باد صبا

یکشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۳

تو را من چشم در راهم
شبا هنگام
در ان نوبت
که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد اوری ور نه
من از یادت نمی کاهم

با ایزد بانوی آب


قسمتهایی از اردویسور نیایش (نیایش آب)
درود و ستایش و توانایی و زور و آفرین باد به اهورامزدای فروغمند با شکوه و به امشاسپندان ، به آب های خوب مزدا داده ، به آب های اردویسور آناهیتای پاک ، به همه آب های مزدا داده ، به همه گیاهان مزدا داده ، به همه ستودگان مادی و مینوی و به فروهر های پاکان و راستان که پیروز و پرتوان هستند.
می ستاییم آب را که در همه جا گسترده است و تندرستی بخش است و بد اندیشان را دشمن است و اهورایی کیش است و در خور ستایش و نیایش در جهان مادی . آن پاکی که جان افزاست ، پاکی که فزاینده گله و رمه است ، پاکی که گیتی افزاست ، پاکی که خواسته افزاست .
آب ما از آن بد اندیش نیست ، از آن بد گو نیست ، از آن بد کردار نیست ، از آن دبین نیست از آن کسی که دوست را بیازارد نیست ، از آن کسی که همراهان را بیازارد نیست ، از آن کسی که کارکن را بیازارد نیست ، از آن کسی که خویشان را بیازارد نیست.
در فرهنگ ایرانیان قدیم و زرتشتیان امروز دهم آبان ، آبان روز نام دارد. وقتی نام روز و ماه در فرهنگ زرتشتی یکی شد ، جشن برپا میشود. دهم آبان نیز به جشن آبانگان اختصاص دارد. آبان به نام آب و فرشته آب است.
واژه جشن از کلمه "یسنه" اوستایی آمده و این کلمه نیز از ریشه اوستایی مشتق شده که به معنای ستایش کردن است. بنابراین معنی واژه جشن ، ستایش و پرستش است . در جشن های ایران باستان همیشه شادی و تفریح ، با ستایش اهورامزدا و آفرین و نیایش همراه بود.جشن ها یادگارهای درخشان پدران بیدار دل ما هستند که متاسفانه در طول تاریخ بسیاری از آنها به علت جبر زمان و تعصبات بسیار ، از بین رفته و هم اکنون از آنها نمونه هایی بسیار اندک در جامعه ایرانی به چشم میخورند. ولی این نمونه اندک ، نشانه هایی بس بزرگ هستند از اندیشه بلند و طبع ظریف ایرانی ، طبعی که خداوند به این قوم ارزانی داشته است.هدف از برگزاری جشن ها در ایران باستان ستایش پروردگار ، گردهمایی مردم ، سرور و شادمانی ، داد و دهش و بخشش به بینوایان و زیردستان بوده است.

آبانگان خوش ! اگر به خوندن ادامه این مقاله علاقه دارید به لینک زیر یه سر بزنید:
آبانگان
تا حالا یه امامزاده توی یه اداره دولتی دیدین؟؟ من که تعجب کردم:
امامزاده ای در شرکت مخابرات

حتما در مورد طرح احداث قطار منوریل چیز هایی شنیدین.ظاهرا شهردار تهران به شدت بر اجرای این طرح پر هزینه (از نظر مادی و معنوی) اصرار دارند.
اما این مقاله حقایق دردناکی رو در این مورد بیان میکنه!
"گرچه انتشار اینگونه اخبار و اخذ چنین تصمیمهایی در فرصت بالنسبه کوتاهی که از عمر مدیریت جدید در شهرداری تهران میگذرد برای عوام و کسانی که منتظر مطرح شدن و نمایش های تبلیغاتی و مسئولیتی هستند ممکن است جالب و خوشایند باشد ولی ذهن متخصصان این حرفه و تخصص را به خود مشغول داشته و نگران میسازد."
خداحافظ آزادی
.............................
چشممون به جمال بعضی دوستان از دست رفته روشن شد!!
مبارکه!!! گویا دوستمون برگشتن.شاید این مساله مقدمه ای برای برگشتن هری پانر هم باشه!!
خب دیگه آسمان جان وقتی نویسندگان غیبشون میزنه رئیس مجبوره جور همه رو بکشه.وگرنه من همون ریاستم رو پیگیری میکردم:)

شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۳

خط فقر نسبی!

هوالمحبوب
چند روزیست رفیقان شفیق و یاران همدل ترک صحبت یار قدیم گفته اند و عهد قدیم را به دست فراموشی سپرده ، در ناکجا آباد رحل اقامت افکنده اند .هر کجا هستند ، آرزو میکنیم خوش باشند.
دلمان برای روز های شلوغ مرقومه دانیمان تنگ شده ، چه کنیم دیگر...
بیت:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

روز و شب آه میکشیم در غم دوری یاران و به امید گردش روزگاران و زیر لب میگوییم:
آن سفر کرده که شیرینی عالم با اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش (به خصوص ساقی عزیز را !)

