باد صبا

پنجشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۵

JUST IN TIME


JIT اصطلاحی است که ما پیش تر ها به سبب رشته تحصیلی مان بسیار با آن در تماس بودیم . قبل تر ها یادم هست که چیزی با این عنوان در کتابهای مدیریت ندیدم . یا جایش خالی بود و یا من پیدایش نکردم . می گویند با کمی اغماض از تاثیر فکر در عمل و با فرض استقلال زمان ، به راحتی می توان گفت که مهم نیست چه کسی و با چه ایده ای تصمیم می گیرد ، مهم آنست که کدام تصمیم در شرایط فعلی اتخاذ می شود . هر عمل و یا تصمیمی – تصمیم را به منزله مقدمه تحقق اعمال در نظر گرفته ایم – فقط در یک زمان مشخص ارزش دارد . در صورت عدم تحقق ، شخص تصمیم گیرنده ، خواه نا خواه درجریان رشته ای از تصمیمات غبارآلود و شتابزده قرار خواهد گرفت که تشخیص درست یا نادرست بودن آنها بسیار پیچیده تر خواهد بود . این نمایش آن چیزی است که ما امروز درآنیم . از نظر ما لحظات حساس و تصمیم ساز زندگی دارای تعریف مشخص اند . آنجا که احساس ناآرامی کنیم و یا وقایع ، خلاف آنچه پندار ما بود رخ دهد ، لابد جزء اساسی ترین شرایط بحرانی و لحظات حساس به شمار می روند که در آنها تصمیم غلط یا درست گرفتن نقش بسیار تعیین کننده ای دارد . اما گاهی خود ما هم اذعان داریم که تصمیم گیری های پیش از وقوع بحران در چگونگی و زمان بروز آن تاثیر گذار بوده است .
بیایید یک روز پاییزی را در نظر بگیریم . برای زیبا تر شدن روزتان ، فرض کنید پانزده روز تا ماه مبارک رمضان فاصله است . شما رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد هستید . طبق سنت هر ساله می بایست هزینه ای را به کلیه مساجد بپردازید تا مراسم هفته غبار روبی مساجد را برگزار کنند . هزینه ها شامل هزینه های مورد نیاز برای غبار روبی، بعلاوه هزینه در نظر گرفته شده جهت تبلیغات ، به همراه هزینه های احتمالی تشویق مساجد فعال در این زمینه است . شما در نظر بگیرید که در این موارد به علت عدم محاسبه دقیق هزینه ها ، مبالغی هم اضافه خواهد شد . پس اجازه می دهیم بی هیچ دردسری این روز آفتابی پاییزی به آخر برسد و همان کاری را انجام می دهیم که از ما توقع دارند . یک راه دیگر هم دارید و آن اینکه توجه کنید که چهار ماه تا ماه محرم فرصت دارید . ماه محرم تا حداقل چهار سال دیگر در بحبوحه فصل سرماست . بین مساجد هر استان ، ده تا از پر جمعیت ترینشان را انتخاب نمایید . این ده مسجد یقینا در نود درصد مواقع ، جزء شلوغ ترین اماکن حضور معنوی مردم خواهند بود . به راحتی می شود در هر ماه سه مسجد را با همکاری تیم کارشناسی متشکل از کارشناسان آتش نشانی و پلیس بحران – شما بخوانید صد و ده – بازبینی امنیت کنید . طی هر بازدید شما یک برنامه کوتاه مدت خواهید داشت و یک برنامه بلند مدت با هدف بالا بردن ضریب امنیتی مساجد ، برنامه کوتاه مدت را سه ماهه و برنامه دراز مدت را سه ساله ببندید .مشخصاً هفتاد در صد از هزینه ای را که بنا بود بین تمام مساجد برای غبارروبی پخش کنید ، به این مسجد ها اختصاص دهید . حالا تیم شما و مرکز شما تا سه سال فرصت دارد از بودحه ای که در اختیارش قرار می گیرد استفاده برنامه ریزی شده کند و در ضمن اگر قرار است تلاشی برای بودجه بیشتر صورت بگیرد این تلاش از قبل برنامه ریزی شده است . در عوض یک روز سرد زمستانی – فرقی ندارد که اینروز ، روز عاشورا است یا یک روز مانده به آن – مجبور نیستید واقعه مسجد ارک را ساماندهی کنید ، چندین برابر هزینه مورد نیاز بالا را هزینه کنید ، عده ای از نفوس محترم جامعه را از دست نداده اید و مجبور نیستید تا مدتها با کسی مصاحبه نکنید .

