چهار بعدالظهر بیایی من از ساعت سه قند توی دلم آب می شود و هر چه ساعت جلوتر برود بیشتر احساس شادی و خوش بختی می کنم . ساعت چهار که شد دلم بنا می کند شور زدن و نگران شدن . آن وقت است که قدر خوشبختی را می فهمم . اما اگر تو وقت و بی وقت بیایی من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم ؟ ... هر چیزی برای خودش رسم و رسومی دارد .
................................
اخطار :
جناب باؤوباب عزیز، این مرقومه دانی برای من و بقیه خانواده باد صبا حکم خانه را دارد . خانه ای که قسمتی از عمر را در آن می گذرانی ، خانه ای که وقتی از حوادث روز مره خسته می شوی می توانی به آن بیایی و رفع خستگی کنی ، می توانی دلتنگی هایت را با بقیه قسمت کنی ،حتی دلت برای این خانه مجازی و این خانواده مجازی تنگ می شود !!! هیچ خوش ندارم که وقتی که در این خانه ام را با جنین سقط شده یا چیزهایی از این دست بگذرانم . لطف کنید از این به بعد هر لینک کثیفی را خواستید- برای متاثر شدن نوع بشر- بگذارید ، در وبلاگ خودتان بگذارید ،قول می دهم بیایم آنجا و ببینم .
در پناه حق
هری پاتر

سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۳

دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۳

بدون عنوان

هوالمحبوب
چقدر بد که نوشتن مطالب سیاسی رو در این وبلاگ ممنوع کردیم... نه چه خوب که این کار رو کردیم.در حال حاضر اصلاً حال و حوصله زندان رفتن رو ندارم... .
...................................
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
و نــــــکوتر آنکه مرغی ز قفس پریــــــــــــده باشد
پر و بال ما شکستند و در قفس گشودنـــــــــــــــد
چه رها، چه بسته مرغی که پرش شکسته باشد
...................................
امروز سیاست زده شده ایم.بد دردیست این سیاست.حالمان گرفته شد اول صبحی.به نظر ما که رئیس کاتبان مرقومه دانی باشیم باید پخش روزنامه در ساعات اولیه صبح را در مملکت محروسه ایران ممنوع کنند ، از آن جهت که خواندن روزنامه در ساعات اولیه صبح تمایل به خودکشی را در آدم بالا میبرد! البته ما با خودکشی بسیار فاصله داریم هنوز ؛)
..................................
ایکاش که جای آرمیدن بودی
وین راه دراز را رسیدن بودی
یا آنکه پس از هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بردمیدن بودی

یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۳

سر و زر و دل و جانم ...

هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد.......خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست .......که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای ....... فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند ....... نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی .......ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار بگفت ....... ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری ....... که حق صحبت و مهر و وفا نگه دارد
غبار راه گذارت کجاست تا حافظ ....... بیادگار نسیم صبا نگه دارد

راپورت نمره چهارم!

هوالمحبوب
دیروز شنبه در معیت دوست شفیق و رفیق قدیم حضرت اجل آسمان _اعلی الله مقامهِ _ به جهت دیدن یک فقره فیلم سینماتوغراف به تماشاخانه فلسطین رفتیم. متعجب شدیم از دیدن خیل جماعت مشتاق دیدن فیلم که شنیده بودیم صنعت سینمای مملکت محروسه رو به افول رفته و مردمان به تفریحات دیگری مشتاق شدند تا دیدن فیلم و همواره ارباب سینما فغانشان به آسمان بلند بود از نبودن تماشاچی در سالونهای نمایش! اما ما به چشم خودمان دیدیم که مردم در سالون سینما تجمع کرده بودند و ما به سختی بلیط گرفتم و شماره ردیف ما "یک" بود و ما میخواستیم بلیطمان را پس بدهیم چون فکر میکردیم با پرده نقره ای یکی میشویم!! ولی گفتیم حیف از این وقتی که گذاشتیم و به سینما آمدیم ؛داخل میشویم اگر دیدن پرده میسر نبود فیلم را بیخیال شده پفک میخوریم و ساندیس برتقال میخوریم و گپ میزنیم!
داخل شدیم ما را به سمت پلکانی هدایت کردند و گفتند همین پلکان را صاف بالا بروید. ما رفتیم و رفتیم و رفتیم تا جایی که دیگر هیچ پله نبود که بر آن پای بگذاریم پس ماندیم.
درهای سالون را باز کردند و ما داخل شدیم و دیدیم یاللعجب!! ردیف های صندلی ها از بالا شماره گذاری شده!! خوشحال شدیم که مجبور نیستیم به پرده بچسبیم!
این سالون که ما در آن داخل شدیم بسیار عجیب بود و رعب آور بود .بطوری که کل سالون در یک شیب 30 درجه طراحی شده بود و ما میترسیدیم که به پائین نگاه کنیم از بیم سقوط.هول ورمان داشت که نکند در راه اعتلای صنعت سینمای وطن شهید شویم.زیر لب دعا خواندیم و فوت کردیم به پائین و دسته صندلی را سخت چسبیدیم و زل زدیم به پرده مبادا که نگاهمان به پائین بیفتد، سر گیجه بگیریم، بیفتیم _ زبانمان لال .
النهایة مستقر شدیم، شیخنا آسمان در یسار، یک بانوی جوان محجبه مکرمه محترمه در یمین، در طرف یمین آن بانو یک نفر جوان رشید خوش صحبت(!) ، در طرف یسار آسمان ،هیچ.
دستگاه پخش فیلم سینماتوغراف روشن شد و فیلم شروع شد و حیرتا که این دستگاه پخش سینماتوغراف عجب چیزیست! هرچه آدم و اسب و درخت و حتی کوه راروی یک پرده سفید نشان میدهد که آدم فکر میکند همه را باچشم خود دیده!
فیلم در مورد یک پسر بود که سرراهی بود و کارگردان از اول تا آخر میخواست ثابت کند که سرراهی نیست و پدرش که بوده و مادرش که بوده و چه و چه و چه.