علی ایحال امروز جراید منطبعه در مملکت محروسه ایران را تورق میفرمودیم چشممان به یک مقاله افتاد که اشک از دیدگانمان جاری کرد.
در این مقاله از قول اکونومیستها و سوشیالیستها که مدتها تحقیق و تفحص فرموده بودند ، راپورت داده بودند که خط فقر نسبی در ایران برابر با درآمد ماهانه کمتر از 170 هزار تومان پول رایج مملکت میباشد که در بلاد کبیره بخصوص بلد کبیره طهران این نرخ افزایش پیدا میکند.اکونومیستها محاسبه کرده بودند که یک نفر رعیت در بلد کبیره طهران اگر ماهیانه دستمزد کمتر از 220 تا 240 هزار تومان پول رایج دریافت کند زیر خط فقر نسبی قرار میگیرد.
حیرتا! وا اسفاها! همین الان که خدمت شما هستم دو کرور رعیت زحمتکش میشناسم که طبق فرمایش آقایان فقیر محسوب میشوند و واجب الصدقه ، با خودم میکند به عبارت 2 کرور و یک نفر!!!
اشک از دیدگانمان جاری شده از غم این مردم که تا فقر مطلق هم فاصله ای ندارند. (حیف که گفته اند کوتاه بنویس وگرنه شرح چنین مصیبتی خود مثنوی هفتاد من کاغذ میطلبید...)

امروز هم که ولادت امام حسن مجتبی بود و رفیقان نبودند که تبریک بارانتان کنند!!
بنابراین ما که رئیس الکتاب باشیم از طرف همه به خصوص عزیزان از دست رفته ، روانشادان آسمان و هری پاتر ، به خصوصتر هری پاتر این روز فرخنده را خدمت همه دوستان تبریک عرض میکنیم و امیدواریم آن بزرگوار فردای قیامت دستگیرمان باشد.
به پایان میبریم این مرقومه را با مناجاتی از خواجه عبدالله انصاری:

الهی!
آفریدی ما را رایگان؛
و روزی دادی ما را رایگان؛
بیامرز ما را رایگان
که تو خدایی نه بازارگان.
آمین

پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۳

یاد دوستان!

هو المحبوب

خدایا به حق این روزهای عزیز هیچ رفیق نیمه راهی رو بی مکافات و جزا رها نکن.
آمین.
آسمان که از دست رفت! هنوز با غم از دست دادن یکی از عناصر فعال گروه کنار نیومده بطور هاتف غیبی به ما خبر دادند که هری پاتر هم عجالتا به دیار باقی شتافت!!
برای هر دو عزیز از دست رفته غفران و بخشایش الهی رو طلب میکنم. روحشون شاد.
ساقی که کلا ناپدید شده !! نه زنگی ،نه پیغامی ،نه تماسی... هیچی.
از اول ماه رمضان دیگه اثری از ایشون نیست. همینقدر میدونم که روز اول ماه مبارک در حرم امامزاده صالح رویت شدند بعدش... دیگه کسی ایشون رو ندیده!!
دوست خانه به دوش ما هم ظاهرا مثل اسمش نتونسته یکجا نشینی رو تاب بیاره و ... رفته !
علی موند و حوضش.
خدا هیچ رفیق نیمه راهی رو به منزل نرسونه.

این وسط یه خواننده سمج داشتیم که اونم رفت واسه خودش وبلاگ راه انداخت !
تازه وقتی واسش کامنت میذارم یکی پیدا میشه میگه رئیس منم !!
خداییش این اسم "رئیس الکتاب" رو دیگه همه میدونن مال منه ، بحثم توش نیست.
این دوستمون از کجا پیدا شده ادعای مالکیت اسم منو داره ، نمیدونم.
به وبلاگ خواننده سابق خودمون سر زدم معقول و منطقی بود.(البته اگر دوستان بذارن که همینطور بمونه خوبه) به نظر میاد اطلاعات جامعی از موسیقی ایرانی دارند که خیلی برام جالب بود.اگر روند مطالب همینطوری بمونه، احتمالا که خواننده ثابت این وبلاگ بشم.

چند تا موضوع برای نوشتن تو ذهنمه که باید روشون کار کنم ، ایشالا بمونه هفته بعد.
برای همتون آخر هفته ای خوب و برای خودم صبر جمیل بر مصیبتهای وارده ! آرزو میکنم.
و یادتون باشه که به قول خواجه شیراز:

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش!
خوش باشید:)

دوشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۳

ياد استاد

هوالمحبوب
اينروزها خيلي خوش ميگذره!!
زود تعطيل شدن و خونه رفتن ، تدارك سفره افطار ، دل سپردن به نواي دلنشين ربنا ، بعد هم اذان و … .
هر بار كه دعاي ربنا رو ميشنوم به این نتیجه میرسم که کسی بهتر از استاد شجریان نمیتونست این دعا رو بخونه ، هرچند تمريني. سالهاست كه غروب آفتاب در ماه رمضان با اين صدا قرين شده و بعضي وقتها احساس ميكنم بدون دعاي ربناي استاد شجريان نميشه افطار كرد!
و حالا ورود همايون شجريان با صداي تازه نفسش به عرصه آواز ايراني شايد يكي از فرخنده ترين اتفاقاتي بود كه ميتونستيم انتظارش رو بكشيم و ظاهرا پسر بر عكس پدر روابط بهتري با تلوزيون ايران برقرار كرده كه براي تيتراژ سريال رسم عاشقي از آواز همايون شجريان استفاده كردند! شنيدن اين صدا دوست داشتني و خاطره انگيزه.

..........................................

آواز استاد شجريان ، همراه با صداي كشيده شدن قلم ني روي كاغذ وقتي پدرم خوشنويسي ميكردن ، و حافظ خواني و مولوي خواني مادرم تصوير ماندگار شبهاي كودكي منه.

یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۳

نتیجه روزنامه خواندن!

هوالمحبوب

دم دمای افطار ونوای ربنای شجریان و سوز اذان موذن زاده اردبیلی ، بخواهی نخواهی همه دلها را با خودشان میبرند آن بالا بالاها.
سحر ها هم که نمیشود با آوای حزین دعای سحر همراه نشد و زیر لب زمزمه نکرد: اللهم انی اسئلک ...
صحبت افطار و سحر نیست. این روزها دل آدمها جور دیگری شده است ، نازکتر از همیشه ، از جنس عطش و تشنگی . آنقدر سبک که با هر بهانه کوچکی میپرد و می رود آن بالا.
به قول شیمیدانها ، ناپایدار ناپایدار.
.........................................
چه کسی گفته 21 میلیون نفر در ایران بیمار روانی اند؟
دکتر مصطفی اقلید رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران حرفهایش را با این جمله معترضه شروع میکند.اما 21 میلیون همان رقمی است که چندی پیش رئیس اداره بهداشت و روان وزارت بهداشت به آن اشاره کرد. دکتر محمد یاسمی گفته بود به طور متوسط در هر خانواده یک بیمار روانی دیده میشود!
در حالی که دکتر اقلید کل این موضوع را رد میکند.او میگوید 95 درصد افراد در اجتماع ما بیمار نیستند.بلکه مساله روانی دارند.که این مساله را هم یک مددکار مجرب اجتماعی میتواند حل کند.
با این حال در کشور ما کمبود مددکار یک معضل است.طبق استانداردهای دنیا هر 100 نفر به یک مددکار احتیاج دارند، ولی در ایران برای هر 10 هزار نفر هم یک مددکار نداریم!
دکتر اقلید معتقد است در ایران اغلب مردم دچار مشکلات قابل حلی در مساله جامعه پذیری هستند. و نیاموخته اند که چگونه مشکلاتشان را از راه صحیح حل کنند و مراجعه به روانپزشک و متخصص را برای خود عیب و ننگ میدانند.
...
· از خواندن این مقاله نتیجه میگیریم که : مراجعه به روانپزشک ننگ نیست!!
· در ضمن یک نکته جالب دیگر هم در این مقاله بود اینکه : اخیرا سازمان ملل اسکیزوفرنی را یک مسئله اجتماعی در دنیا قلمداد کرده است نه بیماری روانی!!!

............................................
در کمال تاسف و تاثر از دست رفتن آسمان عزیز را به اطلاع برو بچ باد صبا و خوانندگان محترم میرسانم.
جای خالی آن عزیز از دست رفته برای همیشه در قلبهای ما میماند.
خدایش بیامرزاد.

پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۳

ای فرزند آدم ...

خواستم برای ماه رمضان مرقومه ای قلمی کنم ، بهتر دیدم به جای رطب و یابس های گذشته چند خطی از کتاب تنهایی برایتان بنویسم . تقریبا انتهای کتاب را باز کردم ، جملات زیر آمدند ، به نظرم خیلی مناسب فضای مرقومه دانی نیامد . دوباره قصد کردم که این بار ابتدای کتاب را باز کنم و هر چه که آمد را در مرقومه دانی قلمی کنم ، باز هم همین جملات آمدند .
به قول یکی : ما زیر بار حرف زور نمی رویم مگر اینکه زورش خیلی پر زور باشد .
گردن ما هم از مو باریک تر . یا حق
............................
ای فرزند آدم ...
راست نمی گوید آنکه از عشق من دم می زند
اما چون شب بر دیارش پرده می کشد
سر به بالین می گذارد و می خوابد .
آیا هر عاشقی دوست ندارد که با معشوق خود
تنها باشد ؟
آیا هر عاشقی انتظار نمی کشد که فرصتی
برای گفت و گوی معشوق
در خلوت بیابد ؟
...

سه‌شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۳

این نیز بگذرد

خبر : کوه نورد آلمانی که سالها قبل در ارتفاعات آلپ جسد مرد یخی ( که قدمتی چند هزار ساله داشت ) را پیدا کرده بود ، چند روز قبل خود در همان مکان ناپدید شد

دوشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۳

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

این مطلب را نه به نیت وبلاگ ، که برای دعوت از دوستانی که به ما سر نمی زنند نوشتم . اما خوب دیدم اولا که مطلب بدی نشد و ثانیا حال نوشتن چیز دیگری را ندارم ، گفتم همین را برایتان قلمی کنم .
……………………..
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
هفتادمین مرقومه هم قلمی شد . روزی که کرکره باد صبا را بالا کشیدیم هیچ گمان نمی بردیم که حتی بیست مطلب هم در این وبلاگ نوشته شود اماحالا هفتاد نوشته داریم همراه قریب به دویست کامنت . آن هم از همه رقمش . از کامنتهایی که سلام و صلوات بوده بر جد و آباد همه نویسندگان مرقومه دانی ، تا کامنت هایی که تعریف و تمجید بود از نوشته ها . با کمی دقت در این دومی می شد فهمید که این دست کامنت ها کار خود نویسنده مطلب است و البته همین تواضع بچه هااست که مرام کشمان کرده .
خوب شاید بپرسید اصلا چرا وبلاگ زدید ؟ یک بار قبلا هم گفته ام که اولا برای اینکه رویمان زیاد است و پوستمان کلفت و دوما به خاطر اینکه هیچ کار و کاسبی دیگری بلد نیستیم اما سوما را نگفته بودم که خوب حالا می گویم : اصلا شما می دانید اسکیزوفرنی چیست ؟ اسکیزوفرنی یک بیماری است که در آن دو نیمکره چپ و راست مغز با هم درگیرند ، یا به قول دی جی مون ها با هم گفتمان می کنند . خوب ما هم که دچار کمبود حاد گفتمان بودیم ترجیح دادیم به جای اینکه در گوشه امین آباد دو نیمکره مغزمان با هم گفتمان کنند بیاییم دکان و دستکی علم کنیم و مثل آدمهای عاقل و بالغ با هم گفتمان داشته باشیم . غرض اینکه اگر این حرفها را نزنیم غم باد می گیریم .
خواستیم حرفهایمان را بگوییم تا شما هم به سنت فتیان این قوم نقدمان کنید تا عیار بگیریم . خواستیم حرفهایمان را بگوییم تا با کمک شما صراط مستقیم را بیابیم که صراط مستقیم راهی است هموار البته از میان آب و آتش ، میان چپ و راست ، میان مشارکت و انصار حزب الله ، میان هایدگر و پوپر ، میان سنت و مدرنیسم ، میان خواب و بیداری ، ...
بگوییم و بشنویم تا شاید با هم از میان این لجه راه نجات را بیابیم .
هفتاد مرقومه که سهل است ، برای دیدار شما در بادصبا تا هفتاد هزار مرقومه هم صبر می کنیم .
در پناه حق
باد صبا

دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۳

سجود

دم مغرب در حوزه هنري جلسه داشتم . جلسه كه تمام شد گفتند كه امشب اينجا شب شعر بزرگداشت حافظ است و بياييد برويم ببينيم چه خبر است ، خاصه اينكه سالن پر از مهمان خارجي بود ، از ازبك و تاجيك و افغان و ...
وارد جلسه كه شديم استاد معلم داشت صحبت مي كرد ( يادتان كه نرفته ، گفته بودم كه اگر يك روزي كاميون بخرم بزرگ پشتش مي نويسم " عشق من : علي معلم " ) و به مناسبت حضور مسلمانان و فارسي زبانان كشورهاي همسايه قسمتي از يكي از اشعارش را كه درباره وحدت امت اسلامي بود را خواند . هماني كه يك مرتبه برايتان دراين مرقومه داني قلمي كرده بودم . همان (( هله رعد است هلا برق به پا خواهد خواست ....... امت واحده از شرق به پا خواهد خواست )) . نمي دانم تا به حال شعر خواندنش را شنيده باشيد يا نه ، صداي بسيار گيرايي دارد ، مو به تن آدم سيخ مي شود . نمي دانم شايد علاقه ام به ايشان صدايش را برايم گيرا كرده باشد كه (( حب الشيء يعمي و يصم )) . بگذريم ، استاد در آخر صحبتها از اينكه فارسي زبانان كشورهاي مختلف بعضا از فهم زبان هم عاجزند بسيار گله مند بود و پيشنهاد جالبي داد مبني بر اينكه تمام فارسي زبانان براي فهم زبان يكديگر يك لهجه ثابت را به عنوان لهجه مشترك انتخاب كنند .
بعد از استاد يك شاعر افغاني آمد براي شعر خواندن به نام محمدي . لطيف ترين تعبيرهاي عشقي را مي شد در اشعارش ديد . براي نمونه اين بيت از شعرش در ذهنم مانده است :(( يك روز عصر عصر عصر ، لبريز مي كنند خيابانها .......... ما مثل ذره هاي يك استفراغ ، قي مي كنيم از دهن آنها )) مي بينيد كه انصافا از اين عاشقانه تر نمي شود ...
بعد ترش يك تاجيكي آمد . حرفهاي جالبي داشت . مي گفت در تاجيكستان در بعضي جاها بچه ها در مدرسه ديوان هاي عطار ، حافظ و قسمتي از ديوان بي دل دهلوي را حفظ مي كنند . يا بعضي هاشان حتي ديوان حافظ را زير بالشت نوزاد خود مي گذارند تا نوزادشان متاثر از حافظ رشد كند .
اين حد اعتقاد به حافظ در بين آنها برايم جالب بود ، البته نه اينكه اين نحوه اعتقاد به حافظ را تاييد كنم كه خود من صرفا با حافظ صفا مي كنم ، ممكن است در اوقات دل تنگي تفالي بزنم اما اين از باب راهگشايي و ارائه طريق نيست بلكه صرفا حالي است كه با شعرش مي كنم و بهره ايست كه به قدر ظرفيت اندكم از درياي بيكران عرفان حافظ مي گيرم .اين اعتقاد برايم جالب بود چرا كه آدم مي بيند اعتقاد خارجي ها به حافظ چگونه است و از آن طرف وزارت ارشاد ما به جاي نشر كتابهايي مفيد در باره قدماي ادبيات اين ديار ، تند تند ترجمه شعرهاي شكيرا و آكوآ و ريكي مارتين و ... را چاپ مي كند . البته قدما كه توي سرشان بخورد نمي كند هواي همين شعراي معاصرمان را داشته باشد . اگر حوزه هنري كتابها همين قزوه و كاكايي و ... را چاپ نمي كرد به گمانم اينها به جاي شعر گفتن هنوز توي راهروهاي وزارت ارشاد دنبال مجوز چاپ اولين مجموعه شعر خود بودند .
باز هم بگذريم . يكي از شعراي ازبك هم تابير بسيار زيبايي از زبان فارسي كرد . تعبير اين است :(( شعر را براي زبان فارسي آفريده اند و زبان فارسي را براي شعر )) حقيقتا از اين تابير لذت بردم .
جاي همتان خالي خيلي جالب بود . من هم در تمام وقت حواسم به شيوه گويش اينها بود . يكي شان به جاي ((تشكر)) مي گفت (( سجود )) يا ديگري به جاي ((همايش)) مي گفت((جمع شد )) و ...
به نظرم زياد حرف زدم . زود تر بايد بروم بخوابم فردا صبح روز سختي را احتمالا داشته باشم و بعد الظهرش هم راهي مشهدم . اگر چه رفتنم به مشهد براي كار است اما غرض اصلي رفتن، دلتنگي براي امام رضا است . من هم كه حساس، زود به زود دلم تنگ مي شود براي همين هم هيچ وقت موقع ترك مشهد از امام رضا خدا حافظي نمي كنم ، خودشان هم عادت كردند ، مي دانند كه بايد من را زود به زود دعوت كنند و الا ممكن است هر اتفاقي بيافتد . همتان را دعا مي كنم . لازم به گفتن نيست ، سلام همتان را هم مي رسانم .
در پناه حق
هري پاتر