تحقق جلسات بحران ، بعد از واقعه هواپیمای C-130 و مدرسه ای که سوخت یا حادثه پارک شهر هزینه بالایی دارد با کمترین نتیجه . اما به راستی کدام یک از ما حاضر است وقت گران سنگ خود را صرف تحلیل وضعیت مهدکودک های سازمانهای دولتی کند - می دانید که مهد های خصوصی بیشتر مراقب عزیزان دلبند ما هستند تا دولتی ها- ؟ از کجا معلوم که باز هم دو قطار آن هم دقیقاً به این صورت کاملاً تصادفی این بار که یکی بار پنبه می برد و دیگری مواد اشتعال زا، به هم برخورد کنند ؟ اصلاً از کجا معلوم که اگر این بار قرار شد قسمتی از تونل مترو فروکش کند مثل آندفعه شانس نیاوریم و آن قسمت از تونل هنوز راه اندازی نشده باشد ؟ چه کسی در این جمع کوچک ما حاضر است این خفت و خواری را بپذیرد که پیش از طرح ریزی عملیات جنگی ، مسیر عقب نشینی احتمالی را برای خود و همکاران گرامی پر رنگ تر کند تا یک هو وسط عملیات متوجه نشویم که درجایی از برنامه ، بچه ها را از پشت قیچی کرده ایم و خلاص . بگذریم . قرار بود دیگر تلخ ننویسم .
یادمان باشد هر تصمیم ، درست همان موقع به درد می خورد که به آن نیاز است . بعد از رفع نیاز - به هر شکلی که باشد- کارآیی راه حل، هرقدر هم که کامل و جامع باشد، از بین خواهد رفت. به عبارتی یا در موقع لزوم تصمیم درست را می گیریم و یا به هیچ وجه مهم نیست که چه تصمیمی گرفته می شود .

پنجشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۵

85

(( چون مرد راهرو را چهل سال تمام شود ، اگر نبی است نبوت بدو فرود آید و اگر ولی است ولایت . و ولی وقتی حامل ولایت گردد که مخصوص شود بدین چهل صفت خوب که تقریر کردیم . ))
شاید حکمت چهل سال در این است که سالک میبایست هر سال یک صفت بد را کم کرده و به عوض آن یک خصلت نیک اضافه نماید تا در چهل سالگی جمیع چهل صفت خوب شود تا ولایت در او تحقق بپذیرد .
سال 84 را به پایان بردم و دقیق نمی دانم که کدام خصلت بد را کم کرده ام و کدام خصلت نیک را زیاد ؟ دست کم امیدوارم که بدها زیادتر نشده باشند و خوب ها کمتر . و همینطور امیدوارم که سال 85 برای همه ی مان سالی باشد همراه با همه ی چهل خوبی
.....
1- هفته ی قبل دو روزی را در دهات خراسان گذراندم ؛ باشتین و ریوند ومَسکَن و ... برایم جالب بود زندگی این مردم . در این جا می شود هر اتفاقی را به راحتی و دست کم با یک واسطه از جانب پروردگار عالم دانست . مردم چشمشان برای روزی به آسمان است نه به زمین . صبح که بر می خیزند نورش را می بیند که بر جهان تابان است . باران که بر مزرعه می بارد رحمتش را می بیند که حتی برای جمادات و نباتات روان است . مزرعه که به بار می نشیند نعمتش را می بینند که بر عالمیان ارزانی است . عصر وقتی در مسیر نسیم به استراحتند لطفش را لمس می کند . و شب منزل برایشان محل امن و آرامشی است که او برایشان هدیه کرده است .
انسانی که امید روزی اش به آسمان است به یقین عزت نفسش بیشتر است از انسانی که چشم به زمین دارد ، و خود این عزت را آنجا می توانی احساس کنی .
2- دو کتاب به دستم رسید یکی درباره ی (( آیین چیت سازان )) و دیگری (( آیین آهنگران )) . و هر دو کتاب متعلق به چندصد سال قبل . در هر دوی این رسائل می توان دید که در این مشاغل شیوه ای متداول بوده فراتر از یک کسب و کار و بلکه شبیه یک آیین و مسلک . و جالب است شیوه ی آیین گونه ی این مشاغل و نگاه توحیدی آنان به تمام مراحل کار . انگار که فرد در هنگام کسب و کار به عین می بیند ربط تمام کائنات را به حضرت حق و می بیند که تمام ابزار و وسائل کار واسطه ای هستند برای جاری شدن رحمت حق به عبد .
رسائل چیت سازان مشتمل برحدود صد بند است که چند بندش را برایتان می آورم : ((
- اگر پرسیدند که روش کار چیت سازی چند احکام است ؟ بگو 12 احکام هست . اول ، آنکه هر صباح که برخیزد از علم شریعت و طریقت و حقیقت باخبر باشد ، تا اسم استادی بر او مسلم باشد . دوم با خیر و سخاوت باشد . سیم تنگ حوصله نباشی . چهارم در فنون کار خود چست و چالاک باشی ...
- اگر پرسند که قدم که به کارخانه می گذاری کدام آیه می خوانی ؟ جواب بگو که :" لا یصلیها الا الاشقی الذی کذب و تولی ؛ ان جاه ء الاعمی"
- اگر پرسند که در وقت جوشانیدن کرباس کدام آیه می خوانی ؟ جواب بگو که : "فاما من ثقلت موازینه
فهو فی عیشه راضیه "
- اگر پرسند که در چیت به دیگ انداختن کدام آیه می خوانی ؟ جواب بگو که : "افلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور و حصل ما فی الصدور "
- اگر پرسند که تخته ی چیت گری چوبش از کجاست ؟ جواب بگو از درخت طوبی است که او را حضرت جبرئیل از بهشت آورده است
- اگر پرسند وقتی که از کار بر می خیزی کدان آیه می خوانی ؟ جواب بگو که : " الم یعلم بان اله یری "
))
3- زندگی امروز ما در شهر استوار بر ارکانی است که سخت تر می شود در آن ها خدا را دید . این زندگی تکیه اش بر ارکانی است مانند زمان ، ارتباطات و ... است . فردی در روز موفق است که بهتر بتواند وقتش را پر کند ، بهتر بتواند با دیگران رابطه بگیرد ، حساب بانکی اش پرتر باشد و ... . حوصله اش را ندارم بیشتر توضیح بدهم ، فقط وقتی زندگی امروزم را با زندگی هایی از قبیل دو بند بالا مقایسه می کنم یاد این جمله ی قرآن می افتم که : " پس هر که از یاد ما روی گردان باشد ، برای او زندگی سختی قرار خواهیم داد "
در پناه حق
هری پاتر

دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۴

... حول حالنا ...

صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار
می گشاید مژه و می شکند مستی خواب
آسمان تافته در برکه و زین تابش گرم
آتش انگیخته در سینه افسرده آب

......................
عیدتون مبارک!
این اولین پست سال 1385 است که حدود 2 ساعت بعد از تحویل سال می فرستم. صمیمانه امیدوارم سال 85 از سال 84 بهتر باشه برای همه :)

شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۴

بهار را باور كن

باز كن پنجره ها را كه نسيم
روز ميلاد اقاقي ها را
جشن ميگيرد
و بهار
روي هر شاخه كنار هر برگ
شمع روشن كرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فرياد زدند
كوچه يكپارچه آواز شده است
و درخت گيلاس
هديه جشن اقاقي ها را
گل به دامن كرده ست
باز كن پنجره ها را اي دوست
هيچ يادت هست
كه زمين را عطشي وحشي سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگي با جگر خاك چه كرد
هيچ يادت هست
توي تاريكي شب هاي بلند
سيلي سرما با تاك چه كرد
با سرو سينه گلهاي سپيد
نيمه شب باد غضبناك چه كرد
هيچ يادت هست
حاليا معجزه باران را باور كن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببين
و محبت را در روح نسيم
كه در اين كوچه تنگ
با همين دست تهي
روز ميلاد اقاقي ها را
جشن ميگيرد
خاك جان يافته است
تو چرا سنگ شدي
تو چرا اينهمه دلتنگ شدي
باز كن پنجره ها را
و بهاران را
باور كن

چهارشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۴

روزهای آخر ...