ما تمام حواسمان به فیلم بود که دیدیم این بغل دستی های ما اصلاً نمیخواهند به فیلم توجه کنند! ما که رئیس الکتاب باشیم میدانیم در سالون سینما باید به روبرو توجه کرد ولی مگر این بغل دستی های ما میگذاشتند! هرچه ما سعی میکردیم به جلو خیره شویم این زوج خوشبخت حواس ما پرت میکردند!
آقا بیشتر از اینکه به دیدن فیلم راغب باشند به سیر روی یار مشتاق بودند و بیشتر از آنکه برای شنیدن صدای آکتورهای فیلم آمده باشند برای مغازله و معاشقه با معشوق به سینما آمده بودند و یار سنگین دل به نوازشهای عاشق خسته دل بی اعتنا . غصه خوردیم از بابت این جوان که برای به دست آوردن قلب نگار سنگین دل از هیچ کوششی (!) فرو گذار نبود و بانو سرِ آشتی نداشت.اشک در چشمانمان جمع شد.
(از آنجایی که این مطالب بد آموزی دارد از شرح جزئیات ماجرا میگذریم.)

خلاصه اینکه خوب فیلمی بود! لذت بردیم!! در آخر یار از در آشتی در آمد و جوان را مورد ملاطفت قرار داد و وقت خوش گشت؛ آن پسر توی فیلم هم معلوم شد که پدر و مادر داشته و مادرش کشته شده بوده و خودش نظر کرده بوده ، رعیت شاد شدند از اینکه این فیلم هم به قول فرنگیها "هپی اند" شد.ما هم از پایان یافتن شام تار فاق و رسیدن صبح وصالِ دو کبوتر بغل دستمان شاد شدیم و اشک شادی از دیده فشاندیم و خداوند سبحان را شکر کردیم.
................................
البته بر همگان واضح و مبرهن است که کمک به اعتلای فرهنگی کشور و رونق بخشیدن به صنعت سینمای وطن عملی بسیار پسندیده است ولیکن ما به جوانان مجرد توصیه میکنیم به سینما نروند.اگر رفتند هرچه دیدند از چشم خودشان دیدند!
والسلام

شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۳

سلام:)