حافظ از زبان حافظ

هوالمحبوب

اي حافظ شيرازي
بر ما نظر اندازي
تو كاشف هر رازي


امروز روز بزرگداشت حافظ ، ملقب به لسان الغيب ، شاعر بلند آوازه ايرانيه.
حافظ براي ايراني ها شخصيتي فراتر از يك شاعر داره ، اونقدر كه بر سر سفره هفت سين بعد از كتاب آسماني ديوان حافظ رو قرار ميدن. بزرگترهاي فاميل تو لحظات تحويل سال قران رو باز ميكنند و چند آيه براي تبرك ثانيه هاي اول سال جديد ميخونند و اسكناس هاي نوي عيدي رو از لابلاي صفحاتش در ميارند ، بعد تفالي ميزنند به ديوان خواجه. يا شب يلدا كه همه خانواده دور هم جمع ميشن ، كتاب حافظ پاي ثابت مهماني يلداست.
همه ما خيلي جاها كه گير ميكنيم يه فاتحه نثار روح بلند حافظ ميكنيم و ديوانش رو باز ميكنيم تا ببينيم خواجه چه راهي پيش پامون ميذاره.
و يا خيلي وقتها ديوان حافظ رو نه از سر اضطرار يا سردرگمي ، كه در جستجوي نسيمي از بهشت براي سيراب كردن روح تشنمون باز ميكنيم.
شعر حافظ از نظر فني در اوج قله شعر فارسي قرار داره ولي راز ماندگاري شعر حافظ رو بايد در چيز ديگري دنبال كنيم، در وجود يك اتصال دائمي با عالم بالا شايد. چيزي كه باعث ميشه شعر حافظ در كوچه و بازار سيلان داشته باشه و بر زبان هر ايراني جاري باشه ، اعم از بيسواد و تحصيلكرده ، كوچيك و بزرگ.
ما شاعران بزرگي رو بر بلنداي آسمان پر افتخار ادب فارسي و فراتر از اون معرفت بشري داريم ولي هيچكدوم مثل حافظ يك حضور همواره و جاري در زندگي ما ندارند. به اصطلاح خودموني تر هيچكدومشون مثل حافظ اينقدر آنلاين نيستند!!
(همين الان يه ديوان حافظ بگيرين دستتون ، بازش كنين تا مطمئن بشين!!)
ميخواستم براي امروز يه غزل از خواجه بهتون پيشكش كنم ولي هم انتخاب سخت بود و هم فكر ديگري به نظرم رسيد.
ما اينهمه از شعر حافظ تعريف كرديم ولي تا به حال دقت كردين حافظ چه به جا و چه جالب از خودش تعريف ميكنه؟؟ اگه دقت نكردين حالا ببينين ؛)

نديدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قراني كه اندر سينه داري
***
به شعر حافظ شيراز ميرقصند و مي نازند
سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي
***
گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
***
حجاب ظلمت از آن بست آب خضر كه گشت
ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل
***
چو سلك در خوشابست شعر نغز تو حافظ
كه گاه لطف سبق ميبرد ز نظم نظامي
***
عراق و فارس گرفتي به شعر خوش حافظ
بيا كه نوبت بغداد و وقت تبريز است
***
شعر حافظ همه بيت الغزل معرفتست
آفرين بر نفس دلكش و لطف سخنش
***
پس از ملازمت عيش و عشق مهرويان
ز كارها كه كني شعر حافظ از بر كن (!)
***
صبحدم از عرش مي آمد خروشي عقل گفت
قدسيان گويي كه شعر حافظ از بر ميكنند
***
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود
***
ز شعر دلكش حافظ كسي بود آگاه
كه لطف طبع و سخن گفتن دري داند
***
بدين شعر تر شيرين ز شاهنشه عجب دارم
كه سرتا پاي حافظ را چرا در زر نمي گيرد
***
سرود مجلست اكنون فلك برقص آرد
كه شعر حافظ شيرين سخن ترانه تست



یکشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۳

نماز شام غریبان چو گریه اغازم
به مویه های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار انچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافروزم
خرد ز پیری من کی حساب بر گیرد
که باز با صنمی طفل عشق می بازم
بجز صبا و شمالم نمی شناسد کس
عزیز من که بجز باد نیست دمسازم
هوای منزل یار اب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
سرشکم امدو عیبم بگفت روی بروی
شکایت از که کنم خانگی است غمازم
ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلام حافظ خوش لهجه خوش اوازم

دوستان باد صبایی، چه انها که دستی بر پست دارند چه انها که دستی بر کامنت!برای تقویت قوه تعبیر غزلیات حضرت حافظ،این فرصت به شما داده می شود که بخت خود را امتحان کنید!!!!!!!!!:)

پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۳

سگ خور

سه شنبه را رامسر بودم ، كاري پيش آمده بود كه مجبور شدم صبح بروم و شب برگردم . كمي بيش از هجده ساعت را يكبند رانندگي كردم . فكرش را كه مي كنم ياد فيلم بايسيكل ران مي افتم . البته خوبي اش اين بود كه فهميدم اگر در درس و كار چيزي نشوم مي توانم به صورت خطي در راه تهران-رامسر مسافر كشي كنم . خيلي خسته كننده بود ، در عين حال هم خيلي خوش گذشت .با يكي از رفقاي گرمابه و گلستان بودم . پدرمان را صلواتي كرد ، هر جاي زيبايي را كه مي ديد بيست دقيقه روضه مكي خواند و لابه مي كرد كه جاي همسرش خالي است و كاش هم او اينجا بود و ... از عصبانيت چند نوبه اي جد و آبادش را رديف كردم . آخر زن ذليلي هم حساب و كتاب دارد . خدا هيچ جنبنده اي را اين طور مبتلا نكند . آمين
سخت ترين و به ياد ماندني ترين قسمتش برگشتنش بود . جاده چالوس از هزار چم تا خود تونل كندوان مه غليظي بود . آنچنان غليظ كه غالبا به زحمت مي توانستي پنج متري ماشين را ببيني . حتي بعضي جاها اين دوست زن ذليل مان پياده مي شد و جلوي ماشين حركت مي كرد تا راه را نشان بدهد .
اين مه را بعلاوه كنيد باخستگي و خواب آلودگي من و باران نسبتا تندي كه مي باريد و جاده اي كه مانند شيشه ليز شده بود . دست كم بيست تصادف در جاده شده بود كه چهار تايش جلوي چشم خود ما اتفاق افتاد . انصافا هيجان انگيز بود و به قول شاعر : اين هم از عمر شبي بود كه حالي كرديم . البته اين كه ما چيزي مان نشد شايد به واسطه ي نذر و نيازهايي بود كه كرديم و دست آخر هم حسابش را گم كرديم .
بدترين خاطره ي آن شب در سياه بيشه بود كه چند سگ دور ماشين را گرفتند و يكي شان داشت مي آمد داخل كه اگر عربده و سرعت عمل من در بالا كشيدن شيشه نبود ، حتما سگ خور شده بودم . بعد از اين حادثه خيلي فكر كردم كه چرا سگها طرف شيشه دوست زن ذليل مان نرفتند ؟ تنها تنيجه اي كه به ذهن متبادر ميشود اين است كه مرد زن ذليل را حتي سگ هم نمي خورد .
در پناه حق
هري پاتر

چهارشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۳

می دونم چی می خوای بگی،کاشکی هیچوقت نمی گفتی
هنوز نمی تونم کنار بیام ،نمی تونم هضم کنم،دروغ گفتم به خودم
کاشکی فردا صبح که چشمامو باز می کردم اون دنیای رویا ییم رو می دیدم،دنیایی که تو خوابم نمی بینم،دیگه دارم فراموشش میکنم،فقط بعضی وقتا از ذهنم گذر می کنه،گذر......
فقط!!!!!!
خدایا چه اشتباهی مرتکب شدم؟؟؟؟نمی خوام بشنوم............
مثل اون موج صبوری که وفا داره به دریا
تو مهی مثل حقیقت،مهربونی مثل رویا
تو مثل اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر
مثل اون حرفی که ناگفته می مونه دم اخر

دوشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۳

مهرگان خوش باد

هوالمحبوب

مهرگان:
در روز مهر (شانزدهم) از ماه مهر ایرانیان جشن بسیار بزرگی بر پا میداشتند.به قول بندهش ، "مشی" و "مشیانه" (آدم و حوای آریاییان) در چنین روزی تولد یافته اند.این جشن بزرگ شش روز طول میکشید که از روز شانزدهم مهر آغاز میگردید و به روز بیست ویکم که رام روز باشد ختم میشد. روز آغاز را "مهرگان عامه" و روز پایان را "مهرگان خاصه" میگفتند.
درایران قدیم نوروز جشن آغاز تابستان و مهرگان جشن آغاز زمستان بود.جشن مهرگان بسیار سرور انگیز و با نشاط برگزار میشد.این جشن در تمام آسیای صغیر نیز معمول بود و از آنجا به اروپا سرایت کرد.
خاور شناس دانشمند بلژیکی کومن در کتاب خود "آیین میترا" گوید: بدون شک جشن مهرگان که در ممالک روم قدیم روز ظهور خورشید تصور میشده و آنرا " روز ولادت خورشید مغلوب ناشدنی " میگفته اند به 25 دسامبر کشیده شده ، و بعد به سبب نفوذ دین عیسی در اروپا روز ولادت مسیح قرار داده شده است.