هوالمحبوب
این روزهای آخر سال تند می گذرند و من هنوز در حسرت عید سالهای گذشته هستم که رنگ و بوی دیگری داشتند.

..................................

تمام پائیز و زمستان را سرما نخورده باشی، و به همه آنهایی که سرما خورده اند بخندی! آنوقت درست در پایانی ترین روزهای سال که هوا بهاری شده سرما بخوری!!
خیلی ضد حال است.
دیروز رو مثلاً خانه موندم به هوای استراحت، طبق معمول شبکه اداره چشم من رو دور دید و تا دلش خواست جفتک پرانی کرد! نتیجه اش هم این بود که از صبح تا حدود ساعت 2 چندین تماس از اداره داشتم! استراحت خوبی بود!
................................

برای شبکه داخلی اداره از شرکت شبکه گستر نرم افزار آنتی ویروس Mc Afee خریداری کردیم.
انصافاً باید بگم پشتیبانیشون از مشتری عالیه. در یک کلام هوای مشتری رو دارن، حسابی!
دو روز بعد از اینکه نرم افزار رو تحویل ما دادند و برامون نصب کردند، تماس گرفتند که بپرسند آیا به مشکلی بر خوردیم یا نه! راستش تو ایران دیدن چنین برخوردهایی احساسات برانگیزه!!!

دوشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۴

خارج از دستور

- ما در این مدت مصیبت ها دیدیم ، مصیبت های بسیار بزرگ و بعض پیروزی ها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بود ؛ مصیبت های زنهای جوان مرده ، مردهای اولاد از دست داده ، طفل های پدر از دست داده . من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست دادند می افتد ، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم .
- ما هنوز از خودمان هیچ چیز نمی دانیم .
- من از شما مردم تهران سؤال می کنم که آیا این وکلایی که در مجلس هستند ، در مجلس شورا شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید ؟ اکثر این مردم می شناسند این افرادی را که به عنوان مجلس و به عنوان وکیل مجلس شورا در مجلس هستند. یا این هم با زور تعیین شده ، بدون اطلاع مردم ؟ مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است ، این مجلس ، مجلس غیر قانونی است . بنابراین اینهایی که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حق هر- فرض کنید که – وکیلی اینقدر است ، این حق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند .
- ظلم اول به امیرالمؤمنین این بود که حرفش را نشنیدند و ندانستند و به دنبالش نگشتند
- ما اعلام می کنیم که الان دولتی که به اسم دولت قانونی ، خودش را معرفی می کند حتی خودش قبول ندارد که قانونی است ، خودش تا چند سال پیش از این تا آنوقتی که دستش نیامده بود این وزارت قبول داشت که غیر قانونی است ، حالا چه شده است که می گوید من قانونی هستم ؟ این مجلس غیر قانونی است ، از خود وکلا بپرسید که آیا شما را این ملت تعیین کرده است ؟ هرکدام که ادعا کردند این ملت تعیین کرده است ، ما دستشان را می دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش ، در حوزه انتخابیه از مردم سؤال می کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست ، شما او را تعیین کردید ؟ حتماً بدانید که جواب آنها نفی است .
- این خائن خبیث برای ما رفت ، فرار کرده و همه چیز ما را به باد داد . مملکت ما را خراب کرد ، قبرستان های ما را آباد کرد . مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد . تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم ، سالهای طولانی با همت همه مردم ، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند ، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این ریختگی اقتصاد را از بین ببرند .
- پانزده سال نبود ، وقتی آمد حتماً خیلی حرف برای گفتن داشت .اما نه فقط برای آنها که آنجا بودند ...
- گاه فکر می کنی که کوفه چقدر با تهران فاصله دارد . گاه می بینی که مسجد جامع ... کم از مسجد كوفه ندارد . پیشانی هایی پینه بسته ، صدایی که می خواند : « بپرسید پیش از آنکه دیگر مرا نیابید» و گلویی که پاسخ می دهد « می دانی چند تار مو بر سر من روییده ؟»
- فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است ، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری که الان جوان های ما تحصیلاتشان در ایجا تحصیلات تام تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی که در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند آن هم با این مصیبت ها ، آن هم با این چیزها ، باید بروند در خارج تحصیل بکنند . ما پنجاه سال است ، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم لکن چون خیانت شده است به ما ، از این جهت رشد نکرده ، رشد انسانی ندارد ، تمام انسانها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم .
- همان لحظه که رسید حرفهایش را واضح گفت ، با کسی تعارف نداشت . فکر نکنید من چیزی را خواهم گفت که شما خوش دارید . من آنچه را می گویم که یار می پسندد:
- برای چه ؟ سینمای ما مرکز فحشاست . ما با سینما مخالف نیستیم ما با مرکز فحشا مخالفیم . ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم . ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ما ، ما با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد ، با مراتب تجدد ؟ مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصاً در ایران ، مرکز چیزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است . سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم ، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید که جوانهای ما را اینها به تباهی کشیده اند و همین طور سایر این جا . ما با این ها در این جهات مخالف هستیم .اینها به همه معنا خیانت کردند به مملکت ما .
- خوب واضح است این ، یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیر قانونی باید برود ، تو غیر قانونی هستی ، دولتی که ما می گوییم ، دولتی است که متکی به آرای ملت است ، متکی به حکم خداست ، تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را . باید سر جایش بنشیند این آدم
- سالها می گذرد ، تحلیل های بسیاری صورت گرفته . هنوز هم بسیاری از به اصطلاح بزرگتر ها نمی دانند چه بود در وجودش که همه حلقه زدند و زنجیر شدند
- ای مردم ! بیدار باشید ، نقشه دارند می کشند ، ستاد درست کرده مردک در آنجایی که هست ، روابط دارند درست می کنند ، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود .ما نخواهیم گذاشت ، تا جان داریم نخواهیم گذاشت
- گاه که خوب نگاه می کنی می بینی حرفی نداری در محضرش بگویی ، فرقی نمی کند که بیاید یا نیاید ...
- ماها داریم زحمت می کشیم ، ماها خون دادیم ، ماها جوان دادیم ، ماها حیثیت و آبرو دادیم ، مشایخ ما حبس رفتند ، زجر کشیدند ، می خواهیم که ارتش ما مستقل باشد . آقای ارتشبد ! شما نمی خواهید ؟ شما نمی خواهید مستقل باشید؟ آقای سر لشکر ! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوکر باشید ؟
- گفت تو نبودی ، تو نمی دانی ، گفته بود بهشت درست می کنم . گفته بود بگذارید بیایم ، نمی گذارم قدم از قدم بردارید . گفتم : آنجا بودی ؟ مکثی کرد و گفت : نه ....
- خیلی گشتم ، بسیاری از حرفهایش را دیدم که هرگز بر زیانها نیفتاد . چه حرفهایی که به اسم مصلحت دفن شد . کاش می دانستی .
- گفتم تا حالا برایت سؤال شده روز اول که آمد چه گفت ؟ نگاهم کرد و گفت : می دانم چه گفته ، سؤال برای چه ؟
- می خواهم حرفهایش را بگذارم بقیه هم بخوانند . کلی بین فایلهایش گشت . گفت حرفهای فردایش را صوتی دارم ، آنروزش کمی سخت است پیدا کردنش ، مردش هستی پیدایش کنی؟
- تازه معلومم می شد که چرا بپا خواست ، آنها بد نبودند بخاطر اینکه بد بودند . بارها اعلام کرده بود اگر بعضی چیزها را هم رعایت کنی با بدی هایت هم می سازیم . تو شاه باش اما شاه خوبی باش . ما رویمان بشود جلوی ملتهای اسلامی بگوییم این شاه ماست . اما کشاورزی مان را به باد نده . دست پیش نامرد دراز نکن . توهین نکن به دانشجوی ما ، روحانی ما ، کاسب ما . سال 1384 ؛ نمی گویم که نگاهی به اطرافت بینداز، چيزي ندارم كه بگويم.
پي نوشت

شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۴

من شما را نمي بخشم

هيچكس من را دوست ندارد ، هيچكس و البته ديگر ملالي نيست ؛ اين كبريت در اين اتاق پر از گاز مي تواند به همه ي بي توجهي ها ، بي ذوقي ها و قدر ناشناسي هاي شما براي هميشه پايان دهد . شايد كه بفهميد با چه گنجينه ي بي نظيري طرف بوديد . شايد تكاني بخوريد و لنگان لنگان خود را به حوالي اولين كوچه پس كوچه هاي اولين خيابان اولين شهر عشق و شعر و شعور برسانيد .
آن از توسن كه مثلا رئيس وبلاگ است و اساسا نمي پرسد : (( زير دستان محترم خرتان به چند ؟ )) . اين هم از آسمان كه هم خانه اي است ، اما نمي داند كه من مرده ام ، زنده ام ، ... . امضا محفوظ هم كه حفظ الله ... . پيشترها معصومه و هوخشتره هم سري مي زدند و حالي مي پرسيدند كه از گردش احوال و زمانه آنها هم ديگر با از ما بهتران آمد و شد دارند و به نظرم اگر بميرم هم بر قبرم فاتحه اي نثار نكنند .
همه ي اينها يك طرف ؛ كسي نمي پرسد كه چرا اين چشمه ي جوشان ذوق بشري كور شده است ؟! چرا ديگر آثار بي بديلت قلمي نمي شوند ؟! چرا از آن نثرهاي مسجع و متون مرصع خبري نيست ؟!
خدا خير دهد مادرم را ، تنها كسي كه قدر اين آثار ادبي را مي داند . و اگر نبود چه كسي از اين ميراث فرهنگي بشريت حمايت مي كرد ؟؟! . كاش شما يك هزارم درك مادرم را داشتيد . هميشه قربان صدقه ي نوشته هايم مي رفت .
من ذله شدم از دست شما مردم قدر نشناس هنر نفهم .
من شما را نمي بخشم . حالا هزارتا پارچه بنويسيد كه : (( هري پاتر يار خوبي بود و ما قدرش ندانستيم ))
اين اقدام تاريخ ساز من صرفا براي تنبيه كردن همه ي شماست كه اين استعداد متراكم و انباشته ي ادبي ، هنري ، فلسفي و ... را در زير بي توجهي هايتان له كرديد .
آهاي بشنويد . من هر كاري كه لازم بود براي اينكه شما من را دوست داشته باشيد كردم . اما شما ...
بنيامين ، فرقان ، ... من خودم را مي كشم و خونم گردن شماست . تا چند لحظه ي ديگر كبريت را روشن مي كنم و آنوقت چيزي ديده نمي شود جز يك بدن جزغاله شده و ... چه صحنه ي وحشتناكي ، از تصورش هم هول مي كنم . و مقصر اين همه شماييد ، فقط شما ...
ضربان قلبم دارد تند مي شود ، دست هايم به لرزه افتاده اند ، ده ، نه ، هشت ، هفت ، ...

ما رفتیم آنتالیا !