سلام
...
چه خوش آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر

سلام دوباره! اینروزها من خوشحالم! و چون خوشحالم میخواهم این را به شما هم بگویم. این روزها احساس میکنم هنوز هم میتوان برای زندگی بهانه های قشنگی پیدا کرد. نه، اینروزها فکر میکنم زندگی هیچ بهانه ای نمیخواهد. به خودی خودش زیباست .آفتاب در آسمان بدرخشد یا باران سیل آسا ببارد و یا برف همه جا را سفید کند، مهم نیست. مهم زندگیست که جاریست.
اینروزها احساس میکنم کسی در باد نام مرا تکرار میکند.
.....................................................
موسیقی جادوست . این جمله را چند بار شنیدید؟ این جمله را چند بار گفته اید؟ این جمله را چند بار زندگی کرده اید؟ من به جادوی موسیقی ایمان دارم. از فلوت آمریکای لاتین گرفته تا گیتار اسپانیایی؛از موسیقی بلوز آفریقا گرفته تا موسیقی بومی ژاپن؛از صدای دلنشین تار ایرانی گرفته تا نواهای گوشنواز پرکاشن!
من همه را دوست دارم.
.....................................................
پریروز متوجه شدم به میمنت و مبارکی (!) وبلاگمون فیلتر شده! به نظر شما این هیجان انگیز نیست که در کنار هزاران سایت با محتویات غیر اخلاقی ، وبلاگهای که جز پراکندن افکار مسموم کار دیگه ای ندارند و نوشته هایی که سراسر توهین به مقدسات یک ملت هستند، سایت ها و وبلاگهایی که نویسندگان اونها تمام بد بختی های زندگیشان را در اسلام خلاصه میکنند ، وبلاگ ما بسته بشه؟ به نظر من که هیجان انگیزه!!
اینجانب به خودم ، مسئولان دلسوز ،عزیزانم در شرکت مخابرات ایران، وکلیه وبگردان دوست داشتنی از هر رنگ و نژاد و مذهب صمیمانه تبریک میگم!!
(راستش در حال حاضر هیچ علاقه ندارم اجازه بدم چیزی باعث ناراحتیم بشه، پس بیخیال فیلتر!)
..................................................
میدونید،من واقعاً لذت میبرم وقتی میبنم دو تا جوون عاقلانه و منطقی با هم صحبت میکنن!
حق نگهدار

سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۳

این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم

ساعت یک و نیم نیمه شب است و من هنوز در دفتر کارم هستم ،فکر کنم تا یک ساعت دیگرکارم تمام شود و بتوانم اینجا را ترک کنم ،اما نمی دانم که بعدش می توانم بخوابم یا نه . این دیگر بستگی به انصاف دوستان و تلفن های وقت و بی وقتشان دارد !
بگذریم امروز یکی از به یاد ماندنی ترین روزهای زندگی ام بود و بعید است حتی تا نود و بوقی دیگر هم خاطره های امروز را فراموش کنم . و خوب غالبا هر روز خوب و به یاد ماندنی ، شبی به یاد ماندنی تر دارد .
خوب شد با غزلی صید غزالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
راستی امشب که داشتم قسمت دیگری از نهج البلاغه را می خواندم به این فکر می کردم که این جملات را قبلا بارها و بارها در کتابهای درسی دیده بودم اما هیچ وقت برایم تا به ای اندازه دل نشین نبودند ! نمی دانم کتاب های درسی گیر داشتند، اساتیدشان مزاحم بودند، من از درس فراری بودم یا اصلا مشکل جای دیگری است ؟؟ به هر حال حیف امشب است که با این تفکرات نیم بند فلسفی خراب بشود ، اصلا گور بابای درس و مدرسه و دانشگاه .
در زیر چند جمله ای را از خطبه ای آورده ام به نام ((همام)) که علی علیه السلام در آن صفات متقین را گفته است .
.......................................
بر آن كه بر او ستم كند ببخشايد، و بر آن كه وى را محروم سازد عطا فرمايد،
و با آن كه از او ببرد پيوند نمايد. از گفتن سخن زشت دور بود. گفتار او نرم است و هموار، از وى كار زشت نبينند، و كار نيكويش آشكار. نيكى او همه را رسيده، و بدى وى را كس نديده.
به هنگام دشواريها بردبار است و در ناخوشايندها پايدار، و در خوشيها سپاسگزار. بر آن كه دشمن دارد ستم نكند، و در باره آن كه دوست دارد گناه نورزد.
از آن كه دورى كند به خاطر بى‏رغبتى به دنياست و پرهيزگارى، و بدان كه نزديك شود از روى نرمى است و آمرزگارى. نه دورى گزيدنش از روى خويشتن بينى است و بزرگى فروختن، و نه نزديكى وى به مكر است و فريفتن.
اگر يكى از ايشان را بستايند، از آنچه- در باره او- گويند بترسد، و گويد: «من خود را از ديگران بهتر مى‏شناسم و خداى من مرا از خودم بهتر مى‏شناسد. بار خدايا مرا مگير بدانچه بر زبان مى‏آرند، و بهتر از آنم كن كه مى‏پندارند، و بر من ببخشاى آن را كه نمى‏دانند.»

یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۳

حرف

هوالمحبوب
سلام به روی ماه همتون! (خیلی لوس شد؟! چه اشکال داره ما هم یکم لوس بشیم؟!!)
اگر از احوالات ما جویا باشید، ملالی نیست جز دوری شما!
باور کنید دلم تنگ شده برای یک گپ صمیمی، بدور از تنشهای جامعه متمدن شهری.باور کنید دلم تنگ شده برای خنده های بی دلیل.باور کنید دلم تنگ شده برای روزهای کودکی، برای سرخوشی ها و بی خیالی ها.
باور کنید دلم تنگ شده برای آسودگی.
اینروزها فکر میکنم به آخر نزدیکتر شده ام.نپرسید "آخر چی؟" چون خودم هم نمیدانم. ولی میدانم به آخر یک چیزی نزدیک میشوم.حس مسخره ای است، نه؟ ولی هرچه هست حس بدیست. احساس میکنم زمان کمی برایم باقی مانده و هنوز آرزوهای زیادی در دلم دارم که به آنها نرسیده ام... بگذریم.
شما ها چطوريد؟ زندگی شما چطور میگذرد؟ اصلاً چه مي کنيد؟
غرض از مزاحمت اینکه ... ملالی نیست جز دوری شما.
..........................................
اولش که شروع کردم قرار نبود اینارو بگم، ولی خب دیگه...
خبرهای دريا لرزه عظیم اقیانوس هند رو پیگیری مي کنيد؟ وحشتناکه.150000 نفر تا دیشب.ما که چنین اتفاقاتی رو از نزدیک تجربه کردیم خیلی بیشتر از مردم غرب دنیا میفهمیم چنین فاجعه ای یعنی چه.کار زیادی از دستمون بر نمیاد جز اینکه براشون دعا کنیم.
در سراسر جهان جشنهای آغاز سال نو با غم و اندوه همره شد و به جای مراسم با شکوه آتش بازی شمعها روشن شدند و مردم به جای فریاد شادی، سال نو را با دقایقی سکوت به یاد قربانیان این حادثه آغاز کردند.اغلب ضیافت های سلطنتی آغاز سال نو در کشور های مختلف دنیا لغو شد در شرایطی که به قول رئیس جمهور اندونزی بامبنگ یودهویونو : " ما سوگواریم، ما مینالیم، قلب هایمان گریان است، درحالی که به هزاران کشته رها شده در خیابان ها مینگریم. "

"بدان آن كه مرگ را بر سر آدمى مى‏آرد همان است كه زندگى را در دست دارد، و آن كه مى‏آفريند همان است كه مى‏ميراند، و آن كه نابود مى‏سازد آن است كه باز مى‏گرداند، و آن كه به بلا مى‏آزمايد هم او عافيت عطا مى‏فرمايد."
..........................................
موسسه National Geographic عقب نشینی کرد. راستش فکر نمیکردم بتونیم کاری بکنیم که نشنال جئوگرافیک نقشه های جدید خودش رو تغییر بده؛ ولی تونستیم! و این فوق العاده است. نمیدونم هری پاتر هنوز هم اینجور حرکت ها رو خاله بازی میدونه یا نه. ولی اونچه که مسلمه اینه که ما به نتیجه رسیدیم!
..........................................
آلودگی هوای تهران به مرحله اضطراری رسیده و اگر پایداری جوی همچنان ادامه پیدا کنه میزان انباشت آلاینده ها ساعت به ساعت بیشتر میشه.
تا اطلاع ثانوی نفس نکشید.
.........................................
اینجا را ببینید! به این صفحه بروید و مطلب "فیلم شناسی دوئل " را بخوانید. به نظرم با نمک بود!!
.........................................
به نظرم یه عالمه حرف دیگه هم داشتم ...که الان هیچکدوم یادم نمیاد!
این مرقومهء همه چیز و هیچ چیز را به پایان میبرم در ساعت هشت و پنجاه و شش دقیقه صبح روز یکشنبه 13 دی ماه، در ابر شهر دود گرفته تهران.

شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۳

ای پسرکم ...