فرهنگ معین

اگه دوست داشتین این مقاله رو هم بخونین:

http://www.sharghnewspaper.com/830713/hist.htm#s111234


مهرگان نو
بگشاییم کفتران را بال!
بفروزیم شعله بر سر کوه!
بسراییم شادمانه سرود!
وین چنین با هزارگونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم!

رقص خوش پیچ و تاب پرچمها
زیر پرواز کفتران سپید،
شادی آرمیده گام سپهر،
خنده نو شکفته خورشید،
مهرگان را درود می گویند:

گرم هر کار، مست هر پندار،
همره هر پیام ، هر سوگند،
در دل هر نگاه، هر آواز،
توی هر بوسه، روی هر لبخند،
بسراییم:
مهرگان خوش باد.

"سایه"


مهرگان خوش باد!


یکشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۳

روی دیوار اتاقم اگه پنجره ندارم
اگه باید تا همیشه هی مثه ابرا ببارم
اگه رنگ اسمونم جای ابی رنگ دوده
اگه سبزی تن من ، پر غنچه کبوده
اگه شولای تن من،همیشه رنگ سیاهه
اگه شونه نحیفم زخمی بار گناهه

من یه بغضم،تو یه تسکین،من کویرم و تو دریا
تو بمون با من عاشق،تو بمون مثل یه رویا

اگه هیزم،جای گرما رو تنم زخمی نشونده
اگه پیچ جاده پا رو ،به یه بیراهه کشونده
اگه ارزوی درمون دیگه ناممکن و دوره
اگه چشمای عدالت، گاهی تاره گاهی کوره
اگه شونمون خمیده ، زیر بار حرف زوره
اگه سر تا سر دنیا ، پر راه بی عبوره

من یه بغضم،تو یه تسکین،من کویرم و تو دریا
تو بمون با من عاشق،تو بمون مثل یه رویا

شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۳

dovomin nebeshteh

(avallin nebeshtaro khoondin ke??!!)Khob...dastane ma dastane ye shahrie ke toye ye kahkeshane kheili door va toye sayareye kheili nazdik gharar dare.
Esme shahremoonam ke midoonid(varamp vooloomp).
Joonam vasatoon bege ke oonja yeki az jalebtarin va ajibtarin jahaee ke man didam ya shayad behtar bashe begam yeki az jalebtarin jaha bood.
Oon shahri ke baratoon migam zaheresh kheili mamooli bood ye shahre mammoli ba ye mardome kamelan va ba iman...bale dar kahkeshanhaye dige ham mardomi hasten ke be khoda eteghad daran .
kholase hamoontor ke goftam oonjaam mesle kheili az sharaye dige bood yani toye in shahr: khiaboonaye bozorg bood ,parkaye bozorg bood,,bazaar bood,, ,masjed bood ,,,ziaratgah bood,,ghabrestan bood,, cinema bood,,meidoon bood,tire cheragh bargh bood,,coffe shop bood,coffe netam bood,,bashgahe billiard bood, ,,hotel bood ,,mard bood ,,zan bood ,, (khob dige fekr nemikonam lazem bashe begam bache ham bood ye jooraee khodetoon belakhare motevajjeh mishin ke ...bale dige!!)pir bood ,,javoon bood,bazi bood,,dozdi bood,,ghatl bood,,tajavoz bood,,fahsha bood,,doroogh bood,,tohmat bood,,reshve bood,, chaploosi bood,,zalem ziad bood,,faghiro mazloom kheili bishtar bood,,ria bood ,,bi edalati bood,,shekanje bood,,khordane haghe yatim bood,,adame ahmagh ziad bood,,adame tarsoo hamchin kam nabood,,khar bood ,,,gavam bood,sibzamini(hamoon potato fekr mikonam) bood,,adame khoob kheili kam bood,,adame bad be vofoor bood ,, khar bood ,,gavam bood,,...kholase dar majmoo kheili adamaye khoobi boodan ya hadeaghal intori fekr mikardan.
Khob emkan dare begin in kea jib nist kheili az jaha intorie ya shayadam hame ja Amma chizi ke baes mishod in mardomo va in shahro az baghie motemayez kone eteghadi bood ke dashtan, be chi?
Oona moataghed boodan ke chon behtarin mardome donya hasten va kheili adamaye khobian(be joz ye edeye kheili kami ke na ahl boodan)va kheili khodaro bishtar va behtar az baghie doost daran va kolli dalilaye dig ke alan dige vaght nemishe begam…kholase bekhatere tamame in chizaee ke goftam motaghed boodan ke khodashoon ye rooz ye nafaro pisheshon mifreste ke oon miado tamame doshmanashoono yani tamame adamaye bado az bein mibare va donya ro por az adlo dad mikone va oona a zoon be bad ba khiale rahat va be khoobio khoshi zendegi mikonan.
Albate alan ke man in matlabo baratoo minvisam nemidoonam belakhare oon adam oomad ya na vali ino midoonam ke dige hamchin shahri vojood nadare hameye adamasham be joz ye edeye kheili kaminapadid shodan az shahreshoonam dige chizi namoonde ,ye ede migan shayad sayyareye oona az esabate ye shahab sang motellashi shode ,baziam migan shayd oona natoonestan bishtar az in montazer beshan khoodeshoon khastan ke donaya ro por az adlo dad konan va… kholase a zoon rooz be bad kheilia kheili chiza rajebe oon ja migan…amma yekiam ye bar ye harfe jalebi be man zad goft shayad oon kasi ke migoftan oomad …oomad ke donya ro az badiha pak kone,bi edalati ro az bein bebare,va haghe mazloomo behesh bargardoone …va aval az hamam oon shahro nabood karde!!!.