روز پنجشنبه جای همه اونایی که با ما نیومدن آنتالیا خالی بود! خیلی خوش گذشت!!
خرید کردن برای 10 تا بچه خودش کار سختیه چه برسه به اینکه خود 10 تا بچه رو هم با خودت ببری خرید! ولی این کار انجام شد! البته به همت آقایان سپار و فرقان و دوست جدیدمون آقای زاهدی!
انصافا جا داره از هر سه تاشون تشکر کنیم به خاطر وقتی که برای این کار گذاشتند و وظیفه رانندگی رو به عهده گرفتند و با این که از زمان پیدایش بشر به این طرف خرید کردن برای آقایون یک کار سخت و خسته کننده بوده (بر عکس خانم ها!) قبول زحمت کردند و اومدند و اصلاً هم غر نزدند.
دقیقاً نمیدونم از کجای اون روز براتون تعریف کنم؟ از نگرانی های من و آسمان و دوست عزیز من مریم و خانم موسوی (مادر بچه ها) برای گم نشدنشون تو شلوغی نمایشگاه بهاره و دیدن پسرها در حالی که یکیشون داره با موبایلش صحبت می کنه و اون یکی خودش گم شده:
یه لحظه سپار غیبش زد، البته پیداش کردیم! ولی این بنده خدا آقای زاهدی خیلی همکاری می کرد . همواره دست دو تا از بچه ها رو گرفته بود و مواظبشون بود. ولی امان از دست سپار و فرقان! تازه وقتی بهشون می گفتیم دست دو تا بچه رو بگیرن، دست همدیگرو می گرفتند!
اونوقت تصور کنین ما هرکدوم یکی دو تا بچه همراهمون بود و تازه حواسمون هم به غرفه ها بود که بتونیم لباس مناسب براشون پیدا کنیم!!
یا براتون از صحنه بی نظیری که دیدیم بگم:
چون تو غرفه ها شلوغ بود پسرها رو با بچه ها فرستادیم تو هوای آزاد و خودمون داشتیم می گشتیم. وقتی اومدیم بیرون فرقان رو دیدیم که رو زمین نشسته و دو تا بچه هم تو بغلش نشستند و دارند با موبایلش بازی می کنن!! انصافاً برای عکس انداختن عالی بود!
یا تابلوی ورودی غرفه لباس بچه گانه!:
ورودی چادری که لباس بچه گانه داشت یه پارچه زده بودند: " لباس مردانه و بچه گانه " !!
یا از شیطنت های بچه ها بگم و شیرین زبونی هاشون و سوال های عجیب و غریب که هیچ وقت تمومی نداره و اینکه بچه ها با ما دوست شده بودند، مثل آرمین که با من دوست شده بود و وقتی ازش خداحافظی می کردم ازم پرسید: " کی برمیگردی؟ " یا فاطمه که با همه شیطنتش با سپار دوست شده بود و به حرفش گوش میداد! ( اصولاً برای کنترل کردن فاطمه به حداقل سه نفر نیاز هست!!!)
یا براتون از خانم و آقای فروشنده ای بگم که حسابی به ما کمک کردند:
بچه ها تو مغازشون حسابی شلوغ می کردند و هرکسی یه چیزی می خواست ولی اون دو نفر با روی خوش به همشون جواب می دادند و لباسایی که می خواستند براشون می آوردند. آخرسر هم وقتی می خواستیم حساب کنیم کلی تخفیف دادند و علاوه بر اون از طرف خودشون هم به بچه ها جوراب یا کمربند عیدی دادند.
خلاصه اینکه می تونم بگم ماموریت با موفقیت انجام شد! از همه اونایی که تو این کار به ما کمک کردند، مالی و غیر مالی، تشکر می کنیم. انشا الله برکتی که تو خرج بچه ها هست رو زندگی شما هم تاثیر بذاره و روز به روز دستتون برای کار خیر بازتر بشه. ( شب که آسمان به من زنگ زد و گفت که چقدر پول اضافه اومده باورم نمیشد حسابی که برای بچه ها باز کردیم انقدر با برکت باشه. یادمه پارسال وقتی براشون لباس عید خریدیم همه پولمون تموم شده بود!)

امیدواریم تو سفر های بعدی هم ما رو همراهی کنیم. در ضمن ما همچنان از هر نوع برنامه تفریحی برای بچه ها استقبال می کنیم .

شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۴

لبخند یه بچه چقدر می ارزه؟!!

میلاد مبارک:
تو را به پنج چيز سفارش مي کنم : اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ، اگر به تو خيانت کردند خيانت مکن ، اگر تکذيبت کردند خشمگين مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بيتابی مکن .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (167)

..................

آخرین مهلت برای شرکت در مراسم سفر به آنتالیا (خرید لباس عید برای بچه ها) پنجشنبه این هفته یعنی 18 اسفند است.
نگین نگفتیم!

شماره حساب 0100596392003
بانک کشاورزی شعبه اکباتان
بنام آزاده نوروزی