در مطالب قبلی هم نوشته بودم چند شبی است که خواندن نهج البلاغه را از سر گرفته ام و خوب وقتی هم که می خوانم به دو دلیل نمی توانم چیزی از آن را اینجا نیاورم ،اول زیبایی فوق العاده آن و دوم اینکه چون از روی نرم افزار می خوانم آوردنش اینجا فقط زحمت یک کپی کردن را دارد و صد البته که از نوشتن یک مطلب راحت تر است .
مطلب زیر قسمتی است از یکی از وصیت نامه های علی علیه السلام به امام حسن
.................................
پس پسركم وصيت مرا نيك درياب- و از به كار بستن آن روى بر متاب- و بدان آن كه مرگ را بر سر آدمى مى‏آرد همان است كه زندگى را در دست دارد، و آن كه مى‏آفريند همان است كه مى‏ميراند، و آن كه نابود مى‏سازد آن است كه باز مى‏گرداند، و آن كه به بلا مى‏آزمايد هم او عافيت عطا مى‏فرمايد،
و بدان كه جهان بر پاى نمانده جز بر سنّتى كه خدا كار آن را بر آن رانده: كه يا نعمت است و يا ابتلا، و سرانجام پاداش روز جزا، يا ديگر چيزى كه خواست و بر ما ناپيداست‏
پس چنگ در- رشته بندگى- كسى زن كه تو را آفريده، و به اندامت كرده و روزيت بخشيده. پس تنها بنده او مى‏باش و روى به سوى او آر و تنها از او بيم دار
پسركم خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست مى‏دارى براى جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار. و ستم مكن چنانكه دوست ندارى بر تو ستم رود، و نيكى كن چنانكه دوست مى‏دارى به تو نيكى كنند. و آنچه از جز خود زشت مى‏دارى براى خود زشت بدان،
و از مردم براى خود آن را بپسند كه از خود مى‏پسندى در حق آنان، و مگوى- بديگران آنچه خوش ندارى شنيدن آن- ، و مگو آنچه را ندانى، هر چند اندك بود آنچه مى‏دانى، و مگو آنچه را دوست ندارى به تو گويند.
و بدان كه خود پسندى- آدمى- را از راه راست بگرداند، و خردها را زيان رساند. پس سخت بكوش و گنجور ديگرى مشو، و چون راه خويش يافتى چندان كه توانى پروردگارت را فروتن باش- و به راه طاعت او رو- .
و بدان كه پيشاپيش تو راهى است دراز، و رنجى جانگداز، و تو بى‏نياز نيستى در اين تكاپو از جستجو كردن به طرزى نيكو. توشه خود را به اندازه گير چنانكه تو را رساند و پشتت سبك ماند، و بيش از آنچه توان دارى بر پشت خود منه كه سنگينى آن بر تو گران آيد،
و اگر مستمندى يافتى كه توشه‏ات را تا به قيامت برد، و فردا كه بدان نيازمندى تو را به كمال پس دهد، او را غنيمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار و توشه او را سنگين كن چنانكه توانى چه بود كه او را بجويى و نشانى از وى ندانى،
و غنيمت دان آن را كه در حال بى‏نيازيت از تو وام خواهد تا در روز تنگدستى‏ات بپردازد،
و بدان كه پيشاپيش تو گردنه‏اى دشوار است، سبكبار در بر شدن بدان آسوده‏تر از سنگين‏بار است، و كندرونده در پيمودن آن زشت حالتر از شتابنده، و فرود آمدن تو در آن مسير بر بهشت يا دوزخ بود ناگزير.
پس پيش از فرود آمدنت براى خويش پيشروى روانه ساز و پيش از رسيدنت خانه را بپرداز كه پس از
مرگ جاى عذر خواستن نيست، و نه راه به دنيا بازگشتن.
و بدان كسى كه گنجينه‏هاى آسمان و زمين در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و پذيرفتن دعايت را بر عهده نهاده، و تو را فرموده از او خواهى تا به تو دهد، و از او طلبى تا تو را بيامرزد. و ميان تو و خود كسى را نگمارده تا تو را از وى باز دارد، و از كسى ناگزيرت نكرده كه نزد او برايت ميانجى گرى آرد،
و اگر گناه كردى از توبه‏ات منع ننموده و در كيفرت شتاب نفرموده، و چون- بدو- بازگردى سرزنشت نكند، و آنجا كه رسوا شدنت سزاست پرده‏ات را ندرد، و در پذيرفتن توبه بر تو سخت نگرفته و حساب گناهت را نكشيده، و از بخشايش نوميدت نگردانيده،
بلكه بازگشتت را از گناه نيك شمرده و هر گناهت را يكى گرفته و هر كار نيكويت را ده به حساب آورده، و در بازگشت را برايت باز گذارده و چون بخوانيش آوايت را شنود، و چون راز خود را با او در ميان نهى آن را داند. پس حاجت خود بدو نمايى و آنچه در دل دارى پيش او بگشايى، و از اندوه خويش بدو شكايت كنى و خواهى تا غم تو را گشايد