<<>>.

Avallin nebeshte

Afarin jan afarine pak ra
Anke jan bakhshido iman khakra
Arsh ra bar ab bonyad oo nahad
Khakianra omr bar bad oo nahad
Asemanra dar zebardasti bedasht
Khakra dar ghayate pasti bedasht
An yeki ra jonbeshe madam dad
Van degar ra dayeman aram dad



salam

Rastesho bekhain kheili doost dashtam ke betoonam farsi type konam vali che konam ke keyboarde man horoofe farsi nadare.
Khob man hamoontor ke az esmam peidast hichvaght ye ja band nemisham,daem dar safaram,kheili jaha raftam,kheili chiza didam va kheili chiza daram ke baratoon tariff konam.aslan ye jooraee bara haminam injam,chizi baraye goftan nadaram be joz dastanhaee ke shayad baratoon jaleb bashe shayadam na ….
Khob midoonin ke adam to safar kheili chiza mibine, kheili chiza yad migire
Va …kholase inke safar kheili hal mide ,ziad safar berin.
man say mikonam har chand vaght ye bar baraton dar morede chizaee ke didamo shenidam benevisam ,baraye shoro ye dastan jaleb baratoon migam az safari ke be yeki az kahkeshanhaye door dashtam ...bale man kharej az in kahkeshanam safar kardam!!…rastesho bekhain alan esme oon kahkeshano yadam nemiad vali esme shahri ke mikham dar moredesh begamo khoob yadame…are kheili khoob ,esmesh ye joraee kheili ba mazzas:varamp vooloomp
می دونم محاله با تو بودن و به تو رسیدن
می دونم که سخته حتی دیگه خواب تو رو دیدن
رفتنت مثل یه کا بوس زندگیم مثل یه خوابه
تو کویر ارزوهام تو رو داشتن یه سرابه
رفتنی میره یه روزی من از اول می دونستم
کاش نمی شدم خرابت کاش می شد کاش می دونستم
تو بدون تا ته جاده یه کسی چشاش به را هه
اونی که مثل یه پا ئیز تک و تنها بی پناهه
تو نخواستی که بمونی رفتی و بستی چشاتو
توی قلبم روی سینم جا گذاشتی رد پاتو
رفتنی میره یه روزی من از اول می دونستم

کاش نمی شدم خرابت کاش میشد کاش می دونستم

جمعه، مهر ۱۰، ۱۳۸۳

عجل الله ، كار خود بكند

بعد از چند روز مريضي تقريبا سخت دوباره برگشتم . شكر خدا آنقدر غلظت شعر و متون ادبي در اين مرقومه داني زياد شده است كه شايد بتوان مرقومه داني مان را جزو يكي از معتبرترين وبلاگ هاي ادبيات فارسي به شمار آورد . تا باد چنين بادا
ده دقيقه ايست كه هر چه فكر مي كنم براي اين روز مبارك چه بنويسم هيچ چيز به ذهنم نمي آيد . اينجور وقتها كه مي شود خوش ندارم چيزي بنويسم . خيلي سخت است برايم مكنونات قلبيم را به زبان جاري كنم ، زبان تن يا زبان قلم يا هر زباني ديگري توفير نمي كند . از شعر گفتن و متن ادبي نوشتن هم خوشم نمي آيد ، چون در اين مواقع اولين كاري كه به ذهن همه مي رسد همين است . نه اينكه بد باشد اما مي خواستم براي امروز چيزي نوشته باشم جداي از بقيه . اصلا اين ساز مخالف زدن انگار در خون من است . بچه كه بودم شايد هفت هشت سالگي يك روز با خودم نشستم و برنامه ريزي كردم كه ميان اين كرور كرور بنده اي كه خدا دارد و آن ميليارد ميليارد آدمي كه از اول الزمان تا به حال خلقشان كرده و بعد هم جناب ازرائيل را سر وقتشان فرستاده كه ريق رحمت را بهشان بخوراند ،همه جور آدمي پيدا مي شود . از نمازخوان و روزه بگير و عابد و زاهد و خير و ... . اگر من هم بخواهم جزو يكي از همين دسته ها بروم ، حكما در بين ليست مفصل هر گروه گم مي شوم ، پس باخودم تصميم گرفتم كه يك جور بنده اي باشم كه خدا تا به حال اين مدليش را نداشته است . البته تنها اشكال قضيه اين است كه از آن روز تا به حال دارم فكر مي كنم و هنوز آن مدل را پيدا نكرده ام كه خدا قبلا نداشته باشد . اگر شما پيدا كرديد حتما راهنماييم كنيد .
حرف به درازا كشيد و از اصل قضيه منحرف شديم . نيت فقط تبريك گفتن امروز بود كه خوب گفتم . راستي انگار اين خانه به دوش واقعا خانه به دوش است و در اين خانه هم ماندني نشده است ، ما كه هيچ نشانه حياتي از ايشان نديديم ، خدايش بيامرزاد .
در پناه حق
هري پاتر